دانلود و خرید کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری میچ البوم ترجمه شهرزاد ضیائی
تصویر جلد کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

معرفی کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

کتاب سه شنبه ها با موری مشهورترین اثر میچ آلبوم است که اولین بار در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و تاکنون از تاثیرگذارترین و پرفروش‌ترین‌ کتاب‌های نیویورک تایمز بوده‌ است.

درباره کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

میچ آلبوم در کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری داستان استاد محبوبش را برای شما روایت می‌کند. استادی که در آخرین روزهای زندگی خود تشنهٔ آموختن و دانستن است تا خودش را هرچه بیشتر به کمال انسانی برساند. شاگرد هر سه‌شنبه برای ملاقات با استاد به دیدارش می‌رود و این دیدارها تبدیل به کلاس درسی بدون امتحان و کتاب می‌شود. در این کلاس‌ها معلم برای دانشجو از زندگی، عشق، جامعه، مردم و حسرت‌ها و امیدهایش می‌گوید. او از این می‌گوید که زندگی برایش «یگانه بود و هیچ کم نداشت» و میچ در این سه‌شنبه‌ها بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و نگاهش به زندگی وسیع‌تر می‌شود.

در سال ۱۹۹۹ فیلمی با اقتباس از همین کتاب و به کارگردانی میک جکسون، با همین نام ساخته شد که جوایز و افتخارات بسیاری را از آن خود کرد.

خواندن کتاب سه شنبه ها با موری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب درباره زندگی حرف می‌زند و بینشی عمیق را دربارهٔ چگونگی زندگی‌کردن و لذت‌بردن از آن به شما منتقل می‌کند و برای تمام دوستداران ادبیات جذاب است.

درباره میچ آلبوم

میچ دیوید آلبوم ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسنده آمریکایی و روزنامه‌نگار، فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. از کتاب‌های میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شده‌ است و او برای داستان‌های الهام بخشش معروف شده است.

از آثار معروف او می‌توان به «در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند»، «نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید»، «سه شنبه ‌ها با موری» و «اولین تماس تلفنی از بهشت» اشاره کرد.

بخشی از کتاب سه شنبه ها با موری

«یک‌شب، او یک نوار تانگو آورد و درخواست کرد که آن را پخش کنند. بعد تمام سالن رقص را تصرف کرد و مثل عاشقان لاتین جلو و عقب می‌رفت. زمانی که کارش تمام شد، همه دست می‌زدند. او می‌توانست تا آخر عمر در همان لحظه بماند.

اما رقص دیگر برای او به پایان رسیده بود.

او در شصت‌سالگی به بیماری تنفسی دچار شد. نفسش به‌سختی بالا می‌آمد. یک روز که او در امتداد رودخانه چارلز قدم می‌زد، به خاطر باد سردی که می‌وزید راه تنفسی‌اش بسته شد. به‌سرعت به بیمارستان منتقل شد و به او آدرنالین تزریق کردند.

چند سال بعد، در راه رفتن دچار مشکل شد. در جشن تولد یکی از دوستانش بدون علت مشخصی سکندری خورد. ‌شبی دیگر، از پله‌های سالن تئاتر پایین افتاد و گروه کوچکی از مردم دورش جمع شدند.

شخصی فریاد زد: «کنار بروید! بگذارید هوا به او برسد!»

او در آن زمان در هفتادسالگی‌اش به سر می‌برد، بنا براین آن‌ها زیر لب زمزمه کردند از عوارض پیری است و کمک کردند تا از جایش بلند شود؛ اما موری که همواره بیش‌تر از همه ما با درون خودش در ارتباط بود به‌خوبی می‌دانست که مشکل از جای دیگری است. مشکل چیزی فراتر از عوارض پیری بود. او همیشه خسته و کسل بود. به‌سختی به خواب می‌رفت و همیشه خواب می‌دید که مرده است.

برای معاینه پیش دکتر رفت. تعداد زیادی از آن‌ها. از او آزمایش خون گرفتند و آزمایش ادرار، آزمایش روده، درنهایت زمانی که هیچ علامتی برای تشخیص بیماری پیدا نکردند، یکی از دکترها پیشنهاد داد تا از ماهیچه‌اش نمونه‌برداری کنند، بنابراین تکه‌ی کوچکی از ساق پایش را برداشتند. نتیجه‌ی آزمایش حاکی از مشکل در سیستم عصبی بود و موری برای انجام یک سری آزمایش دیگر بستری شد. دریکی از این آزمایش‌ها باید روی صندلی مخصوص می‌نشست، چیزی شبیه صندلی الکترونیکی تا پزشکان با عبور جریان برق از بدنش واکنش‌های عصبی‌اش را بسنجند.

دکترها بعد از بررسی نتایج آزمایش‌ها گفتند: «نیاز به بررسی بیش‌تر است.»

موری پرسید: «چرا؟ مشکل چیست؟»

«مطمئن نیستیم. سرعت واکنش اعصابتان کند شده است.»

سرعتش کند شده است؟ یعنی چه؟

بالاخره یک روز شرجی و گرم در اوت ۱۹۹۴، موری و همسرش، شارلوت، به مطب متخصص اعصاب رفتند و او از آن‌ها خواست تا قبل از اینکه خبر را به آن‌ها بدهد، بنشینند: موری به بیماری ALS دچار شده بود، بیماری لو گریگ، یک مرض کشنده و لاعلاج در سیستم عصبی است.

موری پرسید: «چطور به آن مبتلا شدم؟»

هیچ‌کس جوابی برای این سؤال نداشت.

«آیا این بیماری کشنده است؟»»

مـَه‌سـا
۱۳۹۹/۰۹/۱۶

«Tuesdays with Morrie » این کتاب را چند روز پیش به اتمام رساندم و یکی از زیباترین رمان هایی بود که تا به حال خوانده‌ام. سه شنبه ها با موری نوشته‌ی میچ آلبوم کتابی‌است حقیقی که از زبان خود نویسنده بازگو می‌شود

- بیشتر
ماهی
۱۳۹۸/۰۶/۲۱

خیلی به دلم نشست💖 و یکی از زیباترین و تاثیرگذار ترین کتاب هایی بود که تا به حال خوندم👌 ( من ترجمه رضا زارع را خوندم ) ************************ موری شوارتز شخصیت دوست داشتنی که هیچ وقت محبت و صمیمیت خالصانه اش رو از اطرافیانش

- بیشتر
ali
۱۳۹۸/۰۴/۲۲

این نگاه به مرگ جالب بود اسلام برای انسان های رستگار این تفکر را رقم میزند آمادگی برای مرگ تلاش برای زندگی

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۷/۲۲

یادش بخیر… چقدر خوندنش حس خوبی بهم میداد🥺❤️

محمدحسین بهرام‌پور
۱۳۹۹/۰۶/۱۴

‌محتوا: نه اینکه قرار باشه این کتاب تحول خاصی تو زندگی‌تون ایجاد کنه، اما دیدگاه جدیدی نسبت به زندگی بهتون می‌ده. و باعث میشه هر صفحه که می‌خونید خدا رو شاکر باشید و قدر سلامتی‌تون رو بدونید. یه استاد خوب که در

- بیشتر
كيانا
۱۳۹۸/۱۲/۰۶

عالی دلنشین و زیبا بود واقعا لذت بردم «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید» موری شوارتز

amir mokhtari
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

کتابی راجع عشق به زندگی حتی در آخرین لحظه های زندگی ،راجع امید ، دوست داشتن ، زیبایی

Parinaz. K
۱۳۹۷/۰۳/۲۹

خیلی قشنگه حتما پیشنهاد میکنم

vafa
۱۴۰۰/۱۰/۰۷

زیبا و شیوا. داستانِ سه‌شنبه‌هایی که "میچ" به دیدارِ استاد پیر و بیمارش یعنی "موری" میره و موری هر روز ناتوان‌تر میشه... +نویسنده، گاهی از گذشته می‌گفت و خاطره تعریف می‌کرد، بعد به حال می‌رفت و این جا به جا شدن زمان

- بیشتر
نسیم رحیمی
۱۳۹۹/۰۵/۰۵

این کتاب جز کتابهای رمان هست ولی علاوه بر داستانی بودن بیشتر شبیه کتابهای انگیزشی هست که حال آدم رو خوب می کنه. انگار هم زمان هم احساس تاسف و هم احساس خوشحالی داشته باشی. کمک می کنه که آدم

- بیشتر
من تصمیم گرفتم که زندگی کنم- یا حداقل سعی کنم آن‌گونه که می‌خواهم زندگی کنم؛ با شرافت، شجاعت، شوخ‌طبعی و آرامش.
sagheb|Terme|🌸
همه می‌دانند که یک روز می‌میرند اما هیچ‌کس این امر را باور ندارد
fereshteh
«همه می‌دانند که یک روز می‌میرند اما هیچ‌کس این امر را باور ندارد. اگر ما این موضوع را باور داشتیم، زندگی، رنگ دیگری داشت.»
swda.slz28
«هر جامعه‌ای مشکلات خودش را دارد. بعید می‌دانم فرار کردن راه‌حل خوبی باشد. تو باید روی ساختن فرهنگ خودت کار کنی.
Azar
«حقیقت این است که امروزه هیچ بنیان و هیچ زمین محکم و امنی وجود ندارد که مردم بتوانند روی آن بایستند مگر خانواده. این موضوع از زمانی که مریض شدم برای من روشن‌تر شده است. اگر حمایت، عشق و توجه و نگرانی که از خانواده می‌گیری وجود نداشته باشد، چیز زیادی در دست نخواهی داشت. عشق بی‌نهایت مهم است. همان‌طور که شاعر بزرگ ما اودِن گفته بود: یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.» فوراً آن را یادداشت کردم «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.» اودن این را گفته بود؟ موری گفت: «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید. زیباست، مگر نه؟ و این حرف یک حقیقت محض نیز هست. بدون عشق، ما پرندگانی با بال‌های شکسته هستیم.
vafa
بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر می‌کنیم که لایق عشق نیستیم، فکر می‌کنیم اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیب‌پذیر می‌شویم
مـَه‌سـا
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم می‌آموزی.»
؟
«پذیرای هر آنچه باش‌که قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همان‌گونه که گذشته بپذیر، بی آن‌که سعی در نفی آن داشته باشی، بی آن‌که آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچ‌گاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
sagheb|Terme|🌸
«مهربان باشید! و خودتان را مسئول یکدیگر بدانید. اگر ما فقط همین درس‌ها را آموخته بودیم، دنیا جای خیلی بهتری بود.»
fereshteh
بخشی از مشکل این است که همه یک‌جورهایی عجله دارند. مردم معنای زندگی‌شان را درنیافته‌اند بنابراین دائماً به دنبال آن می‌دوند. آن‌ها به ماشین بعدی، به خانه‌ی بعدی و کار بعدی فکر می‌کنند. بعد متوجه می‌شوند که این چیزها هم خالی و بی‌معنی است و به باز هم می‌دوند و می‌دوند.»
Azar
«قبل از مرگ ابتدا خودت را ببخش و بعد دیگران را.»
مریم صادقی
«زمانی که بچه بودم مادرم را از دست دادم...و این ضربه سختی برای من بود...آرزو می‌کردم که ‌ای کاش من هم‌گروهی مثل شما داشتم تا بتوانم درباره‌ی غم‌هایم با آن‌ها صحبت کنم. من عضو گروهتان می‌شدم چون...» صدایش مدام قطع می‌شد. «...چون من خیلی تنها و بی‌کس بودم...»
vafa
«می‌دانی بودائی‌ها چه می‌گویند؟ به هیچ‌چیز دل نبند چون همه‌چیز گذرا است.»
MaRJaN
حداقل از این طریق زنده هستم.
؟
موری گفت: «من به حضور کامل اعتقاد دارم. این بدین معناست که باید با آدمی باشی که کنارت است. میچ، در این لحظه که من با تو صحبت می‌کنم، سعی می‌کنم تمام تمرکزم را روی آنچه بین ما می‌گذرد، بگذارم. به حرف‌هایی که هفته‌ی پیش زدیم فکر نمی‌کنم. به اتفاقاتی که قرار است این جمعه بیفتد فکر نمی‌کنم. به حضور در یک برنامه‌ی دیگر کاپل یا درباره‌ی داروهایی که باید بخورم، فکر نمی‌کنم. «من با تو حرف می‌زنم. من به تو فکر می‌کنم.»
پریوش
همه یک‌جورهایی عجله دارند. مردم معنای زندگی‌شان را درنیافته‌اند بنابراین دائماً به دنبال آن می‌دوند. آن‌ها به ماشین بعدی، به خانه‌ی بعدی و کار بعدی فکر می‌کنند. بعد متوجه می‌شوند که این چیزها هم خالی و بی‌معنی است و به باز هم می‌دوند و می‌دوند.
.....
«من... خوبم... فقط... چند لحظه صبر کن.»
؟
«بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر می‌کنیم که لایق عشق نیستیم، فکر می‌کنیم اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیب‌پذیر می‌شویم؛ اما یک مرد خردمند به نام لِوین حرف خوبی زد. او گفت: عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.» دوباره حرفش را تکرار کرد و این بار برای تأثیرگذاری بیش‌تر روی هر کلمه مکث کرد: «عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.»
sagheb|Terme|🌸
یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.
ghazale
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم می‌آموزی.»
؟

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۸۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۲۹,۹۹۹
۱۴,۹۹۹
۵۰%
تومان