کتاب ر ه ش
معرفی کتاب ر ه ش
کتاب ر ه ش نوشتهٔ رضا امیرخانی در نشر افق چاپ شده است. داستان از دید زن میانسالی به نام لیا روایت میشود. لیا و همسرش معمار هستند و با هم بر سر مدیریت و توسعهٔ نامتوازن شهری کشمکش دارند. دغدغه اصلی که راوی داستان دارد، بر سر مدیریت نادرست مدیران در توسعه شهری است که این امر به نوبه خود باعث ایجاد شکاف طبقاتی و مشکلات بسیار زیاد دیگری نیز خواهد بود. رهش در سال ۱۳۹۷ جایزهٔ اثر برگزیده بخش رمان و داستان بلند یازدهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آل احمد و نیز بخش ادبیات سیوششمین کتاب سال جمهوری اسلامی را از آن خود کرد.
درباره کتاب ر ه ش
در دنیا شهرهای بزرگ الگوهای توسعه متفاوتی دارند. از توسعه شهرهای بزرگ معمولاً به عنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد میکنند. مثلاً در آمریکا شهری مانند لسآنجلس توسعه بزرگی داشته اما همه آن را شهر از دست رفته معرفی میکنند. همه شهردارهای آمریکا هم میدانند که نباید شهرشان مانند لسآنجلس شود. در ایران مسئله برعکس است. شهری مثل تهران تا این اندازه که میبینیم بزرگ میشود، آلودگی هوا پیدا میکند و از طرف دیگر همه شهرهای دیگر کشور هم سعی دارند مثل تهران شوند.
رضا امیرخانی با قصهٔ رهش، داستان زندگی انسانهایی را بیان میکند که با شهرسازی و عواقب آن در تنش هستند. مادری که شهر آلوده را مسبب رنج و عذاب فرزندش میداند و با همسر خود علا، که منصبی در شهرداری دارد درگیر است. لیا متنفر است از برجهای بلند شهر که همچون زندانی نفسکشیدن را برای کودک آسمیاش ایلیا مختل کردهاند و از اینکه میبیند خانهٔ پدری او جزو معدود خانههای باقیمانده به سبک قدیمی است، عصبانی و افسرده است. نویسندهٔ این کتاب معتقد است شهرسازیهای بیرویه و ازبینبردن بافتهای قدیمی به مثابهٔ شکنجهای است دیرین که در آن اعضای بدن فرد محکوم را به خورد او میدادند. حال ما محکومانی هستیم به شکنجه و بناهای قدیمی، تکههای بدن هویتمان هستند که یکبهیک آن ها را میبلعیم و ساختمانهای بیروح و بیاصالت را در شهر قی میکنیم. رهش، بانگ رهایی انسان از بند شهرسازی و مدرنیته است.
کتاب ر ه ش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهایی با محوریت معضلات زندگی شهری پیشنهاد میشود.
درباره رضا امیرخانی
رضا امیرخانی (زاده ۱۳۵۲) نویسنده و منتقد ادبی ایرانی و به گفتهٔ خودش، از نویسندگان متعهد به انقلاب اسلامی ایران است. او مدتی رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود. وی که خود را از نویسندگان متعهد به انقلاب و هواخواه جمهوری اسلامی میداند به غیر از نگارش رمان و داستان بلند و یک مجموعه داستان کوتاه، به تألیف سفرنامه و مقالات بلند تحلیلی اجتماعی نیز پرداختهاست. امیرخانی به منظور نوشتن وقایع سفر سید علی خامنهای در سال ۱۳۸۱ به استان سیستان و بلوچستان- که با نام داستان سیستان به چاپ رسیدهاست- یکی از همراهان وی بود.از وی و بخشی از نویسندگان به عنوان نویسندگان نزدیک به نظام فکری حکومت نام میبرند. برخی از آثار وی به زبانهای روسی و اندونزیایی و عربی ترجمه شدهاست. امیرخانی دو سفر به کشور کره شمالی داشته است و خاطرات و نظرات خود را در کتابی با نام نیمدانگ پیونگ یانگ منتشر کرده است. او در سفر اول با افراد مهمی از حزب خلق کره دیدار و گفتگو کرده است.
بخشی از کتاب ر ه ش
صبحها سایه میافتد توی خانه آنها و بعد از ظهرها سایه میافتد توی خانه ما. آقای همسایه صبح زود میرفت سرکار و بعد از ظهرها چای را با همسرش زیر سایه درخت بید خانه ما مینوشیدند و ما که دیرتر صبحانه میخوردیم میز و صندلیها را کمی میکشیدیم آن طرف و صبحانه را زیر سایه درخت بید آنها میخوردیم. صبحانه زیر سایه آنها بود و عصرانه زیر سایه ما. همسایه بودیم دیگر.
تهران با این نماهای رومی شده است برشی از معادن سنگ. معدن سنگ عمودی شده بیریختی است. منطقه یک تهران.
ایلیا روی همان تابی نشسته است که من تاب میخوردم. از همان طناب کنفی آویزان به بید مجنون. پدر و مادرم دو سوی آن میایستادند و میخواندم: تاب تاب عباسی خدا منو نندازی. و حالا من برای ایلیا میخوانم که تاب تاب ایلیا بیا تو بغل لیا. نه خدایی در کار است که بیاندازد و نه نفسی مانده که برایم بخواند. فقط همان حضرت عباس است که مانده روی شمایلها. و به جای اینکه نگران باشیم از روی تاب بیفتیم هراس ناکیم که مبادا علم تاور کرن بیفتد روی سرمان. راستی سنگهای دیگر قصهای نداشتند؟ سنگهایی که نام نداشتند جنگیدند تا سنگهایی بمانند که نام داشتند. سنگها قصه دارند هر کدام.
حجم
۱۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
نظرات کاربران
به عنوان یک مادر و دانشجو معماریِ شهروند تهران، با شخصیت اصلی داستان خیلی همذات پنداری کردم. آقای امیرخانی داستان را از زبان یک "زن" خیلی دقیق روایت کردهاند. دغدغه ایشان در نویسندگی بسیار ارزشمند است و جای تقدیر دارد.
رضا امیرخانی از نویسندگان خوب امروز کشور ماست. مهمترین اثر او را شاید بتوان منِ او نامید. کتاب شهر او (رهش) داستان زنی میانساله که با پسر و همسرش که از زمان آشنایی با او حالا خیلی فرق کرده در
سلام لطفاً کتاب بیوتن از همین نویسنده رو اضافه کنید
داستان کتاب در مورد خانواده ی سه نفره ایه که پسر خانواده بیماری آسم داره و در شهر تهران زندگی میکنند. هوای آلوده با ساختمانهای بلند نفس شهر که هیچ نفس ایلیا کوچک را هم گرفته مادر و پدر تحصیل کرده
این داستان نگاه متفاوتی از شهر به شما میده که عکسش میشه "ر ه ش" یه جاهایی مثل جستار میشه ...بالاخره آقای امیرخانی و حرفهای تازه و نگاه نو و انتقادی...و رسم الخط مخصوص خودش بیشتر از اینکه بره تو دسته
قلم نویسنده خوب بود موضوع داستان بیان یک مشکل و فاجعه در مدیریت شهری است به طوری که پول محور اصلی همه چیز شده است چه در فروش آپارتمان های فرازنده چه در تخریب خانه های قدیمی که هویت یک
من خیلی از این کتاب خوشم اومد ولی مامانم نصفه ولش کرد کاملا سلیقه ای هست
راوی داستان یک زنه و آقای امیرخانی خوب روایت کرده جزئی نگری های یک مادر رو... این که نویسنده در آخرین رمان اش گریزی زده به مسجد قندی من او و ارمیا در آخر داستان برای من جالب بود خیلی
فاصله ی از زمین تا آسمان با کتاب منِ او و یه سیر نزولی برای نویسنده
متنش دوس داشتم، رو موضوع خوبی هم دست گذاشته بود، فقط آخرش یهویی تموم شد، منتظر یه اتفاقی چیزی بودم برای آخر داستان .... پایان باز داشت...