دانلود و خرید کتاب سرلوحه ها رضا امیرخانی
تصویر جلد کتاب سرلوحه ها

کتاب سرلوحه ها

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سرلوحه ها

رضا امیرخانی( -۱۳۵۲)، نویسنده است. این کتاب شامل گزیده‌ای از یادداشت‌های امیرخانی در فاصله سال‌های ۸۱ تا ۸۴ و در برگیرنده چهار بخش با عناوین الواح، امکنه، اجتماعیات و فرهنگ است. نویسنده در مقدمه کتاب می‌نویسد: «این یادداشت‌ها نموداری است از اوضاع جامعه در آن سال‌ها از نگاه یک داستان‌نویس». از ویژگی‌های این اثر موضوعات گوناگون و جذابی است که امیرخانی به آنها پرداخته است. عناوین بعضی از یادداشت‌ها عبارت است از: بشاگرد و آینه‌ی خورشیدی، بم شهری که خم شد، امّا کم نشد!، عاشورای ظاهر و عاشورای باطن، خانه‌ی عاشقان امیرالمؤمنین (گزارشی از دیدار با جرج جرداق)، لبنان، یک معادله‌ی چند مجهولی با درجات بالا، یک مغالطه از یک رئیس‌جمهور، مردی متعهد به حقیقت، شاعر اگر حکیم نباشد مزلف است، نقدی بر کتاب آیات شیطانی، فرزندان زن زیادی جلال، آموزش داستان‌نویسی به زبان ساده. در یکی از نوشته‌های کتاب می‌خوانیم: «رفیقی دارم که فوقِ لیسانسِ ریاضی دارد از صنعتی شریف. توی خانواده‌ای بزرگ شده است که حتا یک بار هم سهواً آب پرتقالِ ساعتِ دهِ صبحش قضا نشده است. تا آن جا که من به یاد می‌آورم همیشه مرتب و اتوکشیده و دوست‌داشتنی. چند ماهی است که هر روزِ جمعه می‌رود گاراژِ حاجی سرکه‌ای توی خیابانِ مولوی. وقتی من هم این خبر را شنیدم کف کردم. اولِ ماهِ ربیع بود که جایی مهمانش بودیم. برای‌مان فیلمی گذاشت از گاراژ. وسطِ گاراژ موکت پهن کرده بودند. موکتِ قهوه‌ای. انبوهِ تماشاگران دورِ میدان نشسته بودند. رضا سیاه، لاری‌اش را جلو آورد و خارِ نوک پهن بست به پایش. داور هم جلو آمد و بر کارِ او صحه گذاشت. بعد نوبت رسید به خروس‌بازِ حاجی مسگری که صاحب خروس بود. لاری حاجی مسگری قهوه‌ای بود. پابلند و قبراق».
معرفی نویسنده
رضا امیرخانی

رضا امیرخانی نویسنده‌ی جوان و خوش‌ذوقی است که در دهه‌ی هفتاد شمسی، در حوزه‌ی داستان‌نویسی ادبیات معاصر ایران ظهور کرد. او با انتشار رمان «ارمیا» خود را به مخاطبان داستان فارسی شناساند و با «منِ او»، موقعیت خود را به عنوان نویسنده‌ای شاخص در عرصه‌ی ادبیات داستانی تثبیت کرد.

اِیْ اِچْ|
۱۳۹۸/۰۲/۲۸

جای خالی سایر آثار آقای امیرخانی، چشمک میزنه توی طاقچه. شکوفایی این نویسنده رو توی کتاب رهش، با یه سبک‌زندگی نویسی منحصر به فرد میشه حس کرد! البته، مخاطب عامه، بیشتر با کتاب «منِ او» که یک عاشقانه عجیب و پیچیده رو

- بیشتر
farez
۱۳۹۶/۱۰/۱۲

ببخشید ولی گذاشتن فقط و فقط یه کتاب از این نویسنده ی عالی یکم کم لطفی نیست؟! من او،ارومیا،بیوتن،از به،جانستان کابلستان،ناصر ارمنی،نشت نشا....قیدار....اینهمه اثر خوب!

آسمان
۱۳۹۸/۰۵/۲۸

طاقچه جان لطفا بقیه ی کتاب های امیرخانی رو هم بذارید.ممنون

دایه مکفی
۱۳۹۹/۰۳/۲۱

من کلا کتاب خوندن رو با کتابای ایشون استارت زدم، تو این سالها هم تنها کتابایی که حال و هواشون برای ذهنم زنده مونده نوشته ایشون بوده... انصافا کم لطفی کردید که فقط یه کتابشون رو دارید تو دسته کتابای

- بیشتر
meena
۱۳۹۹/۰۲/۰۲

از نویسنده به این خوبی فقط همین؟؟؟😕

صالحه
۱۳۹۵/۱۱/۰۸

وحشتناکه که طاقچه ارمیا و بیوتن و ازبه و من او رو نذاشته... رضا امیرخانی برای ادبیات ما یک تنفس عمیق بود.

بانو
۱۳۹۷/۰۲/۱۰

چرا چرا چررااااا کتاب های دیگشون رو نمیزارید چراااا (رو به اسمان فریاد میزند)

فاطمه
۱۳۹۹/۰۳/۱۴

بقیه کتاباشونم بزارید!🙏

محمود
۱۳۹۷/۰۲/۱۷

لطفاً از کتاب های دیگر نویسنده هم بگذارید. سپاسگزارم🙏

MrMR
۱۳۹۶/۱۱/۲۳

بقیه آثار امیرخانی رو هم قرار بدید

من در خانواده‌ای مسیحی بزرگ شده‌ام که اعتقادی به این چیزها نداریم. اما بگذارید خاطره‌ای بامزه برای‌تان تعریف کنم. پدرِ من حجار بود، سنگ‌تراش. کارهایش را می‌فروخت به دهاتِ اطراف و روزی‌اش از این راه می‌گذشت. اما سنگی را در خانه نگه داشته بود و دو سال روی آن کار می‌کرد. بعد که کارش تمام شد آن را به سر درِ خانه‌مان آویخت. حساس شده‌ایم تا بدانیم چه چیزی به سرِ درِ خانه‌ی این خانواده‌ی مسیحی در دهِ مسیحی‌نشین مرجعیون نصب شده بوده است. از استاد می‌پرسیم روی آن سنگ چه نوشته شده بود؟ استاد می‌خندد و می‌گوید: "لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار‌!"
مادربزرگ علی💝
,,, پیش‌تر نگاه‌مان به آسمان بود و امروز نگاه‌مان به زمین است! همین عاملِ تیره‌بختی ماست،،،
مادربزرگ علی💝
در این ملک همه‌گان قوانین مدنی را ماننده‌ی وحی الهی لایتغیر می‌پندارند و از آن‌طرف وحی الهی را ماننده‌ی قوانینِ مدنی قابل انعطاف!
مادربزرگ علی💝
صدایش را در نیاورید، تنها جایی که جاه‌طلبی مجاز است، بل ممدوح است، بل که اصالتا واجب است، آن هم نه کفایی که عینی، همین عرصه‌ی هنر و علومِ انسانی است. در سایرِ علوم، اصلا این‌جوری نیست. ما هم پیکان می‌سازیم، هم زانتیا. برای جفتش هم توجیه داریم. اما در ادبیات، فقط بایستی کارِ خوب تولید کرد، حتا مونتاژ هم نه. تو اگر یک کپی خوب بزنی از فلان سایتِ کامپیوتری و یا فلان دست‌گاهِ مکانیکی، همه ازت تعریف می‌کنند، جایزه هم به‌ات می‌دهند. اما اگر در کمالِ خلاقیت شعری بگویی نزدیک به شعرِ حافظ، اگر به‌ات نگویند دزد، می‌گویند کارش خلاق نیست، ابداع ندارد. آقا! عالمِ هنر عرصه‌ی فردیت است. عرصه‌ی جاه‌طلبی است. تواضع در خلقِ ادبی بی‌معناست. بگویی من این بیت را نمی‌گویم که فلانی بگوید. این بی‌معنا است. اصلا مرامی هم در کارش نیست. این تفاوتِ علومِ انسانی است با علومِ تجربی
مادربزرگ علی💝
این که گمان کنی دانه‌ای که در بندرعباس کاشته‌ای یا بذری که در جشن‌واره‌ی بسیج افشانده‌ای، باید همان‌جا فی‌المجلس و فی‌الحال قد بکشد، نگاهِ زمینی است. نگاهِ آسمانی یعنی آن که بدانی تو هیچ‌کاره‌ای. توکل بایستی بر دیگری باشد! که فرمود ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت که از بزاقِ خود خانه می‌خواست بسازد...
مادربزرگ علی💝
کارآیی دست‌گاهِ کنترلِ افکارِ عمومی در تعویضِ سوال‌های بنیادین روشن می‌شود. امروز سوالِ بنیادینِ “امریکا با چه مجوزی به عراق حمله کرده است؟” با سوالِ دیگری تعویض شده است: “آیا در عراق سلاح‌های کشتارِ جمعی وجود دارد؟” انگار که در صورتِ وجود سلاح‌های کشتارِ جمعی، حمله‌ی امریکا توجیه می‌شود. (و اگر این‌گونه بود، چرا امریکا به پاکستان، هند، اسرائیل، بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیای شرقی و... حمله نمی‌کند؟) این سوالِ دوم در حقیقت توجیه گزاره‌‌ی شرطی زیر است که اگر عراق سلاحِ کشتارِ جمعی داشته باشد، امریکا موظف به حمله می‌شود... گزاره‌‌ای که قطعاً نادرست است. رسانه‌های غالب در واقعه‌ی یازدهِ سپتامبر نیز، سوالِ بنیادینِ “چه کسی و چرا حمله‌ی تروریستی انجام داده است؟” را با سوال‌های ثانوی تعویض کردند. سوال‌هایی مثلِ این‌ها: “گذرنامه‌ی مامورِ القاعده در کنارِ لاشه‌ی هواپیما جعلی بوده است یا اصلی؟” و “صندلی ردیفِ بی ـ ۳ مربوط به القاعده بوده است یا صندلی ردیفِ دی ـ ۶؟” تمامِ ذهنِ مخاطب روی این نکته مشغول می‌شود که چه‌گونه از یک هواپیمای متلاشی مثلا یک گذرنامه‌ی عربی سالم به دست می‌آید
مادربزرگ علی💝
اهلِ علمِ ریاضی، اصلی دارند به نامِ اصلِ لانه‌ی کبوتر. می‌گویند اگر بیست کبوتر داشته باشیم و بیست و یک لانه، لاجرم یکی از لانه‌ها خالی می‌ماند. تازه کلی زور می‌زنند و این را ثابت می‌کنند.
SIR_SARAB
و این سوالی است که از همه‌ی مسوولان، نام‌زدهای انتخابات، مدیران، دولت‌مردان هر از گاهی باید پرسید. که اگر خمینی نبود، شما چه کاره بودید؟
Wariapk
معصوم فرمود: المومن غریب و معصومِ دیگر دگرباره فرمود: طوبا للغرباء...
مریم
توی یکی از خانه‌ها مشغولِ کار بودیم و آوار را کنار می‌زدیم به دنبالِ مجروحان. توی حیاط چشمم به یک درختِ نارنج افتاد. روی شاخه‌های درخت پر بود از نارنج‌های درشت. هر کدام به اندازه‌ی یک طالبی. خانه‌ای که ما انسان‌ها ساخته بودیم، کاملا ویران شده بود، اما درختی که خدا ساخته بود، حتا میوه‌هایش هم نریخته بود. ما چیزی محکم ساخته بودیم، اما خدا چیزی منعطف و لرزان. درختِ خدا را وقتی تکان بدهی، ساقه و برگ و شاخه و میوه‌هایش هم تکان می‌خورند و برای همین نمی‌شکند. اما خانه‌ی انسان را آن‌قدر محکم می‌سازیم که طبیعت لجش می‌گیرد. خانه‌ی انسان نمی‌داند که باید با لرزیدنِ طبیعت، او هم بلرزد، کاملاً بر عکسِ درختِ خدا...
مادربزرگ علی💝
نویسنده اگر اصیل باشد، می‌داند که تنهاترینِ آدمیان است و هیچ‌کسی او را کمک نخواهد کرد.
phoenix
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی، تا بی‌خبر بمیرد در رنجِ خودپرستی.
مادربزرگ علی💝
" فالاچی: در حقیقت گ‌روهِ بسیاری هستند که تهدیدِ فاشیسم را در ایران می‌بینند، حتا اعتقاد دارند که در ایران فاشیسم حاکم است امام: نه! به فاشیسم ربطی ندارد. تکرار می‌کنم که مردم فریاد می‌کشند برای این که به من محبت دارند. ( اسلام عدالت است. در اسلام دیکتاتوری بزرگ‌ترین گ‌ناه است، فاشیسم و اسلام دو تضادِ غیر قابلِ سازشند. ) ( فاشیسم در غرب تحقق می‌یابد، نه در بینِ مردمی با فرهنگ ‌اسلامی )
mandir
باتری لپ‌تاپ مثلِ خودمان شده است، نق و نق می‌کند. بلند می‌شوم و به دنبالِ پریز چشم می‌گردانم... عاقبت جاگیر می‌شوم. از یک ایتالیایی اجازه گرفته‌ام و روبه‌رویش پشتِ یک میزِ دونفره ـ نزدیک به برق! ـ نشسته‌ام. شکرِ خدا انگلیسی جفت‌مان توپِ توپ است. او از فارسی فقط بلد است بگوید اصفهان! و من هم از ایتالیایی فقط بلدم بگویم اسپاگتی! می‌شود نشست و نوشت. جای محمد کاوه خالی؛ یک بار در شیراز وسطِ یک گله توریست گفت من حاضرم با این ایتالیایی‌ها نیم ساعت گفت‌گوی تمدن‌ها کنم! ما میخ نگاهش می‌کردیم. رفت و عقربه‌های ساعتش را جلو و عقب کرد و گذاشت روی هشت و نیم! بعد هم گیر داد به یک پیرزن وراج و همان جور که مچ دستش را تکان می‌داد، گفت: فِدِریکو فلینی! خیال می‌کنم نیم ساعتی پیرزن راجع به فلینی فرمایش کرد و ما هم مثلِ بزِ اخفش سر تکان دادیم و گفتیم: گراتزیا اسپاگتی!
مادربزرگ علی💝
مساله‌ی امروزِ مردمِ عراق، مساله‌ی برتری صدام یا بوش نیست. اختلاف میانِ این دو گزاره است: دفع فاسد به افسد یا دفعِ افسد به فاسد؟ و این مردم مظلوم‌ترینِ مردمانِ عالم‌اند. نه به واسطه‌ی حکومتِ مستبدانه‌ی سی و چند ساله‌ی بعث و نه به واسطه‌ی اشغالِ مستکبرانه‌ی یانکی‌ها. مظلوم‌ترینِ مردمانِ عالم‌اند، فقط به این دلیل که از داشتنِ یک شادی تاریخی ـ که کم‌ترین حقِ آنان بوده است ـ محروم شده‌اند. تا چهره‌های مغموم و درهمِ عراقی‌ها را نبینی نمی‌فهمی که چه محرومیتِ عمیقی است، محرومیت از شادی. در کربلا کاسبی شیعه به من می‌گفت: “تا دو هفته پس از سقوطِ صدام جراتِ خروج از خانه را نداشتیم، چه رسد به شادی...” پرسیدم چرا؟ جوابم داد: هنوز از جای گلوله‌های انتفاضه‌ی ۹۱ روی در و دیوارِ حرمِ اباعبدالله خون می‌چکد... و سکوت در این‌گونه مواقع به‌ترین حرف است.
مادربزرگ علی💝
سالِ ۷۵، زلزله‌ی اردبیل آن‌قدر عقل‌رس شده بودم که بدانم مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر می‌آید. مهم این است که آدم هم‌راه غم‌ها و شادی‌های مردمش باشد.
mohamad
در گوشه‌ای از فرهنگِ عالم می‌زیم که حتا پیش از سخن راندن راجع به هر موضوعی، باید اجازت بگیرم از معلمم، جنابِ آقای محمد ایوبی که حاضرند در مجلس. و این معلم که گفتم از سرِ تعارفات و مجامله‌های مرسومِ زمانه نیست، بل به گواهی اسنادِ مدرسه‌ام، وی را معلم چندین ساله‌ام می‌دانم. و باز باید از او تشکر کنم، چرا که داستان‌نویسی بود سخت‌کوش، اما هرگز به ما داستان‌نویسی نیاموخت، به عوض شیرینی داستان‌خوانی را قطره ـ قطره به ما چشاند...
مادربزرگ علی💝
مردم مطالعه نمی‌کنند. این را پژوهش‌گرانی از جنمِ همان پژوهش‌گرِ فوق‌الذکر می‌گویند. کتاب‌ها کیفیت ندارند. این را دانش‌جویانِ فنی می‌گویند. کتاب‌سازی بی‌داد می‌کند. این را دانش‌جویانِ ادبی می‌گویند. کتاب‌ها بیمارند. این را دانش‌جویانِ پزشکی می‌گویند. قیمت‌ها سنگین است. این را همه می‌گویند. کتاب‌ها را شیک چاپ نمی‌کنند. این را خواص‌الناسی می‌گویند که کنارِ استخرِ نمایش‌گاه روی چمن‌ها فرش می‌اندازند و قابلمه‌ی استانبولی‌پلو روی گازِ پیک‌نیکی بار می‌گذارند. اما این نوشتار چه می‌گوید؟ این نوشتار با همه‌ی این اقشارِ فرهنگی هم‌زبان است و گفته‌های ایشان را تایید می‌کند. اما گمان می‌زند که گفته‌های ایشان نیز معلول است...
مادربزرگ علی💝
نمی‌دانم تا به حال به دقت به خادمان هیات‌های امام حسین نگریسته‌اید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمان‌های او را به واسطه‌ی او، متواضعانه اکرام می‌کنند. در بشاگرد همه خادمانِ دیگری‌اند. و هر کدام گمان می‌برد که دیگری ـ هر که باشد ـ مخدوم اوست.
محمدحسین
نمی‌دانم تا به حال به دقت به خادمان هیات‌های امام حسین نگریسته‌اید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمان‌های او را به واسطه‌ی او، متواضعانه اکرام می‌کنند.
Hamed Khajeh

حجم

۵۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۵۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان