کتاب جمعه ها هنوز خواب می بینند
معرفی کتاب جمعه ها هنوز خواب می بینند
کتاب جمعه ها هنوز خواب می بینند نوشتهٔ سودابه مهیجی است. انتشارات سپیده باوران این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر پانزدهمین جلد از مجموعهٔ «شعر امروز» و حاوی ۵۲ غزل است.
درباره کتاب جمعه ها هنوز خواب می بینند
کتاب جمعه ها هنوز خواب می بینند ۵۲ غزل را در خود گرد آورده است. این غزلها از انتظار، خستگی، درماندگی و رنج انسان سخن گفتهاند.
شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
غزل در ادبیات فارسی به قالبی از شعر سنتی فارسی گفته میشود. غزلها معمولاً بین ۴ تا ۱۲ بیت دارند. مصراع اول بیت نخست با مصراعهای زوج همقافیه است. موضوع اصلی غزل بیان عواطف و احساسات، ذکر زیبایی و کمال معشوق و شکوه از روزگار است. بیتهای غزل فارسی از لحاظ مضمون دارای استقلال هستند. در آخرین بیت غزل، شاعر نام شعری یا تخلص خود را میآورد و بهترین بیت آن را شاهبیت یا بیتالغزل میگویند.
خواندن کتاب جمعه ها هنوز خواب می بینند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایران و قالب غزل پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب جمعه ها هنوز خواب می بینند
«امشب سهشنبه نیست خدایا! اما پُرم من از تب اندوه
امشب سهشنبه نیست ولی من، جانم رسیده بر لب اندوه
تقویم جابهجا شده شاید؛ تقویم، این توالی ممتد
هر شب سهشنبه است از این پس؛ آری سهشنبه شب، شب اندوه
با صورتی تکیده و موهوم با قامتی خمیده نشسته
تصویر بیقراری من در آیینهٔ محدّب اندوه
امشب سهشنبه نیست، ولی من «ایاک نستعین» دلم را
صد بار در نماز تو خواندم با گریههای «یاربِ» اندوه
امشب سهشنبه نیست، ولی هست... تقویمها اگرچه نگفتند
نه، شک نکن! گواهی خوبی ست این سینهٔ لبالب اندوه
آن چندشنبههای به ترتیب بیتو چقدر ریخته در هم
ماییم و نامرتب هستی در سلطهٔ مرتب اندوه...»
*
«خورشیدِ بی مقدمهٔ آسمان به دوش!
دیرت شده ستارهٔ رنگینکمان به دوش!
دیرت شده، بیا که دلآشوب ماندهایم
در گرگ و میش حادثهها، خانمان به دوش
راهی نماندهاست به سمت خدا شدن
جز دستهای سبزِ کسی پلّکان به دوش
آقا! در انتظار شما پیرتر شدند
جانهای نخنماشده، دلهای جان به دوش
دور از بهار در شب مرگ کبوتران
تکرار میشوند کلاغان، خزان به دوش
تنها نه من، که یکسره باران گرفتهاند
حتی سهشنبههای ترِ جمکران به دوش
حتی برای روی شما نذر میشدند
تابوتهای جان به لبِ استخوان به دوش
میدانم از تمامی ما خستهتر شُدید
تنها نشستهاید و دعاهایتان به دوش...
حتی شنیدهام که غریبانه میوزید
در کوچههای مردمِ خاموش، نان به دوش
امّا شما که وارث عرش خدای سبز!
حتماً به او بگویید این زن اذان به دوش،
چون آفتاب بر لب بام ایستاده است
چیزی نمانده است که او شوکران به دوش،
ورد زبان شود که:
«دلش را به گور برد
دیوانهای که داغ امام زمان به دوش ...»
دریای صبر و طاقت من ته کشیدهاست
حالا تو هی بخواه مرا امتحان به دوش
ما را میان معرکه تنها رها نکن
برگرد، مردِ خاتمهٔ ناگهان به دوش!»
حجم
۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه