دانلود و خرید کتاب سیم های جادویی فرانکی پرستو میچ البوم ترجمه فرمهر امیردوست
تصویر جلد کتاب سیم های جادویی فرانکی پرستو

کتاب سیم های جادویی فرانکی پرستو

معرفی کتاب سیم های جادویی فرانکی پرستو

کتاب سیم ‎های جادویی فرانکی پرستو نوشتهٔ میچ البوم و ترجمهٔ فرمهر امیردوست است و نشر میلکان آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی است دربارهٔ موسیقی و برای کسانی که عاشق موسیقی هستند.

درباره کتاب سیم ‎های جادویی فرانکی پرستو

میچ آلبوم (۱۹۵۸)، نویسنده و موسیقی‌دان امریکایی است. نام آلبوم با رمان سه‌شنبه ها با موری بر سر زبان‌ها افتاد. سیم ‎های جادویی فرانکی پِرِستو جدیدترین رمان از این نویسنده‎ است.

فرانکی پِرِستوی نابغه از استعداد موسیقایی بی‌‎نظیری برخوردار است و تا انتهای زندگی سرنوشت عجیب و غریبی دارد.

این رمان نشان‌دهنده عشق خالق آن به موسیقی است: از الویس پریسلی تا جان لنون در این کتاب به تصویر کشیده شده‌‎اند.

خواندن کتاب سیم ‎های جادویی فرانکی پرستو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره میچ آلبوم

میچ دیوید آلبوم ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسنده آمریکایی و روزنامه‌نگار، فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. کتاب‌های میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شده‌اند. میچ آلبوم را البته به خاطر داستان‌های الهام‌بخشش می‌شناسند. از آثار معروف او که به زبان فارسی ترجمه شده و از استقبال خوبی هم برخوردار شده، می‌توان به در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند، نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنید، سه شنبه‌ها با موری و به اولین تماس تلفنی از بهشت اشاره کرد. میچ آلبوم در حال حاضر به همراه همسر خود جینین سابینو در شهر دیترویت ایالت میشیگان زندگی می‌کند.

بخشی از کتاب سیم ‎های جادویی فرانکی پرستو

«فرانکی در کودکی عاشق آئرورا شد و دیگر هرگز عاشق کس دیگری نشد. ساده بود. او به آئرورا فکر می‎کرد، دنبالش می‎رفت، و هر بار که گمش می‎کرد، دوباره دنبالش می‎رفت. از آن روزِ اول در جنگل اسپانیا تا آن شبِ سرنوشت‎ساز در ووداستاک، عشق فرانکی و آئرورا چیزی بود که آدم‌‎ها اسمش را می‎گذارند: عشق واقعی.

ولی همه‎ داستان‌‎های عاشقانه سمفونی هستند.

و مثل همه‎ سمفونی‌‎ها، این‎ها هم چهار موومان دارند:

آلگرو: گشایشی سریع و پرانرژی

آداجیو: بازگشتی آرام

مینوئت/شرزو: گامی کوتاه در سه‌‎چهارم

روندو: تمی تکراری، با چند عبارت متفاوت

... فرانکی به عکس خیره شد. زن لاغری که پدرش را بغل کرده بود مادرش بود، قدیسه‌‎ای که در تصادف رانندگی در کشوری دور مرده و در خاک دفن شده بود که پیش خدا برود.

فرانکی داستان خودش را داشت. سال‌‎ها بعد با الهام از این داستان اولین آهنگ گیتارش را نوشت که اسمش را «لاریگما پور می‎مادره » گذاشت: قطره‌‎اشکی برای مادرم.

حقیقت نور است. دروغ سایه. موسیقی هر دو.

من این را از عشق می‎دانم، که نگاه‎تان را به من عوض می‎کند. در دست‎‌های‎تان حسش می‎کنم. در انگشت‌‎ها. در آهنگ‌‎هایی که می‎نویسید. عبارت‎‌های چابک، پرده‌‎های هفتم ماژور، خط ملودی که نرم و زیبا به پایان می‎رسد، مثل ولنتاینی که در پاکتی پیچیده شده باشد. دل آدم‎‌ها از مهر و محبت قنج می‎زند، و موقعی که دختر اسرارآمیز از درخت پایین می‎آمد فرانکی هم دلش قنج می‎زد».

***

در این زندگی هر کسی به گروهی می‎پیوندد.

در اولین گروه زاده می‎شوید. مادرتان خواننده‌‎ی اصلی است. صحنه را با پدر و خواهر و برادرهای‎تان شریک می‎شوید. یا شاید پدرتان حضور نداشته باشد، صندلی‎اش زیر نور چراغ خالی است اما همچنان مؤسس گروه است و اگر روزی سر‎و‎کله‌‎اش پیدا شود باید برایش جا باز کنید.

زندگی ادامه پیدا می‎کند، به گروه‎‌های دیگری می‎پیوندید، بعضی‌‎ها دوستانه، بعضی‎‌ها عاشقانه، بعضی‌‎ها به‎‌خاطر همسایه‌‎بودن و در یک مدرسه بودن و رفتن به ارتش. شاید همگی یک لباس بپوشید، یا این‎که برای خودتان کلمات خاصی را استفاده کنید و بخندید. شاید پشت صحنه روی مبل ولو شوید، یا این‎که میز را با هم شریک شوید، یا در کابین پایینی قایق دور هم جمع شوید. اما در هر گروهی که عضوش هستید، نقشی مشخص دارید و همان‎قدری که گروه بر شما تأثیر دارد، شما هم بر گروه تأثیر دارید.

و سرنوشت همیشگی همه‌‎ی گروه‌‎ها این است: بیش‎ترشان از هم می‎پاشند ـ به‌‎خاطر فاصله، تفاوت، با طلاق یا مرگ.

اولین گروه فرانکی دو‎نفره بود، مادر و فرزند. به‌‎لطف خداوند در تهاجم شبانه گیر نیفتادند و از کلیسای سوزان بیرون رفتند. اما زن بیچاره که از اتفاقات رخ‎داده ترس به جانش افتاده بود، به دورترین نقطه‎‌ی شهر رفت و هرگز از بلایی که سرش آمده حرفی نزد. آن سال‌‎ها در اسپانیا کسی به کسی اعتماد نداشت، باید رازت را پیش خودت نگه می‎داشتی. مردم شهر از کنارش رد می‎شدند، مادر سرش را پایین می‎انداخت و از نگاه‌‎ها دوری می‎کرد.

همه می‎گفتند: «که نینیو ماس کواپو!» یعنی چه بچه‌‎ی قشنگی!

زن می‎گفت: «گراسیاس.» و به راهش ادامه می‎داد.

موی سر بچه پرپشت و مشکی شده بود. ماه‎‌ها می‎گذشت و مادر متوجه شده بود که با صدای ناقوس هر کلیسایی سر برمی‎گرداند. از کنار نوازنده‌‎ی خیابانی می‎گذشتند و فراچسکوی کوچک دست‎‌هایش را دراز می‎کرد که مرا در آغوش بگیرد (البته به اندازه‌‎ی کافی در وجودش بودم، خیلی ممنون) .

مثل همه‌‎ی نوزادها بود، فقط این‎که تا مدتی طولانی گریه نمی‎کرد. اصلاً صدایی از خودش درنمی‎آورد. زن و کودک در آپارتمان تک‌‎اتاقه‌‎ی بالای نانوایی زندگی می‎کردند و هر وقت که فرانکی گرسنه می‎شد ـ که زود ‎به زود هم بود ـ مادر پایین می‎رفت و منتظر می‎ماند که نانوای پیر سراغ بچه‎‌اش را بگیرد. نگاهش را پایین می‎انداخت، و مرد با دلسوزی می‎گفت: «نگران نباش سینیورا، مطمئنم بالاخره حرف می‎زنه.» و یک بشقاب نان خیسانده در روغن زیتون به زن می‎داد. گاهی مادر پولی از خیاطی یا لباس‎شویی در‎می‎آورد. اما کشور از جنگ فلج شده بود، پول نبود، و زنی تنها با بچه کاری پیدا نمی‎کرد. ماه پشت ماه، زن به‎سختی زندگی‎شان را سر پا نگه می‎داشت.

آرون
۱۳۹۵/۰۱/۰۲

بسیار بسیار عالیست اگر وقت دارید بخونید از نظر من آنقدر جذاب بود و کشش داشت که نیم ساعت نمیخوندم اعصابم بهم می ریخت به هیچ وجه از دستش ندید

fatemeh
۱۳۹۵/۱۲/۰۹

خوب بود

h&m
۱۳۹۵/۱۲/۰۹

عالیهههههههه

آقای خط
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

عاشق این تیپ داستان ها هستم. مخصوصا که با قلم این نویسنده است

shararehgh
۱۴۰۲/۰۹/۲۹

چقدر این کتاب عالی بود، نشون میداد که همه مون تا لحظه ی آخر چقدر میتونیم روی زندگی تمام آدمایی که میبینیم و باهاشون معاشرت میکنیم تاثیر بگذاریم،اینقدر این کتاب قشنگ بود که نتونستم بلافاصله یه کتاب جدیدو شروع کنم

- بیشتر
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
۱۳۹۹/۱۲/۰۸

محشررررررر

bahar
۱۳۹۸/۰۷/۰۹

این نویسنده همه کتاباش بی نظیره

این‌که وقتی صدای آهنگی را می‌شنوید سر بالا می‌کنید، یا با ضرب‌آهنگ پا می‌کوبید دلیلی دارد. همه‌ی آدم‌ها از جنس موسیقی‌اند. فکر کرده‌اید خداوند برای چه به همه قلبِ تپنده داده؟
Kiyarash Tavakoli
«اگر بخوای کسی به حرفت گوش بده دعواش می‌کنی؟» «نه مایسترو.» «نه نمی‌کنی. باید با زیبایی که در حرف‌هات هست مجبورشون کنی که گوش بِدن، و اون‌وقته که خودشون هم دنبالت می‌آن.»
zeinab.P_J
این‌که وقتی صدای آهنگی را می‌شنوید سر بالا می‌کنید، یا با ضرب‌آهنگ پا می‌کوبید دلیلی دارد. همه‌ی آدم‌ها از جنس موسیقی‌اند. فکر کرده‌اید خداوند برای چه به همه قلبِ تپنده داده؟
zeinab.P_J
وقتی صدای آهنگی را می‌شنوید سر بالا می‌کنید، یا با ضرب‌آهنگ پا می‌کوبید دلیلی دارد. همه‌ی آدم‌ها از جنس موسیقی‌اند. فکر کرده‌اید خداوند برای چه به همه قلبِ تپنده داده؟
" بامِ آسمون "
هر کسی در این زندگی به گروهی می‌پیوندد. در هر صورتی این گروه یک روز از هم می‌پاشد.
زهرا

حجم

۳۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۳۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان