دانلود و خرید کتاب بی‌نهایت بلند و به غایت نزدیک جاناتان سفران فوئر ترجمه لیلا نصیری‌ها
تصویر جلد کتاب بی‌نهایت بلند و به غایت نزدیک

کتاب بی‌نهایت بلند و به غایت نزدیک

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بی‌نهایت بلند و به غایت نزدیک

بی‌نهایت بلند و به غایت نزدیک رمانی با موضوع خانواده نوشته جاناتان سفران فوئر است. این اثر رمان دوم فوئر با موضوع خانواده است. داستان‌هایی که محور آن فقدان یکی از اعضای خانواده و روبه‌رو شدن با این فقدان را نشان می‌دهند.

درباره کتاب بی‌نهایت بلند و به غایت نزدیک

پسربچه‌ای به نام اسکار شل، پدرش را در جریان حمله به برج‌های تجارت جهانی در یازده سپتامبر از دست می‌دهد و حالا او در نیویورک به جستجوی معمایی است که پدر برایش باقی گذاشته است؛ کلیدی که پسر نمی‌داند کدام قفل را قرار است باز کند. 

او کلید را در پاکتی در خانه پیدا می‌کند. پاکتی کوچک و به اندازه کارت‌های اعتباری که درون یک جاسازی شده.  کلید شکل عجیبی دارد و شل تلاش می‌کند تا قفل این کلید را هر طور شده پیدا و آن را باز کند. 

در تکاپوی برای پیدا کردن قفل، شل وارد ماجراهای عجیبی می‌شود، از دیدن افراد غریبه گرفته تا جاهای مختلف شهر نیویورک. او سفری را آغاز می‌کند که مقصدش ممکن است هر چیزی باشد، پیدا کردن آرامش روحی یا پریشانی.

درباره جاناتان سفران فوئر

 جاناتان سفران فوئر در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۷۷ در واشنگتن به دنیا آمد. پدرش وکیل بود و مادرش اهل لهستان و تجارت و فرزندِ یکی از نجات‌یافتگان از دست ارتش نازی‌ها. فوئر فرزند میانی خانواده‌اش است. یکی از برادرانش ویراستار مجلهٔ سیاسی ـ فرهنگی نیو ریپابلیک است و برادر دیگرش روزنامه‌نگار آزاد.

فوئر کودکیِ پُرماجرا و حساسی داشت. به مدرسهٔ جُرج تاون رفت و در هشت‌سالگی طی حادثه‌ای در کلاس شیمی مصدوم شد و همین ماجرا به لحاظ عصبی چندان بر او تأثیر گذاشت که سه سال از مدرسه دور ماند.

بعدها فوئر به دانشگاه پرینستون نیوجرزی رفت و فلسفه خواند. در همین دانشگاه و در همان سال‌های اول بود که دورهٔ مقدماتی نویسندگی را زیر نظر جویس کرول اوتسِ رمان‌نویس گذراند. اوتس از همان ابتدا استعداد فوئر را تشخیص داد، به نوشته‌هایش علاقه‌مند شد، به نوشتن تشویقش کرد و گفت «فوئر مهم‌ترین ویژگی نویسنده شدن را دارد: انرژی.» فوئر می‌گوید همین تشخیصِ اوتس زندگی‌اش را تا ابد تغییر داد. فوئر به دانشگاه پزشکی ماونت‌ساینای رفت، اما فهمید رشتهٔ پزشکی برای آدمی مثل او ساخته نشده. بنابراین از این دانشگاه بیرون آمد و خیلی جدی تصمیم گرفت راه نویسندگی را در پیش بگیرد.

اولین کار فوئر این بود که پایان‌نامهٔ جایزه‌گرفته‌اش را سروسامان دهد و آن را تبدیل به رمان کند. این کار در نهایت تبدیل شد به رمان «همه‌چیز می‌درخشد». کتاب را انتشارات هاوتون میفلین در ۲۰۰۲ چاپ کرد و چند جایزهٔ درخشان برایش به ارمغان آورد، از جمله جایزهٔ روزنامهٔ گاردین برای کتاب اول نویسندگان. در ۲۰۰۵ لیو شرایبر، بازیگر امریکایی، از روی این کتاب فیلم‌نامه‌ای نوشت و آن را تبدیل به فیلم کرد.

همان سال، رمان دومش را به نام بی‌نهایت بلند و به‌غایت نزدیک نوشت. تکنیک‌های پست‌مدرن فوئر در این رمان (تایپوگرافی‌های گوناگون و راوی‌های متعدد) هم تحسین منتقدان را در پی داشت و هم انتقادشان را. بااین‌حال، رمان پُرفروش شد و ده سال بعد استیون دالدری فیلمی از روی آن ساخت که تام هنکس در آن بازی کرد.

در ۲۰۰۸، فوئر برای اولین‌بار شروع کرد به تدریس نویسندگی خلاق در دانشگاه ییل. از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ سکوت اختیار کرد و اواخر سال ۲۰۰۹ با اولین کتاب غیرداستانی‌اش به عرصهٔ ادبی بازگشت. کتابی تندوتیز دربارهٔ صنعت گوشت و گوشت‌خواری به نام «خوردن حیوانات» که روایت شخصی نویسندهٔ گیاه‌خوار از مقولهٔ گوشت‌خواری است.

فوئر در ۲۰۱۶ بعد از یک دهه رمان دیگری منتشر کرد به نام «من این‌جا حاضرم»، که به گفتهٔ منتقدان عناصر زندگی‌نامه‌ای فراوانی در آن به چشم می‌خورد.

فوئر اکنون در دانشگاه نیویورک ادبیات خلاق درس می‌دهد و با همسرش نیکول کراوس و دو فرزندش زندگی می‌کند.

بخشی از کتاب بی‌نهایت بلند و به غایت نزدیک 

کتری چی؟ چی می‌شد اگر لوله‌اش که بازوبسته می‌شد، بخاری که ازش بیرون می‌زد تبدیل به دهانی می‌شد و می‌توانست با سوتْ ملودی‌های قشنگ بزند، شکسپیر بخواند یا این‌که اصلاً باهم بزنیم زیر خنده؟ می‌توانستم کتری‌ای اختراع کنم که با صدای بابا برایم کتاب بخواند، آن وقت می‌توانستم بخوابم، شاید هم چندتا کتری بخشِ کُر زیردریایی زرد را که یکی از آهنگ‌های بیتل‌هاست و من دوست دارم باهم بخوانند؛ چون حشره‌شناسی یکی از raisons d’être من است و این از آن اصطلاح‌های فرانسوی است که بلدم.

میکروفُن‌های کوچک چی؟ چی می‌شد اگر هر کسی یکی از این میکروفُن‌ها را قورت می‌داد، و این میکروفُن‌ها هم صدای قلب‌مان را از بلندگوهای کوچکی پخش می‌کردند که می‌توانستیم توی جیب‌های لباسِ سرهمی‌مان بگذاریم؟ آن وقت شب‌ها توی خیابان که اسکیت‌سواری می‌کردی، صدای تپش قلب همه را می‌توانستی بشنوی و دیگران هم می‌توانستند صدای قلب تو را بشنوند، یک‌جورهایی شبیه ردیاب‌های صوتی. چیز عجیبی که به‌اش فکر می‌کنم این است که اگر قلب همهٔ آدم‌ها درست سر یک وقت شروع می‌کرد به تپیدن چی می‌شد، مثل زن‌هایی که باهم زندگی می‌کنند و همه باهم یک وقت پریود می‌شوند، البته این‌جور که من درباره‌اش می‌دانم و البته اصلاً دلم نمی‌خواهد بدانم. ماجرا خیلی عجیب می‌شد، فقط این‌که جایی تو بیمارستان‌ها که بچه‌ها توش متولد می‌شوند صدای لوسترهای کریستال را توی خانه‌های قایقی می‌داد؛ چون بچه‌ها هنوز وقت نکرده بودند تپش قلب‌شان را باهم یکی کنند. و توی خط پایان ماراتن نیویورک، شهر صدای جنگ می‌داد.

و در ضمن، خیلی وقت‌ها هست که آدم‌ها نیاز دارند سریع فرار کنند، اما آدم‌ها از خودشان بال ندارند، یا هنوز ندارند. به این ترتیب، نظرتان دربارهٔ پیراهنِ دانِ پرنده چیست؟

Hamid Adibzadeh
۱۴۰۰/۰۲/۲۰

نمی‌دونم چی بنویسم. شاید نباید بنویسم چون احتمالاً توقع نقد یا یک راهنمایی دارید که بهتون مستقیم بگه کتاب رو بخونید یا نه. اصلاً بذارید مستقیم بگم: آره، به نظر من بخونید. ولی شاید به اندازه من لذت نبرید. شاید هم

- بیشتر
یونا
۱۴۰۱/۰۲/۱۰

نثر کتاب بیشتر از موضوعش برایم جالب بود؛ با آنکه ترجمه است.احتمالا یکبار دیگر به خاطر همین نثر دوباره بخوانمش.

آیدا
۱۳۹۹/۰۴/۲۱

به نظرم هر کس عزیزی رو از دست داده باشه، شخصیتهای این رمان درک میکنه

Mono
۱۴۰۲/۰۵/۰۷

زخمی که ازدست‌دادن عضوی از خانواده به ما می‌زنه هرگز درمان نمی‌شه. هرقدر هم که تلاش کنیم، هرقدر که دنبال دلیلی برای آرامش بگردیم، هرقدر که به هرچیزی چنگ بزنیم... این زخم تا ابد باهامونه؛ این جای خالی، این فقدان...

- بیشتر
ندا
۱۴۰۲/۰۱/۲۵

کتاب در فضای سورئال نوشته شده، ولی نویسنده اینقدر هنرمندانه این فضا رو به تصویر کشیده که برای من که این فضا جز علاقه‌مندی‌هام نیست، جذاب بود و احساس کندی در کتاب نمی‌کردم، کتاب پر از جملات کوتاهیه که فوق

- بیشتر
Mary gholami
۱۳۹۹/۰۴/۱۷

فیلمش قشنگ تر بود😬

«چرا آهنگ‌های قشنگ ناراحتت می‌کنند؟» «چون این آهنگ‌ها حقیقت ندارند.» «هیچ‌وقت؟» «هیچ‌چیز زیبایی حقیقت ندارد.»
aram0_0
گاهی وقت‌ها می‌توانم صدای رگ‌به‌رگ شدن استخوان‌هایم را زیر بار همهٔ زندگی‌هایی که نکرده‌ام بشنوم.
Hamid Adibzadeh
پرسیدم صد درصد مطمئن است. گفت «آن‌قدری زندگی کرده‌ام که دیگر صد درصد مطمئن نباشم!»
Hamid Adibzadeh
«می‌دانی، گاهی وقت‌ها آدم‌هایی که خوب به نظر می‌رسند در نهایت آن‌قدری خوب از آب درنمی‌آیند که ممکن است آدم انتظارش را داشته باشد.
دردونه
«یک روز هم کارهایی برایم می‌کنی که از همه‌شان نفرت داری. خانواده یعنی همین.»
Mary gholami
«زندگی از مرگ ترسناک‌تر است.»
Hamid Adibzadeh
گفت «دنیا جای وحشتناکی نیست.» ماسکی کامبوجی روی صورتش گذاشت «اما پُر از آدم‌های وحشتناک است!»
sepid sh
هر کسی باشی، احساس تنهایی می‌کنی.
Hamid Adibzadeh
یک چیزی که فکر کردن درباره‌اش خوب است این است که آدم در فهرست خیلی از آدم‌ها نفر اول باشد،
Mary gholami
وقت‌هایی هست که آدم احتیاج دارد وقتی توی اتاق‌نشیمن است ناپدید شود
Hamid Adibzadeh

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۶ صفحه

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰
۵۰%
تومان