کتاب اکو؛ جلد اول
معرفی کتاب اکو؛ جلد اول
داستان فردریش جلد اول از مجموعه کتابهای پرفروش و تحسینشده اکو، نوشته پم مونیوس رایان است که در انتشارات پرتقال با ترجمه فروغ منصور قناعتی به چاپ رسیده است.
درباره مجموعه داستانهای اکو
مجموعه داستان اکو درباره یک سازدهنی و سفرش در زمان است داستان از زمانی دورتر از جنگ جهانی دوم آغاز میشود. پسرکی به اسم اتو یک کتاب و یک سازدهنی از یک کولی میخرد و در حال خواندن داستان که درباره سه خواهر افسانهای و سرنوشت غمانگیز آنها است، سه خواهر بر او ظاهر میشوند و داستان زندگی خود و طلسم شدنشان را میگویند. آنها تنها زمانی آزاد می شوند که روحشان در یک فلوت چوبی دمیده شود و جان کسی را از مرگ نجات دهند. اما اتو با خود فقط یک سازدهنی دارد. او قبول میکند که با سازدهنی خود به این سه خواهر کمک کند و به آنها قول میدهد سازدهنی را در زمان مناسب به نفر بعدی منتقل کند که خواهرها بتوانند ماموریت خود را برای نجات جان انسانی که جادوگر از آنها خواسته بود به انجام برسانند.
سازدهنی سفر خود را در این کتاب اغاز میکند و دست به دست میچرخد تا به مقصد نهایی خود برسد.
در جلد اول داستان اکو، سازدهنی به سراغ فردریش میرود. در سال ۱۹۳۳. فردریش پسری است که با پدر و خواهرش در آلمان زندگی میکند اما به دلیل داشتن یک ماه گرفتگی روی پیشانیاش دولت تصمیم گرفته او را مقطوع النسل کند تا این ایراد چهرهاش به نسل بعد منتقل نشود. فردریش پس از فهمیدن این موضوع پا به فرار میگذارد. نقطه روشن زندگی او پیدا کردن سازدهنی است، سازی که به او قدرت میدهد....
خواندن مجموعه اکو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانانی که به داستانهای خیالی و رازآلود با مفاهیم انسانی علاقه دارند از خواندن داستان اکو لذت خواهند برد
بخشی از کتاب اکو،جلد اول : داستان فردریش
در شهری بین جنگل سیاه و کوههای سوابیا، «فردریش اشمیت» جلوی خانهٔ چوبی نصفهنیمهاش ایستاده بود و سعی میکرد ادای آدمهای شجاع را دربیاورد.
با نگاهش سقف خانههای شهر تروسینگِن را تا کارخانهٔ قلعهمانندی در بالای شهر دنبال کرد. از بین دیوارهای کارخانه، دودکشی که از همهٔ شیروانیها بلندتر بود، ابر سفیدی مثل یک چراغ، توی تاریکی آسمان درست کرده بود.
پدر پشت سرش توی راهرو ایستاده بود؛ «پسرم، تو راه رو خوب بلدی. هزاربار تا اونجا باهم رفتیم. یادت باشه تو هم بهاندازهٔ همهٔ آدمای دیگه حق داری توی این شهر زندگی کنی. عمو گونتِر جلوی در ورودی منتظرت میمونه.»
فردریش سرش را تکان داد و گفت: «نگران نباشین پدر، از پسش برمیام.» خیلی دوست داشت حرفهای خودش را باور کند؛ باور کند کاری مثل پیاده رفتن تا محل کار، آنقدر آسان است که خودش میتواند بهتنهایی انجامش دهد و بدون حضور پدر، توانایی غلبه بر ترسهایش را دارد.
موهای پدرش بههمریخته بود، سفیدی موها باعث شده بود قیافهاش خیلی جدی به نظر بیاید و این کاملاً برازندهاش بود. دستش را دراز کرد و به فردریش لبخند زد، اما لبخندش مثل همیشه پُر از شادی نبود، بلکه اینبار مملو از نگرانی و اضطراب بود. آیا چشمان پدر خیس بود؟
فردریش برگشت، پدرش را در آغوش گرفت و تمام سعیاش را کرد که به او اطمینان خاطر بدهد؛ «هیچ بلایی سرم نمیاد، پدر. امروز اولین روز بازنشستگیه، باید ازش لذت ببرین. میخواین برین به کبوترا غذا بدین؟»
پدر خندید و دستش را روی شانهٔ فردریش گذاشت؛ «نه بابا. قیافهم به کسایی میخوره که روی نیمکت پارک میشینن؟»
فردریش سرش را تکان داد؛ خوشحال بود که توانسته کمی فضا را شاد کند. «چطوری میخواین وقتتون رو بگذرونین؟ امیدوارم دوباره به نوازندگی فکر کنین.» سالها قبل، پدر برای اُرکسترسمفونی برلین ویولنسل مینواخت؛ اما بعد از ازدواج و بچهدار شدن آن را کنار گذاشته و سراغ یک کار جدیتر رفته بود. کمی بعد از تولد فردریش، مادرش از دنیا رفته بود و پدر هم از آن زمان به بعد، او و خواهرش، الیزابت را بهتنهایی بزرگ کرده بود.
پدر جواب داد: «فکر نکنم دیگه با اُرکستر کار کنم، ولی تو نگران نباش. خیلی کارها دارم که سرم رو گرم کنه: کتابام، شاگردای ویولنسل و کنسرتها. تو این فکرم که یه گروه موسیقی راه بندازم.»
«پدر، شما اندازهٔ سهتا مرد انرژی دارین.»
«خیلی خوبه. الیزابت امشب با انواع و اقسام دستورا از راه میرسه؛ برای انجام دستوراش انرژی زیادی لازم دارم. حتماً باید قانعش کنم دوباره تمرین پیانو رو شروع کنه تا بتونیم دوباره گروهنوازیهای جمعههامون رو برقرار کنیم. خیلی دلم تنگ شده.»
حجم
۱۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب، داستان جالب و قشنگی داشت که در عین حال دردآور و غم انگیز هم بود. کتاب کوتاهیه و داستانش در همین یک جلد به سرانجام نمیرسه، باید دوجلد بعدی رو هم بخونید.
یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم📚😻 غم انگیز و جذاب☕❤️
🐉_ ماجرای جذاب و کوتاهی داره و وقتی به زندگی فردریش می رسه دیگه نمی شه ازش دست کشید... فقط، آخر داستان چی شد؟! آپدیت: آخر داستان در جلدهای بعد تکمیل خواهد شد.
عالیه یک مجموعه ی بی نظیره👌🏻🤗😍😍
به جرئت می تونم بگم یکی از بهترین کتاب هایی هست که از انتشارات پرتقال خوندم و به هر کی هم معرفی کردم که خونده اون هم دوست داشته با این که داستان در مورد موسیقی هست با اینکه من در
این کتاب خیلی خوبی هست به همه ی شما پیشنهاد می کنم امیدوار هستم از خوندنش لذت ببرید 🌹
زیبایی توی این کتاب موج می زنه... این کتاب فراز و فرودهای زیادی داره... نمی تونین بزارینش کنار... در واقع غیر ممکنه که بتونین ولش کنین... جایی از کتاب میگه: «سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه ترین شب ها هم ستاره ای
"سرنوشت تو هنوز قطعی نشده ؛حتی در سیاه ترین شب ها هم ستاره ای می درخشد ، زندگی به صدا در می آید و راهی برایت آشکار میشود ... ." . . . مجموعه سه جلدی اکو روایتگر داستان سه بچه به نام فردریش
من این کتاب رو با اسم پژواک در نشر پیدایش خوندم که در آن کتاب هر سه جلد باهم آورده شده بود در خصوص ترجمه این کتاب چیزی نمی تونم بگم ولی ترجمه نشر پیدایش بد نبود. داستان واقعا جذابی داشت
کتاب «اکو» رمانی نوشته «پم مونیوس رایان» است که نخستین بار در سال 2015 به چاپ رسید. یک ساز دهنی جادویی باعث پیوند خوردن زندگی سه کودکی می شود که در زمان جنگ جهانی دوم زندگی می کنند. «فردریش»، پسری