کتاب از پنجرههای باز برایم بخوان
معرفی کتاب از پنجرههای باز برایم بخوان
کتاب از پنجرههای باز برایم بخوان، نوشته آرتور کوپیت که با ترجمه حسن ملکی منتشر شده است، جلد بیست و هفتم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
درباره کتاب از پنجرههای باز برایم بخوان
داستان درباره شعبدهبازی فراموش شده به اسم عثمان است که با دلقک خود زندگی میکند. روزی پسری به اسم اندرو به دیدار او میآید و عثمان در صدد است برایش شعبدهبازی کند اما هر ترفند او برای شعبدهبازی منتهی به شکست میشود گویی او تا به حال خواب بوده و حالا حیرتزده متوجه واقعیت امور میشود.
درباره آرتور کوپیت
آرتور لی کوپیت زاده ۱۹۳۷ یک نمایشنامهنویس آمریکایی است که فضای کارهایش بسیار به کارهای ساموئل بکت شباهت دارد. او دو بار فینالیست جایزه پولیتزر و سه بارنامزد دریافت جایزه تونی شده و همچنین در سال ۱۹۶۲برنده جایزه ورنون رایس (در حال حاضر به عنوان جایزه میز درام شناخته می شود) شده است.
خواندن کتابهای مجموعه تجربههای کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فکر میکنید فرصتتان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمیکند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.
بخشی از کتاب از پنجرههای باز برایم بخوان
پسر از میان یکی از دیوارهای اتاق بیرون میرود.
نورها رو به خاموشی میروند. میماند یک نور کوچک ضعیف، که بر مردِ خوابیده بر تخت افتاده و هیبتاش را دوچندان کرده. موسیقیئی شنیده میشود. سپس آن نور هم کمکم میرود. صحنه سیاه و تاریک است. اما فقط لحظهئی. درِ پشتی بیصدا باز میشود.
دلقک وارد میشود. شمعی در دست دارد. نوکپائی نرم به طرف تخت میرود. راضی و خُشنود از خواببودن شخصی که بر تخت دراز کشیده، به طرف دورترین پنجره میرود و آن را باز میکند، همینطور آفتابگیرهای آن را. به بیرون مینگرد و بعد وقتی رشتههای نور به اتاق میافتد، به بالا به آسمان مینگرد. دلقک خندهئی خفیف میکند و به طرف پنجرهٔ بعدی میرود.
مردی که بر تخت خوابیده در خواب حرف میزند و غلت میزند و پشتاش را به نوری که در اتاق پخش میشود میکند.
در همانحال دلقک از پنجرهئی به پنجرهٔ دیگر میرود و همان اعمال اول را تکرار میکند.
مردی که بر تخت خوابیده دوباره غلت میزند و دست به ملحفههایش میبرد و آنها را روی سرش میکشد. به پشت میخوابد، و سراپایش را ملحفه پوشانده.
حجم
۲۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
حجم
۲۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه