دانلود و خرید کتاب سه زن ثریا ام. لین ترجمه فیروزه مهرزاد
تصویر جلد کتاب سه زن

کتاب سه زن

معرفی کتاب سه زن

کتاب سه زن نوشته ثریا ام. لین و ترجمه فیروزه مهرزاد، داستانی خواندنی از زندگی سه زن است که در میانه‌ی جنگ جهانی دوم با یکدیگر آشنا می‌شوند و می‌کوشند قوی باشند و به کار درست مشغول شوند.

درباره‌ی کتاب سه زن

ثریا ام. لین در کتاب سه زن داستانی عاشقانه با پس زمینه جنگ جهانی دوم نوشته است. او به عشق، دوستی و تلاش برای زندگی سه زن اشاره کرده است. سه زن از سه جای مختلف که همگی به دلیل شرایط خاص زندگی‌شان با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند و تلاش می‌کنند تا بهترین کاری که از دستشان برمی‌آید را انجام دهند. اسکارلت، دختری اهل لندن و از خانواده‌ی مرفه است که در پی بی‌خبری از نامزدش به مناطق جنگی سفر می‌کند. الی دختری ایرلندی است که سابقه‌ی کار پرستاری دارد و بسیار مهربان است و نفر سوم، لوسی است. پرستاری با تجربه و کارکشته. هر سه در نورماندی مستقر می‌شوند و با شدت یافتن جنگ، تمام وقتشان را به سربازان خسته و مجروح اختصاص می‌دهند.

ثریا ام. لین با نوشتن داستان سه زن در پی نشان دادن پیوندهای دوستانه و روابط عمیقی است که در سخت‌ترین روزهای زندگی شکل می‌گیرند

کتاب سه زن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به رمان‌های خارجی از خواندن کتاب سه زن لذت می‌برند.

بخشی از کتاب سه زن

اسکارلت الکساندر چشمانش را محکم بست، برای جلوگیری از سوز سردی که پوست صورتش را لمس می‌کرد، یک دستش را بالا گرفت. نامه‌ای را بین انگشتانش گرفته و منتظر رها کردنش بود؛ زیرا هیچ آدرسی برای ارسالش نداشت، هیچ راهی برای دانستن اینکه در صورت ارسال، نامزدش آن را دریافت می‌کند وجود نداشت. کلمات را از حفظ بود، آن‌ها را چندین‌بار خوانده بود، طوری‌که مطمئن بود هرگز فراموششان نخواهد کرد.

توماس عزیز

نمی‌دانم کجا هستی و شک دارم هرگز این نامه را بخوانی، اما می‌خواهم بدانی هرگز از تلاش برای یافتنت دست نخواهم کشید. ای کاش در دوران دیگری زندگی می‌کردیم، کاش همین حالا ازدواج کرده بودیم و یک خانواده داشتیم و مجبور نبودی این‌چنین شجاعانه برای کشورمان مبارزه کنی. با خودم می‌گویم، یک روز به این‌ها به‌عنوان یک خاطرهٔ دور نگاه خواهیم کرد. در جمع فرزندانمان، داستان‌هایی از دوران قبل از بازگشتت به زندگی ما تعریف می‌کنیم؛ زمانی‌که دیگران می‌گفتند خودم را برای شنیدن بدترین اخبار آماده کنم.

برای همیشه مال توام.

اسکارلت

حالا باد، به سردی یخ، صفیرکشان زانوهایش را به درد می‌آورد. نباید راننده را مرخص می‌کرد، نباید این‌قدر اصرار می‌کرد خودش به ایستگاه برود اما اگر حالا نتواند سرما و تنهایی را تحمل کند و بدون کمک دیگران از عهدهٔ کار خودش برنیاید، هرگز قدرت زنده ماندن را در هر مکانی که به آنجا اعزام شود نخواهد داشت.

اسکارلت لرزان نفس عمیقی کشید، به‌آرامی نامه را رها کرد و اجازه داد از نوک انگشتانش سر بخورد. برگشت و لغزیدنش را در هوا تماشا کرد، هجوم باد نامه را برد و به‌آرامی ناپدید شد. همین. هفته‌ها بود که از آن دل نمی‌کَند، دلش می‌خواست آن را بفرستد، اما نمی‌دانست به کجا. مدت‌ها بود که توماس پاسخ نامه‌هایش را نداده بود، می‌ترسید او مرده باشد و هرگز دوباره لبخندش را نبیند. سوای صدای ضعیفی که درون سرش می‌پیچید، همانی که به او می‌گفت امیدش را از دست ندهد، حتی مادر توماس هم نامطمئن به‌نظر می‌رسید، اما اسکارلت به‌راحتی تسلیم نمی‌شد.

برای برداشتن ساک‌هایش خم شد و زیرلب زمزمه کرد: «معجزه‌ها هر روز رخ می‌دهند.»

فاطمه
۱۴۰۰/۱۱/۰۵

در حقیقت همونجور که روی جلد نوشته فقط یک داستان رمانتیک معمولی هست نه بیشتر هیچ جزئیاتی راجع به جنگ نداره و اگر با این دیدگاه میخواین بیاید سراغش که اطلاعات مفیدی از زمان جنگ پیدا کنید اصلا سمتش نرید

- بیشتر
نسیم رحیمی
۱۳۹۹/۱۱/۱۴

واقعا ضعیف بود هم ترجمه و هم داستان اصلا پیشنهادش نمیکنم

Fatemeh Roshan
۱۳۹۹/۰۷/۰۳

داستان قشنگی بود و پایان خوبی داشت، ولی داستان در بحبوحه جنگ جهانی دوم زیادی رویایی و باورنکردنی بود!!! ولی ترجمه ی کتاب دقیق و بسیار روان بود.

سمانه انصاف جو
۱۳۹۹/۰۷/۲۹

خیلی خیلی ضعیف نمی فهمم مشکل از ترجمه است یا واقعا اینقدر کتاب ضعیفیه واقعا بد بود

اگر زندگی‌ات به‌آرامی در حال نابود شدن است، آن را صرف نگرانی درمورد آنچه دیگران فکر می‌کنند یا تلاش برای انجام بهترین کار نکن. تو شایستگی بیشتری داری.
نسیم رحیمی
گفت: «همه‌چیزخوب پیش می‌رود، قول می‌دهم.» اسکارلت می‌دانست این چیزی است که الی نمی‌تواند آن را تضمین کند، اما با اطمینانی که در لحنش بود، احساس آرامش کرد.
M.Taha
«مادرم می‌گوید ما در این جنگ به‌حدکافی مردانمان را از دست داده‌ایم. او می‌گوید آنجا جای زن‌ها نیست.»
MTA
لوسی در سکوت دعا کرد. اگرچه با چیزهایی که امروز شاهدش بود، تردید داشت کسی به دعایش گوش دهد. چرا خدا اجازه می‌دهد انسان‌ها یکدیگر را این‌طور بکشند؟ چرا اجازه می‌دهد انسان‌ها یکدیگر را سلاخی کنند و برای زندگی انسانی احترام کمی قائل باشند؟
نسیم رحیمی
«ما همگی همین‌طور هستیم. تا زمانی‌که چیزی را از دست ندهیم، به داشته‌هایمان فکر نمی‌کنیم.»
نسیم رحیمی
نمی‌دانم کجا هستی و شک دارم هرگز این نامه را بخوانی، اما می‌خواهم بدانی هرگز از تلاش برای یافتنت دست نخواهم کشید.
M.Taha
«مادرم دوست داشت کنارش آموزش ببینم؛ زیرا خودش آن را از مادرش آموخته بود. او همیشه می‌گوید این کار زنانه است و یک روز درکش خواهم کرد، اما بیشتر دانسته‌هایم مربوط به زمانی است که او به مردم روستا کمک می‌کرد تا نوزادهایشان را در خانه به دنیا بیاورند.»
M.Taha

حجم

۳۰۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۳۰۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰
۳۰%
تومان