کتاب آنها که به خانهی من آمدند
معرفی کتاب آنها که به خانهی من آمدند
کتاب آنها که به خانهی من آمدند دومین رمان شمس لنگرودی، شاعر و نویسندهی ایرانی است. این رمان حدیث نفس قشرهای روشنفکری مبتلا به جامعهای سنتی است.
دربارهی کتاب آنها که به خانهی من آمدند
کتاب آنها که به خانهی من آمدند دومین رمان شمس لنگرودی است. او در کتاب آنها که به خانهی من آمدند از قشرهای روشنفکر جامعه که در جامعهی سنتی گرفتار شدهاند، صحبت میکند. از سنتی میگوید که به دست و پای درسخواندهها و مکتبرفتهها میپیچد و آنان را گرفتار توهم، درماندگی، جنون و تنهایی میکند. نویسنده، محور اصلی داستان است و از اشخاص و جامعهای صحبت میکند که باعث پدید آمدن آشفتگیهای ذهنی میشوند. او آنها را به جنها تشبیه میکند و در نهایت از جنون و درماندگی مینویسد.
کتاب آنها که به خانهی من آمدند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران رمانهای فارسی از خواندن کتاب آنها که به خانهی من آمدند لذت میبرند.
دربارهی شمس لنگرودی
محمدتقی جواهری گیلانی معروف به محمد شمس لنگرودی ۲۶ آبان ۱۳۲۹ در لنگرود متولد شد. او شاعر، پژوهشگر، بازیگر، خواننده و مورخ ادبی معاصر ایرانی است. او مدتی را در دبیرستانهای مختلف درس داد و بعد از تجربهی زندان که البته با وساطت پدر و پیگیری آیت الله حسینعلی منتظری، حدود ۱ سال طول کشید، تصمیم گرفت به ادبیات بپردازد. شمس لنگرودی بعد از انتشار مجموعههای «خاکستر و بانو» و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه ۱۳۶۰ مطرح شد و پس از چاپ «قصیده لبخند چاکچاک» به شهرت رسید. شمس لنگرودی از سال ۱۳۹۵ درس آشنایی با ادبیات کهن ایران و جهان را تدریس میکند.
بخشی از کتاب آنها که به خانهی من آمدند
ضافه میکنم: «در مقدمهٔ کتاب نوشتهام تمام نامهایی که در کتاب آمدهاند به دلیل مضمون و فضای کلی داستان از اسامی جنهاست و اگر کسی مشابهتی بین زندگی خود و زندگی این آدمها ببیند کاملاً اتفاقی است.»
ــ بله، خواندم. یادداشت طنزآلودتان را خواندم.
در حقیقت خودم هم شک میکنم. تمام ماجرای کتاب در چند لحظه از ذهنم میگذرد. اما هیچکدام از شخصیتهای داستان هیچ شباهتی به او ندارند. فکر میکنم همهٔ این حرفها حاشیه است و او منظور دیگری دارد.
ساعت از پنج و نیم میگذرد. نگران قرارم هستم. اما باید مسئله روشن شود. میگویم: «مطمئن باشید اشتباه میکنید. چطور ممکن است دربارهٔ کسی چیزی بنویسم که اطلاعی از آن ندارم؟ فکر نمیکنید شاید سوءتفاهمی پیشآمده؟»
ــ سوءتفاهم؟
کلمهٔ سوءتفاهم را به شکل برخورندهای تکرار میکند.
چایم را سر میکشم.
ــ ولی این داستان، دربارهٔ هیچ کس و هیچ سرزمین خاصی نیست. یک حرف کلی است.
دستش را در جیب بغل میبَرد، پیپش را درمیآورد، بهدقت از توتون پر میکند. کبریت میکشد، باحوصله دودش را میبلعد و با لحنی که نمیفهمم از سر تهدید است یا دلسوزی و اخطار، میگوید: «میخواستم گلهام را حضوری به شما بگویم آقای شمس. حالا پیداست دیرتان شده، در فرصتی دیگر عرض خواهم کرد. توصیهام به شما این است کتاب دیگری شبیه همین و برعکسش را بنویسید.»
خندهام میگیرد.
ــ شبیه همین و برعکسش؟
ــ بله، شبیه همین و برعکسش.
فکر میکنم یا دیوانه است یا برای تهدیدم آمده. میگویم بسیار خب، فکر خواهم کرد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
حقیقتا نمیدونم باید درباره کتاب چه نظری داشته باشم! توصیفات جالبی داره و چندتایی پاراگراف قابل تامل هم تو داستان گنجونده شده. ولی پایان بندی عجیبش ممکنه کمی دلسردتون کنه. "اگر و فقط اگر" هدف نویسنده نوشتن داستان عجیب و بی هدفی
کتاب خوبیست. سرگرم کننده با توصیفات خوب ، سورئال و حتی کمی ترسناک . توصیه میکنم بخوانید .
یکم پرت و پلا بود