دانلود و خرید کتاب زندان عروسک تیاری جونز ترجمه رضا پوینده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زندان عروسک

کتاب زندان عروسک

نویسنده:تیاری جونز
انتشارات:انتشارات خوب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زندان عروسک

زندان عروسک، چهارمین رمان تیاری جونز است که در سال ۲۰۱۸ کتاب برتر باشگاه کتابخوانی اپرا شد. 

درباره کتاب زندان عروسک

رمان زندان عروسک روایتگر رابطه‌ عاطفی یک زوج سیاه‌پوست آمریکایی به اسم رُی و سلستیال است. آنها در سالگرد ازدواجشان برای دیدن خانواده رُی به ایالتی دیگر سفر می‌کنند اما در این سفر یک راز نهفته از گذشته و خانواده رُی آشکار می‌شود که زندگی مشترک این زوج را دچار چالش می‌کند. 

تیارا جونز در زندان عروسک، شما را به واکاوی احساسات زوجی دعوت می‌کند که از اقلیت‌های جدا افتاده‌اند. وقتی این زوج لایه‌های عاطفی و روانی رابطه خود را کنار می‌زنند مزه تلخ زندگی در یک جامعه نژادپرست را می‌چشند. در این رمان هر لحظه میران همذات‌پنداری ما با شخصیت‌های داستان بیشتر می‌شود.

نشریه‌ نیویورک‌تایمز در نقدی که بر این رمان نوشته آن را متنی فوق العاده جذاب و گیرا معرفی کرده که نویسنده‌اش در آن به زیبایی از پس روایت داستان بر آمده است.

خواندن کتاب زندان عروسک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 تمام علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی و عاطفی را به خواندن این رمان دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب زندان عروسک

خاطره چیز غریبی است؛ نگهبانی نامتعارف. هنوز گاهی آن شب را به خاطر می‌آورم؛ هرچند نه به اندازهٔ آن‌وقت‌ها که زیاد یادش می‌افتادم. تا کجا می‌توان سرافکنده به زندگی ادامه داد؟ صرف‌نظر از اینکه مردم چه می‌گویند، آنچه من به یاد می‌آوردم شکست نبود. شک دارم که اصلاً بشود اسمش را شکست گذاشت.

وقتی می‌گویم در رؤیابافی‌هایم به هنگام بیداری‌های شبانه به «مسافرخانهٔ پاینی وودز» می‌روم، قصد ندارم از چیزی فرار کنم. این عین حقیقت است. همان‌طور که آرِتا می‌گفت: زن هم فقط یک انسان است... گوشت و پوست و استخوان و خون، درست مثل مردش. نه کمتر، نه بیشتر.

پشیمانی‌ام از این است که چرا آن شب چنان جروبحث شدیدی کردیم؛ سر والدینش، سر همه‌چیز. قبل از ازدواجمان، وقتی نقش عاشق و معشوق را بازی می‌کردیم، دعواهای شدیدتری هم داشتیم، اما آن دعواها کشاکش‌هایی دربارهٔ رابطه‌مان بودند. در پاینی وودز به گذشته بند می‌کردیم. هیچ دعوایی بر سر گذشته نمی‌تواند منصفانه باشد. رُی انگار چیزی را می‌دانست که من نمی‌دانستم. گفت: «۱۷ نوامبر» و زمان را از حرکت بازداشت. وقتی با سطل یخ از اتاق بیرون رفت، خوشحال بودم دارد می‌رود.

به آندره زنگ زدم. او پس از سه بوق، گوشی را برداشت و با حرف‌هایش آرامم کرد. عاقل و متمدن بود؛ مثل همیشه. گفت: «این‌قدر به رُی سخت نگیر. اگه هر بار که سفرهٔ دلش رو برات باز می‌کنه از کوره دربری، تشویقش می‌کنی که بهت دروغ بگه.»

من هنوز آماده نبودم که ماجرا را به دست فراموشی بسپارم. گفتم: «اما، اون حتی نکرد که...»

بی‌آنکه ازخودراضی به نظر برسد گفت: «می‌دونی که حق با منه. اما چیزی که نمی‌دونی اینه که امشب یه خانم جوون مهمونمه.»

گفتم: «معذرت می‌خوام.» برایش خوشحال بودم.

گفت: «ژیگول‌ها هم گاهی تنها می‌شن.»

وقتی گوشی را قطع کردم، نیشم هنوز باز بود.

وقتی رُی در آستانهٔ در ظاهر شد همچنان لبخند به لب داشتم. سطل یخ را مثل دسته‌گلی جلویش گرفته بود و آنجا بود که دیگر عصبانیتم مثل فنجان قهوه‌ای فراموش‌شده سرد شده بود.

نوشیدنی را از دستم گرفت و گفت: «جورجیا، متأسفم. چیزی که بهت گفتم مدت‌ها بود که مثل خوره به جونم افتاده... 


Mohammad Rasoulian
۱۴۰۳/۰۶/۰۳

کتاب در فصل های متفاوت از زبان و زاویه دید شخصیت های متفاوت داستان روایت می‌شود و میتوانیم از زاویه دید هر کدام به موضوع نگاه کنیم. کتاب در دل داستان سوال و مسئله مهم و مبتلابهی را مطرح میکند که

- بیشتر
آن روز عصر دلم را شکست؛ مثل خواننده‌ای که با قدرت فریادش می‌تواند شیشه را هم بشکند.
Faranak_naseri_
وطن جایی نیست که آدم به دنیا می‌آید، جایی است که آدم در آن بار می‌آید. همان‌قدر می‌توانی وطنت را انتخاب کنی که خانواده‌ات را
Faranak_naseri_
وطن جایی نیست که آدم به دنیا می‌آید، جایی است که آدم در آن بار می‌آید. همان‌قدر می‌توانی وطنت را انتخاب کنی که خانواده‌ات را. در بازی پوکر، پنج ورق به تو می‌دهند؛ سه‌تا را می‌توانی بازی کنی، اما دوتا را باید نگه داری: خانواده و وطن.
nina61
آنچه برای تو اتفاق می‌افتد وابسته به تو نیست، تنها نیمی از آن به تو مربوط می‌شود. تنها از آن تو نیست.
اِلی
وقتی یک زن جلوی ورودت را می‌گیرد، باز کردن قفل اجازه نمی‌دهد دوباره وارد شوی
Faranak_naseri_
عشق در زندگی آدم جا باز می‌کند. بی‌آنکه ببینی، در بدنت جا باز می‌کند، تمام رگ‌هایت را به مسیر تازه‌ای هدایت می‌کند و درست پهلوبه‌پهلوی قلبت می‌تپد. وقتی می‌رود، دیگر هیچ‌چیز کامل نیست. قبل از دیدنت تنها نبودم، اما حالا آن‌قدر تنهایم که با دیوارها حرف می‌زنم و برای سقف آواز می‌خوانم.
Faranak_naseri_

حجم

۳۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۳۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان