کتاب شکوفههای عناب
معرفی کتاب شکوفههای عناب
شکوفههای عناب نوشته رضا جولایی از مجموعه کتابهای قفسه آبی نشر چشمه است. این داستان هم مانند دو کتاب قبلی جولایی موضوعی تاریخی دارد و به موضوع به توپ بستن مجلس در زمان محمدعیشاه قاجار و قتل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، روزنامهنگار آزادیخواه میپردازد.
درباره کتاب شکوفههای عناب
داستان در دوران مشروطه و در سال ۱۲۸۷ رخ میدهد. در ساعات اولیه صبح روز دوم تیرماه بریگاد قزاق برای دستگیری سران جنبش مشروطه روانه میشوند که بین آنها و سران این جنبش درگیری ایجاد میشود. بعد از زد و خوردهای بسیار مشروطهخواهان به ساختما مجلس میگریزند که جریان با به توپ بستن مجلس توسط قزاقها تمام میشود.
داستان این واقعه در کتاب شکوفههای عناب از زبان چند راوی روایت میشود. یک قزاق ایرانی، یک عکاس و تاجر ایرانی، یک قزاق روس و یک زن. که هر کدام با لحن و بیانی خاص داستان خود را شرح میدهند.
داستان پر است از رفت و برگشت به زمان حال و گذشته که هر کدام با فضاهای ملتهب تاریخ ایران در دوران استبداد گره خوردهاند.
شکوفههای عناب یک اثر داستانی قوی با یک شخصیتپردازی خوب و بهجا است که داستان قتل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و آدمهایی را که به نحوی با این واقعه درگیر بودند، روایت میکند. در کنار اینها نویسنده گوشهای از اوضاع و احوال و روابط ایران و روسیه را نشان میدهد.
خواندن کتاب شکوفههای عناب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمان و داستانهایی از تاریخ ایران را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره رضا جولایی
رضا جولایی کارش را از ۱۳۶۲ و با انتشار حکایت سلسله پشت کمانان آغاز کرده و در طول این سالها در فضای ادبیات داستانی حضور داشته است. تاریخ عنصر مشترک همه داستانهای رضا جولایی است که آنها را به هم مرتبط میکند.
جامه به خوناب، شب ظلمانی یلدا، حدیث دردکشان، تالار طربخانه، جاودانگان، نسترنهای صورتی، بارانهای سبز و سیماب و کیمیای جان از دیگر آثار جولایی هستند.
بخشی از کتاب شکوفههای عناب
شت پنجرههای عمارت ییلاقی بانو ایستادهام و به بارانی نگاه میکنم که بر روی درختان پاییزی میریزد. کسی پیانو مینوازد. بانوی اعظم با دستان چاق پوشیده از انگشترش روی دستههای مبل ضرب گرفته. پیانو با میزان سنتور کوک شده و به گوشم صدایی ناآشنا دارد. به یاد پدرم میافتم که میخواست ما نواختن پیانو را یاد بگیریم. هیچکدام یاد نگرفتیم. پدر میگفت همهٔ ما عازم سفری طولانی هستیم. خیال میکنیم که ساعتها و روزها و ماهها بر ما میگذرند، اما این ماییم که در حال عبور از کنار جهان هستیم، از کنار ساعتها و روزها... و حالا در بالای این عمارت، پشت این پنجرهٔ خیس از باران، احساس میکنم آدمها و وقایع یکایک بر من میگذرند.
بانو شاهزادهخانمی والامقام است، یکی از دخترانِ شاه مرحوم. به آداب فرنگی زندگی میکند، فرانسه میداند، خود پیانو مینوازد و نقاشی میکند، با هنرمندان نشستوبرخاست دارد. اینها را گاسپادین واسیلیف وابستهٔ سفارت به من گفته. واسیلیف طرف مشاورهٔ شاپشال، ولی فرمانده فوج ما پالکونیک لیاخوف است. این لیاخوف جانوری است نشاندار که شاه و وزیر را هم قبول ندارد و برای خود حکومت میکند ــ البته بنابر راهنماییهای شاپشال، مشاور شاه. شاپشال به توصیههای خیرخواهانهٔ واسیلیف عمل میکند که میگوید روزنامهنگار است و همهکاره است بهجز آنچه مدعی آن است یعنی روزنامهنگاری. و همهٔ اینها قماربازهایی هستند قهار. هم شاهزادهخانم، هم لیاخوف، هم گاسپادین واسیلیف. قهار اما نه ماهر. من از همهٔ آنها ماهرترم. هر وقت بخواهم میبرم و از آنها انتقامم را میگیرم اما نه همیشه. گاه لازم است که به آنها ببازم.
واسیلیف یکی از آشنایان قدیم خانوادهٔ ماست. با عموهای من آشنا بوده و حتی پدرم را هم میشناسد. او همه را میشناسد و در زندگی همه سر میکشد، حتی در زندگی شاپشال و لیاخوف. به گمانم هر ماه میباید گزارش مفصلی به سرفرماندهی ارتش روس در قفقاز بفرستد. این روزها که همهچیز آرام گرفته، واسیلیف پُرجنبوجوش و شاد است: یاغیان را سرکوب کردهاند، درودیوار و پنجرههای مسجد و مجلس را از جا کندهاند، مخالفان را طناب انداختهاند و شهر در سکوت فرورفته است. اعیان پیاپی میهمانی میدهند و گرچه از مخالفت با شاه دم میزنند، ته دلشان خوشحالاند که همهچیز دوباره سرجای خود قرار گرفته است.
من هم نفس راحتی کشیدم. دلم خنک ش
حجم
۳۳۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
حجم
۳۳۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
نظرات کاربران
بعد از خواندن سومین اثر از جناب جولایی مطمئن هستم هر چه ایشان نوشته اند را باید خواند. بی نظیر بود این کتاب
وقتی کتاب را شروع کردم اوایل بنظرم خوب بود ، بعد که در بخش های جداگانه روایت های چهار آدم مختلف را می خواندم ، گیج شده بودم و نمیدانستم این آدم ها کی هستند ولی ادامه که دادم ،
وطنم تو چه داری که اعصار متمادی است که همه به تاراج تو برخواسته اند…..آه از تن زخمی و دل پر دردت که مظلومانه چون کوه ایستاده ای….. ____________________ کتاب بسیار زیبایی بود….کلا خوندن کتابی که کاملا مشخصه نویسنده برای نوشتنش زحمات
عالیه. انگار همین امروز و روایت کرده. آقای جولایی نویسندهی درجه یکی هستند
من سو قصد به ذات همایونی و شب ظلمانی یلدا رو از همین نویسنده خوندم ولی این کتاب از همه جذابتر بود و بسیار پر کشش و خواندنی.... مثل دیدن یک فیلم یا سریال تاریخی تاحدی با تاریخ مشروطه آشنا میشین
سبک جالب و متفاوتی داشت، ادبیات زمان مشروطه. ولی خیلی طولانی بود. خسته کننده میشد.
کتاب جذاب و خوبی بود اگه به ادبیات و تاریخ مشروطه علاقه دارید حتما مطالعه کنید
چه قلمی دارن آقای جولایی و چه توانی..فصل اول خیلی ادیبانه روایت میشه..هر راوی به زبون خودش..یکی ادیبانه و دیگری زبان مردم کوچه و بازار و همینطور الی آخر..رمان مدرنیه و شاید برای خواننده ناآشنا با این سبک سخت خوان
یادآر زشمع مرده یادآر ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری وز نفحهی روحبخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبهی نیلگون عماری یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو
چو ایران نباشد تن من مباد،چه خون هایی که برای برپا نگاه داشتن نام ایران که ریخته نشده وچه ظلم ها که این مام ما برخود ندیده