کتاب استخوان مردگان را شخم بزن
معرفی کتاب استخوان مردگان را شخم بزن
کتاب استخوان مردگان را شخم بزن نوشته الگا توکارچوک و ترجمه هانیه مهر مطلق، رمانی جذاب و پر ماجرا درباره سری قتلهایی است که در دهکدهای اتفاق میافتد و هیچ سرنخی برای حل معمایش وجود ندارد.
درباره کتاب استخوان مردگان را شخم بزن
الگا توکارچوک درکتاب استخوان مردگان را شخم بزن، از زندگی یانینا دوشیکو، زنی میانسال و عجیبوغریب صحبت میکند. او در جنگلی دورافتاده در غرب لهستان زندگی میکند. یانینا عاشق ویلیام بلیک، شاعر بریتانیایی و عاشق طالعبینی است. ماجراها زمانی آغاز میشود که او شاهد مرگ مرموز شماری از ساکنان منطقه، اعم از انسان و حیوان، میشود و تصمیم میگیرد درباره این مرگها تحقیق کند. اما هیچ سرنخ قابل قبولی پیدا نمیکند. علاوه بر ماجراهای داستان، توانایی نویسنده در توصیف طبیعت بکر و زیبای جنگلها، یکی از نقاط قوت این کتاب است.
نویسنده در این داستان تلاش کرده است تا ارتباط میان قدرت، پول و مردسالاری را بررسی کند از بحرانهای زیستمحیطی و سیاسی دنیای امروز ما بگوید. این کتاب در زمره کتابهایی قرار میگیرد که خوانندگانش را به تفکر درباره حقوق زنان وا میدارد و از حقوق حیوانات هم دفاع میکند.
کتاب استخوان مردگان را شخم بزن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستانی و دوستداران رمانهای جنایی از خواندن کتاب استخوان مردگان را شخم بزن لذت میبرند.
بخشی از کتاب استخوان مردگان را شخم بزن
خلوچل از قبل روی کاناپهٔ تختخوابشو جا باز کرده بود و داشت آستینهای پلیورش را بالا میزد. با آن چشمان بیفروغش نگاه نافذی به من انداخت و گفت: «کسی دلش نمیخواد اینطوری پیدایش کنند، مگه نه؟ در همچین شرایطی. خیلی غیرانسانیه»
اوه بله بدن انسان قطعاً غیرانسانی است. مخصوصاً یک بدن بیجان. آیا عجیب و بدشگون نبود که ما مجبور شده بودیم به جسد پاگُنده رسیدگی کنیم و او آخرین دردسر و زحمتش را هم برایمان درست کرده بود؟ برای ما، برای همسایگانش، برای کسانی که او هرگز احترامشان را نگه نداشت، هرگز دوستشان نداشت و هرگز اهمیتی به آنها نداد.
به نظر من، مرگ باید با نیست و نابود شدن کامل جسم همراه باشد. این بهترین راهحل برای یک جسد است. در آن صورت، وقتی اجساد از بین میروند، میتوانستند مستقیماً به درون سیاهچالههایی برگردند که زمانی ازآنجا آمده بودند و ارواح نیز با سرعت نور به سمت نور حرکت میکردند. البته اگر چیزی بهعنوان روح وجود داشته باشد.
با غلبه بر مقاومت سرسختانهام، همان کاری را کردم که خلوچل از من خواسته بود. جنازه را از پاها و بازوها گرفتیم و آن را روی کاناپه قرار دادیم. در کمال تعجب متوجه شدم که جنازه سنگین بود. هنوز کاملاً غیرقابل حرکت نشده بود، ولی در عوض بدنش شدیداً منقبض شده بود، شبیه به ملافههای آهارخوردهای که بهتازگی از زیر دستگاه اتو بیرون آمده باشند. چشمم به جورابهایش افتاد، یا آنچه بهعنوان جوراب به پاهایش بود- تکه پارچههایی کثیف بودند. پاپوشهایی بودند که از نوارهای بریدهشده از ملافه درست شده بود و حالا خاکستری و چرک شده بودند. نمیدانم چرا، ولی دیدن آن پاپوشها چنان کوبشی در سینهام و در قسمت دیافراگم و در کل بدنم ایجاد کرد که دیگر نتوانستم جلوی هقهق گریهام را بگیرم. خلوچل نگاه سرد و کوتاهی به من انداخت که آشکارا سرزنشآمیز بود.
خلوچل گفت: «باید قبل از اینکه پلیسها برسند، به او لباس بپوشونیم» و من متوجه شدم که با دیدن این فلاکتِ انسانی چانهٔ خلوچل به لرزش افتاده بود (اگرچه به دلایلی از پذیرفتن این حقیقت خودداری میکرد).
ابتدا سعی کردیم ژیلهٔ کثیف و بد بوی پاگنده را دربیاوریم، اما آن ژیله در برابر بیرون کشیده شدن از سر پاگُنده سرسختانه مقاومت میکرد. برای همین خلوچل یک چاقوی جیبی حرفهای را از جیبش بیرون آورد و ژیله را از وسط سینه پاره کرد. حالا پاگنده مثل یک جن کوتولهٔ پشمالو بهصورت نیمه عریان در مقابل ما روی کاناپه افتاده بود. زخمهایی بر روی سینه و بازوها داشت و پوستش پر از خالکوبیهایی بود هیچکدامشان برایم معنا و مفهومی نداشت. تا هنوز جنازهاش برای همیشه سخت و منقبض نشده بود و به اصالتش- بخشی از ماده- بازنگشته بود، مشغول پیدا کردن لباسی آبرومند در داخل کمد لباسِ شکسته شدیم و در همان حال پاگُنده نیز به حالت طعنهآمیزی، زیرچشمی ما را میپایید. زیرشلواری پارهاش از زیر پاچههای شلوار ورزشی نقرهای جدیدش بیرون زده بود.
حجم
۳۲۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۲۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
اگه حامی و طرفدار حقوق حیوانات هستین مثل من ،این کتاب بهتون پیشنهاد میشه، یه داستان جنایی هست در کشور لهستان که قهرمان داستان یه خانم مسن هست و جریان چند فقره قتل و شکار بی رحمانه حیوانات، ترجمه هم
چندان کتاب جالبی نیست، کشش نداره و تو یه مسیر مستقیم کسل کننده داستان پیش میره. واقعا نمیدونم میشه گفت تو چه ژانریه، اما مطمئنم که این رو هم نمیگم یه کتاب جناییه.
فالی عالی بهتر از این نمیشه
بیشتر از اینکه داستان جنایی باشه خاطرات و عقاید بی معنی یک پیرزنه اون وسط هم دوتا قتل رخ داده که به ندرت بهش برداخته میشه .کسل کننده بود
عالی و از بهترینهایی بود که توی دو سه سال گذشته خوندم. با اینکه خودم گیاه خوار نیستم، متاسفانه! و فعالیت منسجمی برای حفاظت طبیعت ندارم اما کاملا درگیر عشقی که کتاب نسبت به طبیعت داره شدم. دوست داشتن یه آهوی
این کتاب بسیار برای من جالب بود. قصه پردازی بسیار جالبی داشت و شخصیت داستان حس بسیار زیبایی به حیوانات داشت. این کتاب در مورد قتل های عجیبی هست که در دهکده اتفاق می افته و همیشه ردپای حیواناتی در
داستانی متفاوت و جذاب. یک جاهایی زیاده گویی داشت اما در کل دوست داشتم
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود
من نتونستم باکتاب ارتباط برقرارکنم،منتظربودم ازیه جایی به بعدداستان جذاب بشه ولی نشد،گاهی ازحوصله خارج میشه کلی مطالب جانبی که به فقط بدردبعضیها میخوره وموردپسندهمه نیست،برای من اصلاجالب نبود
عالی greatt