دانلود و خرید کتاب دستیار روبرت والزر ترجمه ناصر غیاثی
تصویر جلد کتاب دستیار

کتاب دستیار

نویسنده:روبرت والزر
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دستیار

کتاب دستیار نوشته روبرت والزر است. این کتاب داستان مردی به‌نام جوزف است که به عنوان دستیار جدید یک مخترع استخدام می‌شود، صبح دوشنبه‌ای بارانی به ویلای کوهپایه‌ای مهندس فنی کارل توبلر می‌رسد. زندگی درونی جوزف سرشار از احساسات متناقض و عجیب است. احساساتی که او را دوره کرده است و رهایش نمی‌کند. احساساتی که هر کسی توان تحمل آن‌ها را ندار. اما ریشه‌ی این اتفاقات کجاست؟

این کتاب را ناصر غیاثی ترجمه کرده و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.

خواندن کتاب دستیار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم

درباره روبرت والرز

روبرت والزر (به آلمانی: Robert Walser) متولد  آوریل ۱۸۷۸ - درگذشته ۲۵ دسامبر ۱۹۵۶ است. او رمان نویس، شاعر و مقاله نویس سوئیسی و از پیش گامان ادبیات مدرن و آوان گارد است. وی بر نویسندگان و متفکران برجسته ای مانند فرانتس کافکا، والتر بنیامین، اشتفان تسوایگ، هرمان هسه و روبرت موزیلتأثیر گذاشته است. کافکا بارها آثار والزر را ستوده است و بسیاری او را حلقه گم شده‌ی بین کلایست و کافکا می‌دانند. چنان که روبرت موزیل درباره والزر می نویسد: «آثار کافکا حالت خاصی از سبک والزر است.»

بخشی از کتاب دستیار

توبلر گفت «بسیار خوب. حالا برویم سر کارمان.» هر دو میز را ترک کردند و رییس از جلو و یوزف از عقب راهی دفتر شدند و رفتند پایین تا حسب‌الامر آن‌جا کار کنند.

«سیگار می‌کشید؟»

بعله! یوزف سیگار کشیدن را خیلی دوست داشت.

«از آن بستهٔ آبی‌رنگ آن‌جا یک سیگاربرگ بردارید. هیچ ایرادی ندارد سرِ کار سیگار بکشید. من هم می‌کشم. خوب. حالا این‌جا را ببینید. این را می‌گویم. خوب نگاهش کنید. این‌ها مدارک ضروریِ "ساعت تبلیغاتی" هستند. حساب‌تان خوب هست؟ خوب چه بهتر. در وهلهٔ اول موضوع سر این است که ــ چه‌کار دارید می‌کنید؟ آقای عزیز! جای خاک سیگار توی زیرسیگاری است. دوست دارم توی چهاردیواری خودم نظم‌وانضباط برقرار باشد. خلاصه در وهلهٔ اول موضوع این است که ــ یک مداد بگیرید دست‌تان ــ بگوییم که تهیه و تنظیم است، محاسبهٔ دقیقِ سودِ ناشی از این پروژه. بنشینید این‌جا. همین الان اطلاعات لازم را در اختیارتان می‌گذارم. حواس‌تان را خوب جمع کنید چون اصلاً دوست ندارم یک حرف را دوبار بزنم.»

یوزف فکر کرد «یعنی برمی‌آید از دستم؟» دست‌کم اینش خوب بود که موقع انجام چنین کار دشواری می‌شد سیگار کشید. اگر سیگاربرگ نبود، یوزف واقعاً به درست‌کاری حافظه‌اش مشکوک می‌شد.

همان‌طور که کارمند داشت می‌نوشت، رییس هم توی دفتر بالاوپایین می‌رفت و گاه‌گداری از روی شانه نگاهی به حاصلِ به‌دست‌آمده می‌انداخت. یک سیگاربرگ کجِ دراز گذاشته بود بین دندان‌های قشنگِ درخشانِ سفیدش و انواع‌واقسام اعداد را می‌گفت تا دستِ کارمند که امروز هنوز کمی ناشی بود، تک‌تک‌شان را چست‌وچالاک وارد دفتر بکند. چیزی نگذشت که دودی آبی‌رنگ هر دو موجود در حال کار را کاملاً در برگرفت. به‌نظر می‌رسید هوای بیرونِ جلوِ پنجره می‌خواهد دوباره صاف بشود. یوزف گاه‌گداری از شیشهٔ پنجره نگاهی به بیرون می‌انداخت و متوجه تغییراتی می‌شد که به‌آرامی در آسمان در جریان بود. یک‌بار سگ جلوِ در واق‌واق کرد. توبلر یک لحظه رفت بیرون که حیوان را آرام کند. دو ساعت که از کار گذشت، خانم توبلر یکی از بچه‌ها را فرستاد دنبال یوزف تا برود قهوهٔ بعدازظهرش را بخورد. گفته بود چون هوا بهتر شده، میز را در آلاچیق چیده‌اند. رییس کلاهش را برداشت و به یوزف گفت «حالا بروید قهوه بخورید. بعدش چیزهایی را که سرسری نوشته‌اید، پاک‌نویس کنید. تا کارتان تمام بشود، حتماً دیگر شب شده.» و رفت.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۱۱ صفحه

حجم

۲۶۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۱۱ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
۲۳,۵۰۰
۵۰%
تومان