کتاب چشم های سیاه بهار
معرفی کتاب چشم های سیاه بهار
کتاب الکترونیکی «چشم های سیاه بهار» نوشتهٔ عبدالقادر مرادی در انتشارات آمو چاپ شده است. این کتاب روایتگر سرنوشت معلمی است که بعد از مردن چگونگی مردن خود را شرح میدهد.
درباره کتاب چشم های سیاه بهار
راوی میداند که لذت مردن یگانه راه تحمل زیستن است. دهن جسد باز است، مرده تلاش میکند تا لحظات بستهشدن دهنش در مورد تنهاییها و بیچارگیهای خود چیزهایی پراکنده و پریشان بگوید... معلم، درین سفر جادویی کتابهای الماریاش را ورق ورق در سطل کثافت میریزد...معلم، روشنفکر بربادرفتهای است که یک بار به حیث جسم میمیرد و صدبار به حیث روح و اندیشه.
کتاب چشم های سیاه بهار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات داستانی افغانستان پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب چشم های سیاه بهار
من خودم را موظف ساختهام تا موضوع قتل خودم را خودم بررسی کنم و بدانم که قاتل من کی بوده است. وقتی در این دنیای زندهگان، قانون به قتل میرسد، مقتولان خودشان باید در پی عاملان قتلشان بگردند. من سعی میکنم تا به یاد بیاورم که چگونه کشته شدم.
بهتر میدانم تا همان روزی را به یاد بیاورم که این واقعه رخ داد. شاید عوامل قتل من، تنها به حوادث همان روز محدود نگردند و تمام گذشتههایم در این قضیه شامل باشند، اما بهتر میدانم آنچه را به یاد بیاورم که روز آخر برایم رخ داد.
آن روز که از خواب بیدار شدم، حس کردم نسبت به هر روز دیگر خسته و کسل استم. طبق معمول به دور و پیشم نگاه کردم تا به یاد بیاورم که در کجایم. دریافتم که در همان اتاقی استم که بودم. دقیق یادم نمیآید که چقدر، اما میدانستم که دو سال یا بیشتر از آن میگذشت که من در این خانهٔ زیبا و قشنگ و خالی از آدم، آن هم در این اتاق کوچک و محقر که در شمار اتاقهای این خانهٔ سهمنزلهٔ رنگین و سنگی به حساب نمیآمد، زندهگی میکردم و به گونهیی وظیفه داشتم تا از این خانه نگهداری کنم.
ناگهان متوجه شدم که باز هم صدای غزلخوانی از جایی به گوش میرسد که مثل همیشه خفیف است، مثل آنکه در تَهکَوی این خانه، کسی این آهنگ را مکرر میشنید. صدای غزلخوان با سهتار و طبله و آلههای دیگر موسیقی همراه میشد و او، شعری را با آهنگ بسیار غمناک میخواند که مانند همیشه نمیشد فهمید و دمی بعد، این صداها، همه گم میشدند و دیگر هرچند گوش فرامیدادم، چیزی نمیشنیدم. در این مدت، چندین بار این تهکوی را جسته بودم، اما چیزی به نام تهکوی نیافته بودم. به خیالم میشد که این آهنگ در تهِ این خانهٔ بزرگ و قشنگ دفن شده است و من گاهگاهی صدای روح این آهنگ دفن شده و شعر دفن شده و غزلخوان و نوازندهگان دفن شده و یا زندهبهگور این آهنگ غم انگیز را میشنوم.
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
حجم
۱۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه