کتاب ایکاباگ
معرفی کتاب ایکاباگ
کتاب ایکاباگ جدیدترین اثر جی. کی. رولینگ و به گفتۀ او یک قصۀ پریان است. اما این اولین اثر او بعد از مجموعۀ هری پاتر است که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده. البته حجم کتاب به اندازۀ یک رمان و مفاهیم و محتوای آن مناسب جوانان و بزرگسالان است. ایکاباگ شامل ۶۴ فصل کوتاه است تا بتوان آن را شببهشب برای کودکان خواند. داستان کتاب ارتباطی به دنیای هری پاتر ندارد، اما مطمئناً از خواندن این داستان پرهیجان لذت خواهید برد.
درباره کتاب ایکاباگ
افسانۀ ایکاباگ نسلبهنسل بین اهالی سرزمین کورنوکوپیا نقل شده و سینهبهسینه پراکنده شده بود. امروزه دیگر همه داستانش را میدانستند: در شمالیترین جای کشور، در مردابی وسیع و تاریک و مهآلود، هیولایی زندگی میکند. میگفتند این هیولا بچهها و گوسفندها و حتی آدمهای بالغ را میخورد. اگر به هرکسی در سرتاسر سرزمین کورنوکوپیا میگفتید که چه مشکلات بزرگی قرار است برای کورنوکوپیا رخ دهد و تنها دلیلش افسانۀ ایکاباگ است، حتماً میخندیدند. آنها تحت حکمرانی شاه فِرِد بیباک و در شادترین سرزمین دنیا زندگی میکردند. یک داستان که برای ترساندن بچهها ساخته شده، چه ضرری میتوانست برساند؟
کتاب ایکاباگ داستانی است که جی کی رولینگ برای بچههایش تعریف میکرده اما هیچوقت فرصت نکرده بوده آن را تمام کند، تا اینکه بالاخره در یک فرصت میتواند کتاب را تمام کند و برای کودکان منتشر کند.
خواندن کتاب ایکاباگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به دنیاهایی که جیکی رولینگ میسازد پیشنهاد میکنیم.
درباره جی کی رولینگ
جوآن کاتلین رولینگ با نام مستعار جی کی رولینگ در تاریخ ۳۱ ژوئیه ۱۹۶۵ در انگلستان متولد شد. او در رشته زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه اکستر انگلستان درس خواند. ایده نوشتن کتاب هری پاتر نیز در همین دوران در روزی که برای رفتن به دانشگاه منتظر قطار بود، در سرش شکل گرفت. ایدهای که او را به ثروت و شهرتی جهانی رساند. علاوه بر این، با ساخته شدن سری فیلمهای هری پاتر، این داستان بیشتر دیده شد.
رولینگ در سال ۱۹۹۲ با مردی ازدواج کرد و از او صاحب دختری شد. این ازدواج عمر کوتاهی داشت. بعد از جدایی، جی کی رولینگ خود را یک شکستخورده واقعی میدید. دست به خودکشی زد و مدتی نیز به دلیل افسردگی بستری بود.
اولین کتاب سری هری پاتر با عنوان «هری پاتر و سنگ جادو» در سال ۱۹۹۵ به چاپ رسید و پس از انتشار آن بود که شهرت و ثروت زیادی برای جی کی رولینگ به ارمغان آورد. با انتشار و موفقیت کتابهای هری پاتر، جی کی رولینگ به یکی از ثروتمندترین زنان دنیا تبدیل شد. او در لیست بیست نویسنده زن برتر دنیا قرار دارد و شخصیت او بارها و بارها مورد تحسین قرار گرفته است. او در حال حاضر فعالیتهای خیریه زیادی را مدیریت میکند.
بخشی از کتاب ایکاباگ
روزی روزگاری، کشور کوچکی بود بهاسم کورنوکوپیا که قرنهای طولانی پادشاهانِ موطلایی نسلاندرنسل بر آن حکمرانی میکردند. پادشاهی که دربارۀ دورانش مینویسم، اسمش «شاه فرِد بیباک» بود. لقب «بیباک» را خودش صبح روز تاجگذاری روی خودش گذاشته بود؛ هم به دلیل اینکه با فرِد همآواییِ قشنگی داشت و هم بهخاطر اینکه یکبار توانسته بود زنبور بیعسلی را بهتنهایی بگیرد و بکشد؛ البته اگر پنج پادو و یک واکسزن را قلم بگیریم.
شاه فرِد بیباک با موج عظیمی از محبوبیت بر تخت شاهی نشست. موهای تابیدۀ زردش زیبا و سبیل فرفری کشیدهاش خوشنما بود و با شلوار تنگ و نیمتنۀ مخمل و پیراهنهای چینداری که آن زمان مردهای ثروتمند میپوشیدند، ظاهر باشکوهی داشت. میگفتند فرِد دستودلباز است. هر وقت کسی او را میدید، لبخند میزد و دست تکان میداد و در پرترههایی که توی کشور پخش میکردند تا به دیوارهای شهر آویزان کنند، حسابی خوشقیافه بود. مردم کورنوکوپیا از پادشاه جدیدشان خیلی راضی بودند و خیلیها فکر میکردند او در حکمرانی حتی از پدرش، ریچارد درستکار، که دندانهایش (بااینکه آن زمان کسی دلش نمیخواست حرفی از آن بزند) کجوکوله بود، بهتر خواهد بود.
شاه فرِد وقتی فهمید حکمرانی بر کورنوکوپیا چقدر آسان است، در دلش خیالش راحت شد. انگار که کشور خودبهخود اداره میشد. تقریباً غذا برای همه فراوان بود، بازرگانها پول زیادی درمیآوردند و هر مشکل کوچکی پیش میآمد، مشاورهای فرِد به آن رسیدگی میکردند. فقط میماند اینکه فرِد هر پنج باری که در هفته با دو دوست صمیمیاش، لرد اسپیتلوُرث و لرد فلَپون، با کالسکه برای شکار بیرون میرفت، به رعیتش لبخند بزند.
اسپیتلورث و فلپون خودشان ملکهای بزرگی در کشور داشتند؛ ولی از نظرشان زندگی در کاخ با پادشاه خیلی کمخرجتر و خوشتر بود. آنجا غذای او را میخوردند، گوزنهای او را شکار میکردند و حواسشان بود که پادشاه توی دربارش به هیچکدام از بانوها بیشازحد علاقهمند نشود. دوست نداشتند فرِد ازدواج کند؛ چون اگر ازدواج میکرد، ممکن بود ملکه بساط عیشونوششان را بههم بزند. مدتی به نظر میرسید که فرِد از بانو اسلاندا خوشش آمده؛ خانمی که همانقدر که فرِد جذاب و خوشقیافه بود، سیاه و زیبا بود. اما اسپیتلورث فرِد را قانع کرد که او جدیتر و کتابخوانتر از آن است که مردم کشور در مقام ملکه دوستش داشته باشند. فرِد نمیدانست که لرد اسپیتلورث از بانو اسلاندا کینه به دل دارد. اسپیتلورث یکبار از بانو اسلاندا خواستگاری کرده بود؛ اما جواب رد شنیده بود.
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
نظرات کاربران
برای سنین نوجوان خوب بود اما به خوبی کتاب هری پاتر خانم رولینگ نبود. در اواسط کتاب متن خیلی تکراری و یکنواخت شده بود. کتاب خوبی بود اما نسبت به بقیه آثار ایشون ضعیف تر بود. برای خواندن در اوقات فراغت
قطعا به پای هری پاتر نمیرسه متن اکثر جاها یکنواخت میشه ولی درکل خوبه بدرد کودکان میخوره👍
از مترجم محترم خواهشمندم که ترجمه کتاب های هری پاتر خود را در طاقچه هم قرار دهند.
به نظر من برای یه داستان کودکانه زیادی تلخ بود. من وسطهای داستان واقعا احساس سنگینی میکردم رو قلبم. ترجمه عالی بود.
به نظر من این کتاب یه شاهکار از جی کی رولینگ بود و ترجمه ای بسیار روان و دلچسب داشت. هر فصل که میخوندم دلم نمی امد که فصل بعدی رو نخونم. هر چند کتاب برای نوجوانان نوشته شده بود
دوستش داشتم خیلی خوب بود . شاید بعضیا فک کنن چون پایانش خوب بود تاثیرگذاریش رو از دست داد ولی به نظرم برعکس حتی جذاب ترش کرد .
داستان در اوایل پیچیدگی و جذابیت خوبی دارد که همه چیز با رمز و راز های جالبی جلو میرود و چالش ها جالبی را جلوی شخصیت های داستان قرار میدهد و حتی جاهایی حس میکنید چقدر شبیه واقعیت است و
ممکنه فکر کنین این داستان به درد بچه ها میخوره ولی در عین سادگی و ماورایی بودنش مفهوم درستی از اشتباهات وسادگی مردم داره، از وضعیت مردم نا آگاه در قبول هرآنچه مسئولین یک مملکت میگن ،از بودن یک فرد
تا سه چهارم قصه عالی بود ولی آخرشو من زیاد دوست نداشتم
داستان برای کودک نوحوان هستش ولی انقدر جذاب بود که تا اخر خوندمش خیای ها نوشتن به پای هری پاتر نمی رسه هب قرار نیست هچمثا هم باشن دو نا دنیا و ژانر متفاوت