کتاب ونسای غمگین من
معرفی کتاب ونسای غمگین من
کتاب ونسای غمگین من نوشتهٔ کیت الیزابت راسل و ترجمهٔ شهرزاد شهسواری فرد است و انتشارات نسل روشن آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ونسای غمگین من
این کتاب داستانی است پر آب چشم. داستانی که برگرفته از تخیلات نویسنده است اما مطالعات او در زمینهٔ نظریهٔ آسیبهای روانی مخرب، فرهنگ عامه و پسافمینیسم در نگارش این داستان تأثیر داشتند. این کتاب دربارهٔ رابطهٔ پرفراز و نشیب دختری نوجوان و زیبا با معلم کنترلگر و جذاب خود است. ونسای فقط ۱۵سال دارد و در اوج زیبایی و جذابیت قرار دارد و معلم او ۴۴سال دارد و در اوج پختگی.
در این کتاب موضوعاتی چون تعرضات جنسی، شیفتگی و عشق، احساس امنیت در رابطه و بلوغ مطرح میشود.
کتاب ونسای غمگین من زمانی منتشر شد که جنبش MeToo# هم در دنیا به راه افتاده بود. این کتاب به بسیاری از قربانیان تعرضات جنسی جسارت میدهد تا تجربههای آزار خود را بیان کنند.
خواندن کتاب ونسای غمگین من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به تمام دختران نوجوان و جوان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ونسای غمگین من
بعضی اوقات فراموش میکنم که سن و سالی از او گذشته است؛ فکر میکردم هرچه بزرگتر میشوم، شکاف بین ما کوچکتر میشود، اما هنوز هم به عمیقی قبل بود.
وارد حساب اینترنتی قدیمیام میشوم و عکسهایم را دقیقتر کنکاش میکنم. طوماروار به عقب برمیگردم؛ (سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۰ تا ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۲) سالی که برای اولینبار یک دوربین دیجیتال خریدم، سالی که هفده ساله شدم. وقتی موفق میشوم آخرین مجموعۀ عکسم را که دنبالش بودم بارگذاری کنم، نفسم بند میآید. عکسی از من با موهای بافته شده، با یک سارافون تابستانه و جورابهای زیر زانو، ایستاده در مقابل انبوهی از درختان بلوط. در عکسی دیگر، بدن رنگپریدهام خودنمایی میکند. در دیگری، با فاصله پشت به دوربینم و از بالای شانه نگاه میکنم. کیفیت عکسها پایین است، اما هنوز هم دوستداشتنی هستند؛ یک پسزمینۀ تکرنگ از درختان غان در تضاد با طرحهای صورتی و آبی لباس و موهای مسیام.
آخرین متنهایم را با استرین باز میکنم. عکسها را در یک پیام جدید ذخیره میکنم و زیرش مینویسم: «نمیدونم اینا رو بهت نشون دادم یا نه، فکر میکنم اینجا هفده سالمه.»
میدانم او ساعتها قبل به رختخواب رفته، اما به هر حال دکمۀ «ارسال» را فشار میدهم. گزارش تحویل پیام را دریافت میکنم. تا طلوع آفتاب بیدارم و عکسهای صورت و بدن نوجوانیام را یکییکی نگاه میکنم. هرچند وقت یکبار چک میکنم که آیا پیام ارسالشده به استرین، از «تحویل داده شده» به «خوانده شده» تغییر کرده است یا نه؛ احتمال دارد نصفشب بیدار شود و خوابآلود تلفنش را فقط بهخاطر دیدن تصویری از نوجوانی من، یک شبح دیجیتال نگاه کند. این دختر را فراموش نکن!
بعضی وقتها احساس میکنم تمام آنچه هر لحظه انجام میدهم، برای این است که از دستش ندهم. تلاش برای رفت و آمد کردن، برای اینکه او را دائماً به سمت خودم بکشانم، از او بخواهم به من بگوید باز چه اتفاقی افتاده است. این واقعیت، به قیمت رنجهای زیادی برای من بوده است. باید یکبار و برای همیشه خودم را از این رنج رها کنم؛ زیرا من هنوز اینجا گیر افتادهام، من نمیتوانم پیش بروم.
حجم
۶۹۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۱۴ صفحه
حجم
۶۹۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۱۴ صفحه
نظرات کاربران
نمی فهمم چه اصراری بر ترجمه این چنین آثاری هست که نیاز به صراحت در ترجمه و انتقال مفاهیم بدون پرده دارن.منم تو ایران زندگی میکنم و خبر دارم از محدودیت ها ! به خاطر همین میگم خب برید یه
کتاب درمورد دختریه که به نظر من سعی داره با احساساتش کنار بیاد و اونا رو بفهمه و این روند از همون پونزده سالگیش شروع میشه تا زمانی که کتاب پایان پیدا می کنه آخر کتاب قشنگ تموم شد تقریبا