کتاب قیدار رضا امیرخانی + دانلود نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب قیدار

کتاب قیدار

انتشارات:نشر افق
امتیاز
۴.۲از ۱۱۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قیدار

کتاب قیدار نوشته‌ رضا امیرخانی است و توسط نشر افق منتشر شده است (چاپ هجدهم و نوزدهم: سال ۱۴۰۲). این رمان که در مجموعه‌ی ادبیات امروز قرار گرفته، با نگاهی به فرهنگ لوطی‌گری و مردانگی در ایران معاصر، داستان مردی به نام قیدار را روایت می‌کند که در میان جاده‌ها، گاراژها و قهوه‌خانه‌ها با مرسدس کروک آلبالویی‌اش، زندگی و منش خاص خود را دنبال می‌کند. قیدار شخصیتی است که ریشه‌هایش به سنت‌های پهلوانی و مردانگی ایرانی بازمی‌گردد و درعین‌حال با دغدغه‌های روزمره و روابط انسانی دست‌وپنجه نرم می‌کند. داستان، ترکیبی از زبان محاوره‌ای، طنز و نگاه عمیق به مفاهیمی مانند وفاداری، عشق، رفاقت و اخلاق است. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی

کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی رمانی ایرانی است درباره‌ی مردی به همین نام که در فضای جاده‌ها، گاراژها و قهوه‌خانه‌های ایران در دهه‌های گذشته زندگی می‌کند. قیدار، گاراژدار و صاحب مرسدس کروک آلبالویی، نماد مردانگی و لوطی‌گری است؛ شخصیتی که در عین قدرت و نفوذ به اصول اخلاقی و جوانمردی پایبند مانده است. روایت کتاب با زبانی خاص و سرشار از اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های کوچه‌بازاری، تصویری از جامعه‌ای ارائه می‌دهد که در آن وفاداری، رفاقت و مرام، ارزش‌هایی بنیادین به شمار می‌آیند. ساختار رمان بر پایه‌ی سفر و حرکت شکل گرفته و شخصیت‌ها در دل جاده‌ها و توقفگاه‌های بین‌راهی با یکدیگر گره می‌خورند. رضا امیرخانی در این رمان با بهره‌گیری از عناصر فرهنگ عامه و سنت‌های ایرانی، داستانی خلق کرده است که همزمان تلخی و شیرینی زندگی، عشق و فقدان و دغدغه‌های اخلاقی را به تصویر می‌کشد.

عنوان فصل‌های رمان قیدار به قلم رضا امیرخانی به‌ترتیب عبارت است از «مرسدسِ کوپه‌ی کروک آلبالویی متالیک»، «تاکسی فیات، کبریتیِ دویست‌ودو»، «اسبِ اینترنشنال»، «موتور وسپای فاق گلابی»، «هجده‌چرخِ اتاق‌دار»، «پلیموثِ کورسیِ سیب‌فروش‌ها»، «اف ـ هشتادوپنجِ عینکیِ شیشه‌شکسته»، «گاومیشِ دوازده سیلندر». این رمان با فصلی به پایان می‌رسد به نامِ «براق، مرکبی آسمانی، سپیدرنگ، با گوشی لرزان و یالی پرمو و دو بال در نزدیکی ران‌ها؛ که در هر گام، یک افقِ دید را می‌پیمود؛ که میراثِ ابراهیمِ خلیل بود و در اسرا به رسولِ خاتم رسید!».

خلاصه داستان قیدار

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند!

قیدار با معرفی شخصیت اصلی آغاز می‌شود؛ مردی که ریشه در سنت‌های پهلوانی دارد و در دنیای کامیون‌داران و گاراژها به‌عنوان فردی خوش‌نام و مورد احترام شناخته می‌شود. رمان با سفر قیدار و همسرش (شهلا) در جاده‌های ایران آغاز می‌شود؛ سفری که بهانه‌ای است برای مرور خاطرات، مواجهه با آدم‌های مختلف و آزمودن مرام و مردانگی. قیدار در طول مسیر با راننده‌ها، روستاییان و آدم‌های گوناگون روبه‌رو می‌شود و هر بار با رفتار و گفتار خود، مرزهای اخلاق و جوانمردی را به چالش می‌کشد. او در مواجهه با مشکلات همواره می‌کوشد تصمیم‌هایش را براساس مرام و صداقت بگیرد؛ حتی اگر برایش هزینه داشته باشد. رابطه‌ی قیدار و شهلا با فرازونشیب‌هایی همراه است؛ از لحظات خوشی و مهمان‌نوازی تا مواجهه با تلخی‌ها و فقدان. در این میان قیدار با گذشته‌ی خود، خاطرات دوستان و رفقا و دغدغه‌های اخلاقی دست‌وپنجه نرم می‌کند. اثر با حوادثی در جاده و دادگاه ادامه می‌یابد و شخصیت قیدار را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که باید میان سنت و تغییر، وفاداری و مصلحت و عشق و وظیفه انتخاب کند. اثر، سرشار از دیالوگ‌های زنده، طنز تلخ و نگاهی انسانی به زندگی است.

چرا باید کتاب قیدار را بخوانیم؟

رمان قیدار با زبانی سرشار از اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های ایرانی، تصویری زنده از فرهنگ لوطی‌گری و مردانگی در جامعه‌ی معاصر ارائه می‌دهد. این کتاب نه‌تنها داستانی درباره‌ی شخصیتی خاص بلکه روایتی از ارزش‌هایی است که در گذر زمان در معرض تغییر قرار گرفته‌اند. خواندن این اثر فرصتی است برای آشنایی با لایه‌های پنهان روابط انسانی، مرام و معرفت و همچنین تجربه‌ی سفری در دل جاده‌ها و خاطرات جمعی. کتاب رضا امیرخانی با طنز و تلخی، مخاطب را به تأمل درباره‌ی اخلاق، وفاداری و معنای واقعی مردانگی دعوت می‌کند. قیدار برای کسانی که به‌دنبال داستانی متفاوت با شخصیت‌پردازی قوی و فضاسازی منحصربه‌فرد هستند، تجربه‌ای به‌یادماندنی خواهد بود.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن قیدار به علاقه‌مندان ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان، دوستداران روایت‌های جاده‌ای و کسانی که دغدغه‌ی اخلاق، رفاقت و مرام دارند، پیشنهاد می‌شود. همچنین کسانی که به شناخت فرهنگ عامه و سنت‌های ایرانی علاقه دارند از مخاطبان این رمان ایرانی هستند.

درباره رضا امیرخانی

رضا امیرخانی، نویسنده و منتقد ادبی ایرانی در سال ۱۳۵۲ در تهران زاده شد. در محله‌ی ۲۵ شهریور رشد کرد. تحصیلات دبستان را در بهرستگان و دوران متوسطه را در دبیرستان سمپاد علامه‌حلی گذراند و سپس در سال ۱۳۷۰ وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و دانشنامه‌ی مهندسی مکانیک گرفت. او که در سال ۱۳۷۱ و پیش از ۲۰سالگی گواهینامه‌ی خلبانی دریافت کرد و به‌عنوان جوان‌ترین خلبان ایران شناخته شد، مدتی در حوزه‌ی هواپیمایی فعالیت داشت، اما شکست یک پروژه‌ی هواپیمای دونفره‌ی آموزشی و ترجیح دولت به همکاری با شرکتی خارجی، مسیر این نویسنده را به‌سوی فعالیت‌های فرهنگی تغییر داد. علاقه‌‌ی او به ادبیات از شب‌های شعر دبیرستان علامه‌حلی آغاز شد و نتیجه‌‌ی این علاقه، نگارش نخستین رمانش به نام ارمیا در سال ۱۳۷۴ بود؛ اثری که با وجود نداشتن طرح قبلی و ضعف‌های تکنیکی توانست عنوان داستان برگزیده‌ی جشنواره‌ی بیست سال دفاع‌مقدس را کسب کند؛ سپس رمان منِ او را در سال ۱۳۷۸ منتشر کرد؛ رمانی که حاصل دو سال پژوهش درباره‌ی تهران قدیم بود و در دهه‌ی ۱۳۸۰ به یکی از پرفروش‌ترین آثار داستانی ایران تبدیل شد. رضا امیرخانی در کنار آفرینش داستان، به نگارش سفرنامه و مقاله‌های بلند تحلیلی - اجتماعی پرداخته؛ ازجمله سفرنامه‌ی داستان سیستان که حاصل همراهی او با آیت‌الله علی خامنه‌ای در سفرِ سال ۱۳۸۱ به سیستان‌وبلوچستان بوده است. برخی از آثار این نویسنده به زبان‌های روسی، اندونزیایی، عربی، اردو و ترکی استانبولی ترجمه شده و بیش از ۶۰۰هزار نسخه فروش داشته است. رضا امیرخانی از سال ۱۳۸۱ سردبیر تارنمای لوح بوده و سپس از ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶ ریاست هیئت‌مدیره‌ی انجمن قلم ایران را بر عهده داشته است. او خودش را نویسنده‌ای متعهد به انقلاب اسلامی و هواخواه جمهوری اسلامی دانسته است؛ بااین‌حال در آثارش نقدهایی گاه صریح به سیاست‌های دولت‌های مختلف بیان کرده است. این نویسنده در کتاب‌های «نفحات نفت» و «سرلوحه‌ها» با حمایت دولتی از ادبیات مخالفت کرده و از لزوم مرزبندی فدراتیو اقتصادی سخن گفته است. سفرهای او به کره‌ی شمالی و ملاقاتش با اعضای حزب خلق کره نیز حاصل کتاب «نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ» است. او که در ۳۲سالگی ازدواج کرده، در ۹ آذر ۱۴۰۴ در سانحه‌ی پاراگلایدر در دماوند به‌شدت مصدوم و در بیمارستان بستری شد. مجموعه‌ی آثار رضا امیرخانی شامل رمان‌ها، داستانک‌ها، سفرنامه‌ها، مقاله‌های بلند اجتماعی مانند «نشتِ نشا» و مجموعه یادداشت‌هایی همچون «سرلوحه‌ها» بوده است. این نویسنده برای رمان «ره‌ش» موفق به دریافت جایزه‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۷ شد.

این کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟

کتاب قیدار موفق شد عنوان برگزیده‌ی بخش داستانِ بیست‌ویکمین دوره از جایزه‌ی کتاب فصل را به دست آورد. کتاب ارمیا به قلم رضا امیرخانی نیز برگزیده‌ی جشنواره‌ی آثار بیست سال دفاع‌مقدس و مورد تقدیر در نخستین دوره از جشنواره‌ی مهر و دومین دوره از جشنواره‌ی دفاع‌مقدس بوده است. از رمان منِ او به قلم این نویسنده در دومین جشنواره‌ی مهر، تقدیر و این رمان در سال ۱۳۷۹ به‌عنوان یکی از سه کتاب برگزیده‌ی منتقدان مطبوعات و نیز سه کتاب برگزیده‌ی سال انتخاب شد. کتاب نفحات نفت در دهمین دوره از جایزه‌ی ادبی جلال آل‌احمد در بخش ویژه، اثر شایسته‌ی تقدیر شناخته شد. همچنین کتاب ره‌ش نوشته‌ی رضا امیرخانی در یازدهمین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی جلال آل‌احمد در بخش رمان و داستان بلند، عنوان اثر برگزیده را کسب کرد.

نظر افراد یا مجله‌های مشهور درباره این کتاب چیست؟

سید مهدی شجاعی رمان قیدار را ستوده و آن را اثری دانسته که جای خالی‌اش در ادبیات معاصر محسوس بوده و اکنون با قدرت این خلأ را پر کرده است؛ رمانی که در دوران کم‌رمقی فضیلت، جوانمردی و مروت، از سرچشمه‌ی زلال فتوت و عیّاری سخن می‌گوید و با پرداختن به طبقه‌ای کمترشناخته‌شده، ارزش‌هایی روبه‌فراموشی را دوباره زنده می‌کند. به باور او، کتاب قیدار احیاگر فرهنگ و ادب برخاسته از ریشه‌های ایرانی - اسلامی است؛ فرهنگی که زیر فشار هجوم‌های بیرونی و سستی‌های درونی به غبار فراموشی سپرده شده بود. سید مهدی شجاعی این رمان را در قلمرو ادبیات معنوی و دینی (به‌ویژه در سنت شیعی) ماندگار دانسته؛ زیرا در آن منش و مرام جوانمردی در پیوند با خلق‌وخوی مصطفوی و سیره‌ی مرتضوی بازآفرینی شده است. از نگاه او، خلق کتاب قیدار خدمتی بزرگ به زبان پارسی است؛ هم از جهت ثبت بخشی از ادبیات شفاهی و هم به‌سبب آفرینش ترکیبات تازه و زبانیِ استوار که نویسنده در این اثر به اوج پختگی رسانده است. سید مهدی شجاعی شخصیت‌پردازی رمان حاضر را چشمگیر توصیف کرده است.

isna.ir: در یک نشست نقد، رضا امیرخانی توضیح می‌دهد که کتاب قیدار را اساساً رمان نمی‌داند و آن را بیشتر ادای دین به یک شیوه‌ی قصه‌گویی و تلاشی برای احیای مرام جوانمردی می‌شمارد. او گفته طرح اولیه‌ی این کتاب را از یک تصویر تاریخی مربوط به جهان‌پهلوان تختی الهام گرفته، اما تأکید کرده است که بسیاری از برداشت‌های رایج درباره‌ی تختی سند تاریخی ندارد. رضا امیرخانی اعتراف می‌کند که قیدار از نظر داستانی ضعف‌هایی دارد و انتخاب راویِ شیفته باعث شده روایت به‌جای رئالیسم، رنگ‌وبوی قصه‌گون پیدا کند. حسین فتاحی و دیگر منتقدان حاضر در نشست نیز توضیح می‌دهند که کتاب قیدار بیشتر، قصه‌ای امروزی است تا رمان کلاسیک؛ زیرا نویسنده به‌جای روابط علت‌ومعلولی و شخصیت‌پردازی پیچیده، به ساختن جهانی آرمانی و تمثیلی پرداخته است؛ بااین‌حال منتقدان بر ارزش تلاش رضا امیرخانی برای خلق شخصیت‌های تازه، توجه به سنت پهلوانی و همچنین دغدغه‌ی او نسبت به زبان پارسی تأکید کرده‌اند.

newspaper.hamshahrionline.ir: شخصیت‌های گوناگونی در رمان قیدار حضور دارند که هر یک نماینده‌‌ی بخشی از جامعه یا نوعی رفتار اجتماعی هستند. در میان آن‌ها، سیدگلپا از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین چهره‌هاست؛ شخصیتی که نقش محوری در دگرگونی و بالندگی قیدار ایفا می‌کند و قیدار به سخن و داوری او اعتماد عمیق دارد. سیدگلپا همچون چراغی راهنما عمل می‌کند؛ کسی که مسیر را می‌روبد، روشن می‌سازد و در تاریکی‌ها جهت درست را پیش چشم قیدار می‌گذارد. او همان کسی است که نقشه‌ی راه قیدار را ترسیم می‌کند.

بخشی از کتاب قیدار

«همه ی گاراژ در لنگرِ پاسید، جمع شده اند. درِ کج و کوله ی همیشه نیمه باز را حالا چارتاقی باز گذاشته اند. پارچه ی سیاهی روی در آویخته اند. بوفالو نزدیک تر به عمارت پارک شده است و پشتِ بوفالو، یک تریلی عقب عقب آمده است و ایستاده است. قیدار دست به سینه، کنارِ درِ اشکوبِ اول ایستاده است، اما بنی هندل همه گی پشتِ تریلی جمع شده اند. چراغِ تریلی، از پشت عینکی نیست... سطلِ رنگِ کوچکی دستِ قاسم است. پشتِ تریلی، روی لنگه ی دومِ درِ کانتین، دوستان را قلم می گیرد؛ همان جور که قبلا صفدر را قلم گرفته بود. جاش می نویسد: "هاشم". بعد بلند، در مایه ی دشتی می خواند:

ــ روزگار از ما یله مردی گرفت... هاشمِ ما را به نامردی گرفت... خراب شوی گردنه ی حاجی آباد...

مردی جیغ می کشد. دیگری زار می زند. نعمت، صورت می خراشد. ناصر، یقه می دراند...

قیدار سرشان داد می کشد که بروند در حسینیه ی لنگر که خالی است. یکی یکی می روند داخل و به قیدار که دست به سینه دمِ در ایستاده است، تسلیت می گویند و سرسلامتی می دهند. از بیرون هم دسته دسته مهمان از راه می رسد. مردها می روند طبقه ی پایین، داخلِ حسینیه و زن ها را قیدار راه نمایی می کند به سمتِ اشکوبِ بالا. عادت ندارد به زن و بچه ی مردم نگاه کند، اما لباس های جور و واجور زن ها توجه ش را جلب می کند. یکی چادرِ عربی سر کرده است، دیگری کردی پوشیده است، زنِ دیگری روسریِ بلند و گل دارِ ترکمنی دارد... قیدار آرام از ناصر می پرسد:

ــ خدابیامرز اصلیت ش به کجا می رسید؟ مجلسِ ختم ش شده است موزه ی مردم شناسی!»

معرفی نویسنده
عکس رضا امیرخانی
رضا امیرخانی
ایرانی | تولد ۱۳۵۲

رضا امیرخانی نویسنده‌ی جوان و خوش‌ذوقی است که در دهه‌ی هفتاد شمسی، در حوزه‌ی داستان‌نویسی ادبیات معاصر ایران ظهور کرد. او با انتشار رمان «ارمیا» خود را به مخاطبان داستان فارسی شناساند و با «منِ او»، موقعیت خود را به عنوان نویسنده‌ای شاخص در عرصه‌ی ادبیات داستانی تثبیت کرد.

نظرات کاربران

امیررضا
۱۴۰۲/۰۹/۲۷

قیدار خان خواستیم چند خطی بنویسیم واس اونایی که نگارش آقای امیرخانی رو در وصف شما نخوندن هنو، رخصت پهلوون. روزی روزگاری تو ایران خودمون یه اسمی خیلی اعتبار داشت. چه پیش سیاه سفیدای(معتادها) خیابون چه لات هایی که تو

- بیشتر
محمد
۱۴۰۱/۱۰/۰۲

نمیدونم شخصیت قیدار کمی فرازمینی بود یا ما در دوره ای زندگی میکنیم که همچنین شخصیت ها رو نداریم یا داریم ولی در گمنامی زندگی می کنند. قیدار مرد لوطی ، پولدار،خداشناسی، امام شناس و پایبند به اصول و اعتقاد خودش،

- بیشتر
s.t69
۱۴۰۱/۰۸/۱۱

انقدر از خوندن این کتاب لذت بردم و از اینکه یه کتاب پر مغز خوندم اینکه واقعا نویسنده از جون مایه گذاشته برای کتاب واقعا با خوندن هر ورقش عشق کردم عالی بود کتاب

فاطمه نوری
۱۴۰۱/۰۸/۲۹

من صوتی این کتاب رو از اپلیکیشن نوار با صدای خود نویسنده گوش دادم که عالی بود. جوری مکالمه ها بیان میشه که انگار خودشون یه عمر راننده جاده بودند که این هم از نبوغ آقای امیرخانی هست.

لیلا فراهانی
۱۴۰۱/۰۸/۲۵

منم نسخه چاپی این کتاب چاپهای اول خوندم...کلا نوشته های امیرخانی دوست دارم دیگه این رمان که داش مشتی هم 🥰اصن یه چیزی👏👏👏👏 بنظرم من که از بهترینهای نویسندگان در قید حیات هستن ایشون

baraniam
۱۴۰۱/۰۷/۲۵

☆۳۸☆ . . اولین کتابی که از امیرخانی خوندم همین کتاب بود به قدری مجذوب قلم نویسنده شدم که تا ماه ها نمیتونستم با هیچ قلمی ارتباط برقرار کنم بعد از من او این کتاب رتبه دوم رو داره روایتی از گنده نامی

- بیشتر
ساکورا
۱۴۰۱/۰۲/۱۳

به پای من او نمیرسه ولی در جای خودش رمان دلنشینی هست...حیفه واقعا از امیرخانی نخوند...کتابهاش کاملا مناسب هدیه به جوانان تازه کتابخوان هستند

همچنان خواهم خواند...
۱۴۰۲/۰۹/۰۶

به نام خدا کتاب عجیبیه و با یه فرمول ناشناخته حالتو خوب می‌کنه. آغاز جالبی هم داره که از همون اول جذبت می‌کنه. ماجرایی آشنایی من با این کتاب برمی‌گرده به سه چهار سال پیش، وقتی داشتم از محل کار بر

- بیشتر
somebody
۱۴۰۱/۰۶/۱۵

من عاشق این رمانم و عاشق قیدار

کاربر 8093246
۱۴۰۴/۰۱/۱۳

به جرات میتونم بگم یکی از قشنگترین و حال خوب کن ترین کتابایی بود که جدیدا خوندم.. من از کتابخونه گرفتم خوندم اینقد شیفته ی شخصیت قیدار شدم که نسخه ی چاپیشم گرفتم و هدیه دادم ‌، به چند نفر هم

- بیشتر

بریده‌هایی از کتاب

آهسته، زیرِ لب می گوید: ــ این همه کتاب چیدم تو قفسه ی اتاقِ پشتیِ بالاخانه که بخوانم و آدم تان کنم، هیچ چیزی نشدید... یکی افیونی شد، یکی نعش شد، یکی بی مرام شد... کتابِ تو قفسه، فایده ندارد... کتاب باید برودِ توی رگ و پیِ این عمارت، بل که آدم شوید...
روژینا
مرد که زن ش را رها نمی کند... این از نمازِ اولِ وقت هم واجب تر است...
روژینا
حضرتِ حق، بعضی را خودش هم عاشق است... عاشقیِ خدا توفیر دارد با عاشقیِ ما... خدا عاشقی است که حتا دوست ندارد، اسمِ معشوق ش را کسی بداند... به او می گوید، رجل! همین... مرد!... همین... می فرماید و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی... جای دیگر می فرماید و جاء رجل من اقصی المدینه یسعی، یعنی این دو تا رجل با هم فرق می کنند... هر دو از دور، از بیرونِ آبادی، دوان دوان، می آیند... اما اسم شان را حضرتِ حق نمی آورد... یکی می آید موسای نبی را نجات می دهد... قومِ بنی اسرائیل را در اصل نجات می دهد... دیگری هم قومی را از عذاب نجات می دهد... اسم ش چیست؟ اسم شان چیست؟ نمی دانیم... رجل است... معشوقِ حضرتِ حق است... اسمِ معشوق را که جار نمی زنند... حضرتِ حق، عاشقِ کسی اگر شد، پنهان ش می کند... کاش پیشِ حضرتِ حق، اسم نداشتیم، اما مرد بودیم...
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
آخرش نفهمیدی که همه ی حسابِ عالم، همان جوان مردی است... باقی ش سی چل کیلو گوشت و دنبه است.
shariaty
همین جوری آدمی زاد باد می کند! هروقت دیدی برده اندت بالا و دارند بادت می کنند، بدان که روزگار از دست آویزان ت کرده است به قناره که پوست ت را بکند...
روژینا
از زیارت نامه ی ارباب و "سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" این جور برمی آید که پروردگارِ عالمیان رفیق بازها را بیش تر دوست دارد... قدرِ هم را بدانید.
ثاقب
ــ زن ها هم تو خوشی گریه می کنند، هم تو ناخوشی. هم تو شادی، هم تو غم... ما، مثلِ شما مرد نیستیم که اصلاً گریه نکنیم... ــ ما هم گریه می کنیم... اما زیرِ سیاهی... فقط زیرِ سیاهیِ هیأت... آن جا هم همین است. گریه می کنیم زار زار... هم برای خوشی ها و هم برای ناخوشی هامان... فهم ت بیجک گرفت شهلا؟... (کمی مکث می کند.) شهلاجان!
اناربانو
خوش نامی قدمِ اول است... از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدمِ بعدی بود... قدمِ آخر، گم نامی است... طوبا للغرباء!
محمد
جدیدی و قدیمی ندارد... هر کاری که رزقِ کسی را می دهد، نسب دارد به اسمِ رزاقِ حق جل جلاله...
روژینا
شهلا می خندد: ــ زنده گی یعنی همین دیگر... ام روز مثلِ همه ی زنده گی بود... ام روز دیگر چه چیز کم داریم؟ قیدار چیزی نمی گوید و به مرگ می اندیشد که همیشه کسریِ زنده گی است.
shariaty

حجم

۲۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۱۴۸,۰۰۰
۱۰۳,۶۰۰
۳۰%
تومان