دانلود و خرید کتاب کورالاین نیل گیمن ترجمه فرزاد فربد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب کورالاین

کتاب کورالاین

معرفی کتاب کورالاین

نیل گیمن( -۱۹۶۰)، نویسنده داستان‌های تخیلی است.

این کتاب درباره زندگی دختری است که تنها فرزند خانواده است و درگیر رویدادهای عجیبی با همسایه‌های مرموزش می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«... کورالاین از پله‌های بیرون ساختمان بالا رفت تا به بالاترین آپارتمان برود، جایی که در دنیای خودش پیرمرد خل‌وضع زندگی می‌کرد. قبلاً یک‌بار با مادر واقعی‌اش به آنجا رفته بود؛ وقتی مادرش داشت برای خیریه کمک جمع می‌کرد. جلوی در ایستاده بودند تا پیرمرد خل‌وضع با آن سبیل کُلفتش پاکتی را که مادر کورالاین به او داده بود، پیدا کند. خانه بوی غذاهای عجیب وغریب، توتون پیپ و بوی تند و پنیرمانند و عجیبی می‌داد که کورالاین نمی‌توانست تشخیص بدهد بوی چیست. اصلاً دوست نداشت جلوتر برود.

کورالاین داد زد: «من کاشفم.» اما در آن هوای مه‌گرفته کلمه‌هایش خفه شد و مُرد. از سرداب بیرون آمده بود، مگر نه؟

بیرون آمده بود. اما مطمئن بود این خانه از سرداب هم بدتر است.

به بالای پله‌ها رسید. بالاترین خانه زمانی اتاق زیرشیروانی بود، اما حالا مدت‌ها از آن‌زمان گذشته بود.

درِ سبز را زد. در باز شد و وارد خانه شد.

چشم داریم، اعصاب داریم

دُم داریم، دندان داریم

هرچه حقت باشد، گیرت می‌آید

وقتی برخیزیم از آن زیرزیرها.

چندین صدای زیر داشتند می‌خواندند، در آن خانه‌ی تاریکِ سقف کوتاه که حتی دست کورالاین هم به محل تقاطع دیوار و سقف می‌رسید...».

Elahe
۱۳۹۷/۰۴/۲۹

بچه بودم انیمیشنشو دیدم. انیمیشنش جالب بود و البته ترسناک... تا چند شب خواب اضافی رو میدیدم... خخخ

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۰۶/۰۷

این نویسند تمام کتاباش عالی بود

a.m
۱۳۹۷/۰۶/۲۰

نویسنده ی عزیز ذهن خارق العاده ای داره ,عااالی بود ,ممنون از مترجم محترم و طاقچه

:)
۱۳۹۷/۰۶/۱۸

من اولین بار وقتی بچه بودم انیمیشنش رو دیدم... خیلی ترسیدم و البته خوشم اومد. سی دی رو قرض دادم به یه نفر ولی بعد تو اسباب کشی کیف سی دی هاشون رو اشتباهی انداخته بودن دور و سی دی

- بیشتر
محمد
۱۳۹۷/۰۳/۱۶

معمولا فیلم هایی که از رو کتاب درست میشه به اندازه کتاب جذاب نیست. چون تو کتاب نویسنده درونیات و گذشته رو هم میتونه با حال ارایه بده و محدود به یک ونیم ساعت هم نیست. اما درمورد این داستان

- بیشتر
محسن
۱۴۰۲/۰۳/۳۱

دختر نوجوانی به اسم «کورالاین» همراه پدر و مادرش به یک خانهٔ قدیمی بزرگ رفته‌اند. خانه‌ای که ۱۴ در دارد و یکی از درها به هیچ جا راه ندارد و پشتش یک دیوار آجری است. یک روز وقتی پدر و

- بیشتر
ZR...RB
۱۳۹۶/۱۱/۲۱

من چند سال پیش کارتون این کتاب رو دیدم و درسته چون سنم کم بود خیلی ترسیدم ولی وقتی دوباره دیدمش خیلی برام لذت بخش بود. به نظرم کتابش هم باید خیلی خوب باشه

Hanieh Sadat Shobeiri
۱۴۰۰/۱۱/۲۵

برام جالب بود که کاراکتر "اضافی" توی کتاب وجود نداشت. یادمه می‌گفت مادربزرگش وقتی بچه بوده، خواهرش توی این خونه گم و گور می‌شه و دیگه هرگز پیداش نمی‌کنن. وقتی کورالین روح اون سه تا بچه رو می‌بینه، می‌فهمه که

- بیشتر
kunoichi2005
۱۳۹۹/۱۰/۰۹

فوق العادس من وقتی بچه بودم انیمیشنشو صد بار میدیدم.خعلی قشنگن🙂😍😜 الانم ک دارم رمانشومیخونم.بعتون توصیه میکنم🙃

SAREN...1386/10/16
۱۳۹۹/۰۸/۱۸

من دیگه حرفی ندارم خیلی داستان قشنگی هست و کمی غمگین هستش ولی داستان جالبی بود حتما بخونید

شجاع بودن به این معنا نیست که نباید ترسید. شجاع بودن یعنی اینکه ترسیده‌ای، واقعاً ترسیده‌ای، به‌شدت ترسیده‌ای، ولی تصمیم درستی می‌گیری.
Chista
بااین‌همه مغرورترین آدم‌ها را هم می‌توان با عشق در هم شکست.
ن. عادل
باغ را گشت. باغ بزرگی بود. پشت آن، زمین تنیسی قدیمی قرار داشت، اما در آن خانه هیچ‌کس تنیس بازی نمی‌کرد.
ن. عادل
افسانه‌های پریان واقعی‌تر از واقعیت‌اند؛ نه به‌این‌دلیل که می‌گویند اژدهایان وجود دارند، بلکه به‌این‌دلیل که می‌گویند اژدهایان را می‌توان شکست داد.
محمدرضا سلیمانی
قصدم این بود که داستانی برای دخترانم بنویسم تا از طریق آنْ چیزی را به آن‌ها بگویم که خودم در کودکی نمی‌دانستم؛ اینکه شجاع بودن به این معنا نیست که نباید ترسید. شجاع بودن یعنی اینکه ترسیده‌ای، واقعاً ترسیده‌ای، به‌شدت ترسیده‌ای، ولی تصمیم درستی می‌گیری.
Hanieh Sadat Shobeiri
اگر هرچه می‌خواهی به‌دست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ به‌همین‌سادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه می‌شود؟»
AS4438
زن گفت: «کورالاین؟ خودت هستی؟» بعد برگشت. چشم‌هایش دو دکمه‌ی سیاه و بزرگ بود. زن گفت: «وقت ناهار است، کورالاین.» کورالاین پرسید: «شما کی هستید؟» زن گفت: «من آن‌یکی مادرت هستم. حالا برو به آن‌یکی پدرت بگو ناهار حاضر است.»
a.m
کورالاین گفت: «ما... می‌توانیم با هم دوست باشیم.» گربه گفت: «می‌توانیم نمونه‌ی کمیابی از گونه‌ی عجیبی از فیل‌های رقصان آفریقایی باشیم. اما نیستیم.»
Hanieh Sadat Shobeiri
مغرورترین آدم‌ها را هم می‌توان با عشق در هم شکست.
Book
قهوه‌ای سَمی تروتازه بود که اگر تصادفی پا روی آن‌ها می‌گذاشتی، بوی بسیار بدی می‌دادند. یک چاه هم داشت. خانم اسپینک و خانم فورسیبل در همان روز اول که خانواده‌ی کورالاین به خانه‌ی جدید آمدند، به او تأکید کردند که آن چاه خیلی خطرناک است و باید از آن دوری کند. کورالاین هم رفت تا در اطراف آن سروگوشی آب بدهد تا بداند دقیقاً کجاست و بتواند درست‌وحسابی از آن دوری کند. روز سوم آن را پیدا کرد؛ در میان علفزار انبوهی که در کنار زمین تنیس روییده و پشت ردیفی از درختان بود؛ دایره‌ای آجری و کم‌ارتفاع که تقریباً در میان علف‌های بلند پنهان شده بود. دهانه‌ی چاه را با تخته‌ بسته بودند تا کسی در آن نیفتد. یکی از تخته‌ها سوراخ کوچکی داشت و کورالاین یک بعدازظهر را به انداختن سنگ‌ریزه و بلوط به داخل
امرالله
نمی‌خواهم هرچه می‌خواهم به‌دست بیاورم. هیچ‌کس نمی‌خواهد. اگر هرچه می‌خواهی به‌دست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ به‌همین‌سادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه می‌شود؟
Nima Zarandi
اینکه شجاع بودن به این معنا نیست که نباید ترسید. شجاع بودن یعنی اینکه ترسیده‌ای، واقعاً ترسیده‌ای، به‌شدت ترسیده‌ای، ولی تصمیم درستی می‌گیری.
Book
اگر هرچه می‌خواهی به‌دست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟
☾Natsuki✶
قلکش را شکست و به سوپرمارکت رفت. دو بطری بزرگ لیموناد، یک کیک شکلاتی و یک کیسه سیب تازه خرید. به خانه برگشت و موقع شام همه‌شان را خورد. دندان‌هایش را مسواک زد و به اتاقِ‌کار پدرش رفت. کامپیوتر او را روشن کرد و یک داستان نوشت.
فرنوش رضایی درجی
کورالاین آه کشید. از گربه پرسید: «خواهش می‌کنم. اسم تو چیست؟ ببین، من کورالاین هستم. باشد؟» گربه به‌آرامی و با دقت خمیازه‌ای کشید که اندازه‌ی دهان و زبان صورتی و حیرت‌انگیزش را نمایان کرد. بعد گفت: «گربه‌ها اسم ندارند.» کورالاین گفت: «ندارند؟» گربه گفت: «نه. شما آدم‌ها اسم دارید. چون نمی‌دانید کی هستید. ما می‌دانیم کی هستیم، بنابراین به اسم نیاز نداریم.»
Someone
افسانه‌های پریان واقعی‌تر از واقعیت‌اند؛ نه به‌این‌دلیل که می‌گویند اژدهایان وجود دارند، بلکه به‌این‌دلیل که می‌گویند اژدهایان را می‌توان شکست داد.
Chista
کورالاین می‌دانست وقتی بزرگ‌ترها می‌گویند چیزی درد ندارد، خلافش درست است و حتماً درد دارد.
hosein
اگر هرچه می‌خواهی به‌دست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ به‌همین‌سادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه می‌شود؟»
AS4438
قهوه‌ای سَمی تروتازه بود که اگر تصادفی پا روی آن‌ها می‌گذاشتی، بوی بسیار بدی می‌دادند. یک چاه هم داشت. خانم اسپینک و خانم فورسیبل در همان روز اول که خانواده‌ی کورالاین به خانه‌ی جدید آمدند، به او تأکید کردند که آن چاه خیلی خطرناک است و باید از آن دوری کند. کورالاین هم رفت تا در اطراف آن سروگوشی آب بدهد تا بداند دقیقاً کجاست و بتواند درست‌وحسابی از آن دوری کند. روز سوم آن را پیدا کرد؛ در میان علفزار انبوهی که در کنار زمین تنیس روییده و پشت ردیفی از درختان بود؛ دایره‌ای آجری و کم‌ارتفاع که تقریباً در میان علف‌های بلند پنهان شده بود. دهانه‌ی چاه را با تخته‌ بسته بودند تا کسی در آن نیفتد. یکی از تخته‌ها سوراخ کوچکی داشت و کورالاین یک بعدازظهر را به انداختن سنگ‌ریزه و بلوط به داخل
امرالله
ک موش‌ها واقعاً وجود داشته باشد. فکر می‌کرد پیرمرد آن را از خودش درآورده است. یک‌روز بعد از رفتن به آن خانه، کورالاین جست‌وجو را شروع کرد. باغ را گشت. باغ بزرگی بود. پشت آن، زمین تنیسی قدیمی قرار داشت، اما در آن خانه هیچ‌کس تنیس بازی نمی‌کرد. چند جای حصار اطراف زمین سوراخ شده و تورش هم پوسیده بود. یک باغچه‌ی رُز قدیمی هم آنجا بود که پر از بته‌های کثیف و خشکیده‌ی رز بود. یک باغچه‌ی تزیینی هم داشت که حالا تمامش پر از سنگ شده بود. همین‌طور محوطه‌ای قشنگ که پر از قارچ‌های قهوه‌ای سَمی تروتازه بود که اگر تصادفی پا روی آن‌ها می‌گذاشتی، بوی بسیار بدی می‌دادند. یک چاه هم داشت. خانم
امرالله

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۱ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۱ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان