بریدههایی از کتاب سرلوحه ها
۴٫۲
(۵۵)
من در خانوادهای مسیحی بزرگ شدهام که اعتقادی به این چیزها نداریم. اما بگذارید خاطرهای بامزه برایتان تعریف کنم. پدرِ من حجار بود، سنگتراش. کارهایش را میفروخت به دهاتِ اطراف و روزیاش از این راه میگذشت. اما سنگی را در خانه نگه داشته بود و دو سال روی آن کار میکرد. بعد که کارش تمام شد آن را به سر درِ خانهمان آویخت.
حساس شدهایم تا بدانیم چه چیزی به سرِ درِ خانهی این خانوادهی مسیحی در دهِ مسیحینشین مرجعیون نصب شده بوده است. از استاد میپرسیم روی آن سنگ چه نوشته شده بود؟
استاد میخندد و میگوید: "لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار!"
مادربزرگ علی💝
,,, پیشتر نگاهمان به آسمان بود و امروز نگاهمان به زمین است! همین عاملِ تیرهبختی ماست،،،
مادربزرگ علی💝
در این ملک همهگان قوانین مدنی را مانندهی وحی الهی لایتغیر میپندارند و از آنطرف وحی الهی را مانندهی قوانینِ مدنی قابل انعطاف!
مادربزرگ علی💝
این که گمان کنی دانهای که در بندرعباس کاشتهای یا بذری که در جشنوارهی بسیج افشاندهای، باید همانجا فیالمجلس و فیالحال قد بکشد، نگاهِ زمینی است. نگاهِ آسمانی یعنی آن که بدانی تو هیچکارهای. توکل بایستی بر دیگری باشد! که فرمود ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت که از بزاقِ خود خانه میخواست بسازد...
مادربزرگ علی💝
اهلِ علمِ ریاضی، اصلی دارند به نامِ اصلِ لانهی کبوتر. میگویند اگر بیست کبوتر داشته باشیم و بیست و یک لانه، لاجرم یکی از لانهها خالی میماند. تازه کلی زور میزنند و این را ثابت میکنند.
SIR_SARAB
کارآیی دستگاهِ کنترلِ افکارِ عمومی در تعویضِ سوالهای بنیادین روشن میشود. امروز سوالِ بنیادینِ “امریکا با چه مجوزی به عراق حمله کرده است؟” با سوالِ دیگری تعویض شده است: “آیا در عراق سلاحهای کشتارِ جمعی وجود دارد؟” انگار که در صورتِ وجود سلاحهای کشتارِ جمعی، حملهی امریکا توجیه میشود. (و اگر اینگونه بود، چرا امریکا به پاکستان، هند، اسرائیل، بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیای شرقی و... حمله نمیکند؟) این سوالِ دوم در حقیقت توجیه گزارهی شرطی زیر است که اگر عراق سلاحِ کشتارِ جمعی داشته باشد، امریکا موظف به حمله میشود... گزارهای که قطعاً نادرست است.
رسانههای غالب در واقعهی یازدهِ سپتامبر نیز، سوالِ بنیادینِ “چه کسی و چرا حملهی تروریستی انجام داده است؟” را با سوالهای ثانوی تعویض کردند. سوالهایی مثلِ اینها: “گذرنامهی مامورِ القاعده در کنارِ لاشهی هواپیما جعلی بوده است یا اصلی؟” و “صندلی ردیفِ بی ـ ۳ مربوط به القاعده بوده است یا صندلی ردیفِ دی ـ ۶؟”
تمامِ ذهنِ مخاطب روی این نکته مشغول میشود که چهگونه از یک هواپیمای متلاشی مثلا یک گذرنامهی عربی سالم به دست میآید
مادربزرگ علی💝
و این سوالی است که از همهی مسوولان، نامزدهای انتخابات، مدیران، دولتمردان هر از گاهی باید پرسید. که اگر خمینی نبود، شما چه کاره بودید؟
Wariapk
توی یکی از خانهها مشغولِ کار بودیم و آوار را کنار میزدیم به دنبالِ مجروحان. توی حیاط چشمم به یک درختِ نارنج افتاد. روی شاخههای درخت پر بود از نارنجهای درشت. هر کدام به اندازهی یک طالبی. خانهای که ما انسانها ساخته بودیم، کاملا ویران شده بود، اما درختی که خدا ساخته بود، حتا میوههایش هم نریخته بود. ما چیزی محکم ساخته بودیم، اما خدا چیزی منعطف و لرزان. درختِ خدا را وقتی تکان بدهی، ساقه و برگ و شاخه و میوههایش هم تکان میخورند و برای همین نمیشکند. اما خانهی انسان را آنقدر محکم میسازیم که طبیعت لجش میگیرد. خانهی انسان نمیداند که باید با لرزیدنِ طبیعت، او هم بلرزد، کاملاً بر عکسِ درختِ خدا...
مادربزرگ علی💝
معصوم فرمود: المومن غریب و معصومِ دیگر دگرباره فرمود: طوبا للغرباء...
مریم
سالِ ۷۵، زلزلهی اردبیل آنقدر عقلرس شده بودم که بدانم مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
mohamad
مسالهی امروزِ مردمِ عراق، مسالهی برتری صدام یا بوش نیست. اختلاف میانِ این دو گزاره است: دفع فاسد به افسد یا دفعِ افسد به فاسد؟
و این مردم مظلومترینِ مردمانِ عالماند. نه به واسطهی حکومتِ مستبدانهی سی و چند سالهی بعث و نه به واسطهی اشغالِ مستکبرانهی یانکیها. مظلومترینِ مردمانِ عالماند، فقط به این دلیل که از داشتنِ یک شادی تاریخی ـ که کمترین حقِ آنان بوده است ـ محروم شدهاند. تا چهرههای مغموم و درهمِ عراقیها را نبینی نمیفهمی که چه محرومیتِ عمیقی است، محرومیت از شادی. در کربلا کاسبی شیعه به من میگفت: “تا دو هفته پس از سقوطِ صدام جراتِ خروج از خانه را نداشتیم، چه رسد به شادی...” پرسیدم چرا؟ جوابم داد: هنوز از جای گلولههای انتفاضهی ۹۱ روی در و دیوارِ حرمِ اباعبدالله خون میچکد... و سکوت در اینگونه مواقع بهترین حرف است.
مادربزرگ علی💝
" فالاچی: در حقیقت گروهِ بسیاری هستند که تهدیدِ فاشیسم را در ایران میبینند، حتا اعتقاد دارند که در ایران فاشیسم حاکم است
امام: نه! به فاشیسم ربطی ندارد. تکرار میکنم که مردم فریاد میکشند برای این که به من محبت دارند. ( اسلام عدالت است. در اسلام دیکتاتوری بزرگترین گناه است، فاشیسم و اسلام دو تضادِ غیر قابلِ سازشند. ) ( فاشیسم در غرب تحقق مییابد، نه در بینِ مردمی با فرهنگ اسلامی )
mandir
نمیدانم تا به حال به دقت به خادمان هیاتهای امام حسین نگریستهاید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمانهای او را به واسطهی او، متواضعانه اکرام میکنند. در بشاگرد همه خادمانِ دیگریاند. و هر کدام گمان میبرد که دیگری ـ هر که باشد ـ مخدوم اوست.
محمدحسین
مردم مطالعه نمیکنند. این را پژوهشگرانی از جنمِ همان پژوهشگرِ فوقالذکر میگویند. کتابها کیفیت ندارند. این را دانشجویانِ فنی میگویند. کتابسازی بیداد میکند. این را دانشجویانِ ادبی میگویند. کتابها بیمارند. این را دانشجویانِ پزشکی میگویند. قیمتها سنگین است. این را همه میگویند. کتابها را شیک چاپ نمیکنند. این را خواصالناسی میگویند که کنارِ استخرِ نمایشگاه روی چمنها فرش میاندازند و قابلمهی استانبولیپلو روی گازِ پیکنیکی بار میگذارند. اما این نوشتار چه میگوید؟ این نوشتار با همهی این اقشارِ فرهنگی همزبان است و گفتههای ایشان را تایید میکند. اما گمان میزند که گفتههای ایشان نیز معلول است...
مادربزرگ علی💝
(مگر مسجد ساختهی انسان است؟ انسان ساختهی مسجد است...)
سالار ۲۳۳
بیراه نیست که ـ دور از چشمِ منطقیون ـ گفتهاند: در دورهی انفجارِ اطلاعات، دنیای مجازی حقیقیتر است از دنیای حقیقی...
f_altaha
و من هنوز گرفتارِ آن نخِ تسبیحم. همان پیوندی که نه فقط اشقیا را، نه فقط مقامران را، نه فقط اوباش و اشرار را، نه فقط بازها و کبوترها را، که حتا آن سیصد و سیزده نفر را بدونِ آن که یکدیگر را بشناسند، روزی در جایی گردِ هم خواهد آورد.
مریم
مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
مریم
زندهگی قمار است. سیاست برای بعضیها زندهگی است. سیاست قماری است بزرگتر از زندهگی. زندهگی قمار است برای آنها که "انما الحیوه الدنیا لعب و لهو" را میفهمند. سیاست قمار است برای آنها که "و لکل امه اجل" را میفهمند. و این دو قمار نیست برای آنها که حتا "انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام..." را نمیفهمند.
مریم
در بم هیچ درختِ نخلی روی زمین نیافتاده بود. تا به حال هیچکسی در هیچ زلزلهای درختی را ندیده است که از ریشه در بیاید و به روی زمین بیافتد، حتا وقتی تیرهای چراغ برق بتونی محکم به زمین میافتند. باید بیاموزیم از آفریدگار طبیعت و مثلِ او بسازیم. هر چیزی را آنقدر بزرگ بسازیم که تاب بیاورد...
Wariapk
نمیدانم تا به حال به دقت به خادمان هیاتهای امام حسین نگریستهاید یا نه... نوکرند، اما نه نوکرصفت. ایشان خادمانِ ذاتِ دیگری هستند و میهمانهای او را به واسطهی او، متواضعانه اکرام میکنند.
Hamed Khajeh
خواندهاید که در رسولِ خدا برای شما اسوهای حسنه است؛ اما همیشه خیال میکنیم که باید زودتر سلام کنیم و گاهی اوقات به دیگران احسان کنیم و نمازِ اول وقت بخوانیم و... هیچ زمانی نفهمیدیم که اگر قرار باشد پیامبر اسوهی حسنه باشد، بایستی پیامبری کرد. پیامِ خدا را به بندهگان خدا رساند.
محمدحسین
اما در عالمِ واقع چه اتفاقی میافتد؟ رهبر میگویند جنبشِ نرمافزاری. رئیسِ قوه میگوید جنبشِ نرمافزاری. خطیبِ جمعهی فلان دهستان میگوید جنبشِ نرمافزاری. رئیسِ ناحیهی مقاومت فلانجا میگوید جنبشِ نرمافزاری. بسیجِ دانشجویی هم هفت ـ هشت سمینارِ پر و پیمان برگزار میکند به نامِ جنبشِ نرمافزاری تا این عبارت برسد به دانشگاهها. صدا و سیما هم میشود یارِ دوازدهمِ جنبشِ نرمافزاری.
و نتیجه؟ ظرفِ مدتِ کمی، از این عبارت که باطنی حکیمانه دارد، پوستهای میماند مجوف و به دردنخور. به شدت دستمالی شده. دیگر هیچ آدمی که سرش به تنش بیارزد نمیرود سراغِ این عبارت و باطنِ حکیمانهی آن نیز پشتِ ظاهرِ توخالیاش گم میشود.
f_altaha
اگر قرار شود که همه همهکار کنند، در عمل هیچکاری انجام نمیشود.
f_altaha
در بابِ استفادهی از رشحاتِ قلمِ ادبا و شعرا در آثارِ فلسفی، این بنده بسیار نگران است. این نگرانی خاصه در آنجا رخ مینماید که فیلسوف به عوضِ شاهد آوردن از بیتِ قریب به مراد، از اثرِ شاعر به عنوان یک حقیقتِ غیر قابلِ چون و چرا بهره ببرد. یعنی بیتِ شاعر شبیهِ نصِ مقدس و بینالدفینی دینی، در صغروی و کبروی استدلال بنشیند. از میانِ آثارِ شعرا به گمانم اشعارِ جلالالدین محمد مولوی بلخی، بیش از سایران دچارِ این سوء استفاده ـ به معنای دقیقِ کلمه ـ گشته است. یعنی فیلسوف یا متکلم در یک مقالهی استدلالی، جایی که نیاز به شاهد آوردن از متونِ دینی است، استدلالِ خویش را به بیتی از وی راست نموده است. این سترگترین خطرِ استفاده از ابیاتِ شعرا در متونِ فلسفی است.
f_altaha
هنوز منطقِ مظفر نخوانده، میتوان فهمید که جهل به فعل، منافی علمِ به تبع نیست
f_altaha
توی یکی از خانهها مشغولِ کار بودیم و آوار را کنار میزدیم به دنبالِ مجروحان. توی حیاط چشمم به یک درختِ نارنج افتاد. روی شاخههای درخت پر بود از نارنجهای درشت. هر کدام به اندازهی یک طالبی. خانهای که ما انسانها ساخته بودیم، کاملا ویران شده بود، اما درختی که خدا ساخته بود، حتا میوههایش هم نریخته بود. ما چیزی محکم ساخته بودیم، اما خدا چیزی منعطف و لرزان. درختِ خدا را وقتی تکان بدهی، ساقه و برگ و شاخه و میوههایش هم تکان میخورند و برای همین نمیشکند. اما خانهی انسان را آنقدر محکم میسازیم که طبیعت لجش میگیرد. خانهی انسان نمیداند که باید با لرزیدنِ طبیعت، او هم بلرزد، کاملاً بر عکسِ درختِ خدا...
سالار ۲۳۳
بررسی تطبیقی تعددِ عناوین در صنعت نشر
آنچه در این نوشتار میآید، بریدهای است معوج از نگارهای، شاید مشتی غبار باشد از سنگنبشتهای. باری، خشی است از یک نوشتارِ بلند. البته رجای واثق دارم که لباللبابِ کار را فراهم آورده باشم...
این بنده نَسباً نه از قبیلهی قطاعالطریقم و نه از طایفهی مناعالرزق، اما انصافاً این مقایسهی تطبیقی جان میداد برای گذرانِ چندسالهی زندهگی یک پژوهشگرِ ارجمندِ فرصتطلب که خود را انگلِ وزارتخانهای، بنیادی، خراباتی، چیزی بکند و دو ـ سه سالِ حقوقِ یامفت بلّعت کند و ور برود با آمار و آخرالامر هم با چند گرافِ چهاررنگ و نمودارِ ستونی تختِ جمشیدی و چند قطارِ بنریلی از مآخذ بیاندازدش به ریشِ ما خلقالله که هیچکدام نه بخوانیمش و نه نخوانیمش...
علیرضا گلرنگیان
ـ استاد کدام کارتان را بیشتر دوست دارید؟
ـ (کمی فکر میکند) همین حکایات را که مشغولِ نوشتنش هستم.
میگویم نویسندهای که کارِ ننوشتهاش را بیشتر دوست داشته باشد، هنوز جوان است...
علیرضا گلرنگیان
مهم نیست چه کاری از دستِ آدم بر میآید. مهم این است که آدم همراه غمها و شادیهای مردمش باشد.
مریم
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۵۵۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان