دانلود و خرید کتاب پخمه عزیز نسین ترجمه رضا همراه
تصویر جلد کتاب پخمه

کتاب پخمه

نویسنده:عزیز نسین
انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۳.۸از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پخمه

کتاب پخمه، اثری از عزیز نسین، نویسنده‌ی طنزپرداز ترک درباره‌ی مردی به نام پخمه است که مصداق بارز این ضرب‌المثل است: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!

پخمه‌ عزیز نسین را با ترجمه‌ی رضا همراه بخوانید و از طنز تلخ آن لذت ببرید.

درباره‌ی کتاب پخمه

عزیز نسین داستان بلند طنزآمیز پخمه را در قالب وقایع روزمره‌ی اجتماعی نوشته است. این داستان روایت زندگی مردی به نام «پخمه» است. او تلاش می‌کند که زندگی سالمی داشته باشد. اما از بخت بدش در جامعه‌ای گرفتار شده است که همه‌ی افراد در مسیر مخالف او هستند. با این شرایط قدم در مسیر درست گذاشتن هر روز سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود. اوج داستان اینجا است که او برای دست و پا کردن یک زندگی معمولی و به‌دوراز هرگونه دروغ و دزدی تلاش می‌کند ولی در نهایت به جرم گناه ناکرده به زندان می‌افتد.

کتاب پخمه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن کتاب‌های طنز لذت می‌برید، کتاب پخمه را بخوانید. پخمه برای کسانی که آثار دیگر عزیز نسین را دوست داشته‌اند نیز کتابی جذاب و خواندنی است. 

درباره‌ی عزیز نسین

محمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزنویس ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ در استانبول به دنیا آمد. ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را به عنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چه‌کاره‌ای؟» است. او که سردبیری گاهنامه طنز را بر عهده داشت، به دلیل دیدگاه‌های سیاسی‌اش، چندین بار به زندان افتاد. داستان‌های کوتاه عزیز نسین در ایران به دست مترجمان مختلفی مانند ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شد و در سراسر دنیا آثار او را به سی زبان می‌خوانند. عزیز نسین از یک سوقصد از طرف گروه‌های افراطی در حادثه آتش‌سوزی هتل جان سالم به در برد و در نهایت در ۶ ژوئیه ۱۹۹۵ در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست. 

بخشی از کتاب پخمه

اصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هرچه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پله‌ها پایین فرستادند! و از مخلص با همه اهن و تولپ و اسم و رسم عکسبرداری و انگشت‌نگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانم‌ها از لای در به دست رفتگر می‌دهند بنده را هم تحویل بند دادند!!!

نمی‌دانم شما هم این منظره را دیده‌اید؟ سابقاً بچه‌های شیطان و بازیگوش گربه‌ای را توی کیسه‌ای می‌انداختند و مدتی دور سرشان توی هوا چرخ می‌دادند، بعد گربه را از کیسه بیرون می‌آوردند و موشی جلوی او می‌انداختند. گربهٔ بیچاره چنان گیج و منگ بود که تا مدتی حتی موش را نمی‌دید و به او توجه نمی‌کرد!!!

آن روز هنگامی که من وارد کریدور زندان شدم این حالت عیناً در وجودم پیدا شد. به قدری ناراحت و گیج بودم که حتی حرف‌های دو سه نفری را که اطرافم جمع شده بودند و به من دلداری می‌دادند نمی‌شنیدم.

اما از آنجایی که انسان در برابر حوادث نرمش زیادی دارد و در مقابل پیشامدها خیلی زود تسلیم می‌شود، من هم زودتر از آنچه فکر می‌کردم حالم تغییر کرد.

به خصوص حادثه‌ای که پیش آمد بیشتر به این تغییر حالتم کمک کرد.

توی شش و بش غم و غصه بودم و مثل بچه‌های یتیم زانوهایم را بغل کرده و ماتم گرفته بودم که سر و صدایی در کریدورها بلند شد و عدهٔ زیادی از زندانی‌ها به طرف در خروجی راه افتادند. بعضی‌ها با خنده و شوخی و عده‌ای با سر و صدا چیزهایی می‌گفتند، که از میان همهٔ آنها من کلمه «پخمه» را می‌فهمیدم. معلوم شد زندانی تازه‌ای را دارند می‌آورند که با اکثر بر و بچه ها آشناست. هرکسی یک چیزی می‌گفت:

_ بچه‌ها «پخمه» را آوردند.

_ اوه! سر و لباسش رو ببین!

_ چه آدم شده!

_ هنوز رختخوابش جمع نشده برگشت!

_ اینو میگن آدم حسابی!

_ آقای مهندس قلابی را نیگا کنین!

غم و غصهٔ خودم یادم رفت، مثل سایرین جلوی در رفتم و منتظر شدم تا این «پخمه» را که این همه بچه‌ها برایش ابراز احساسات می‌کردند بهتر ببینم.


حسین پورقلی
۱۳۹۹/۰۵/۲۹

کتاب بسیار خوبیست‌ رگه هایی‌ از طنزی‌ عمیق ‌ به سخره گرفتن‌ تناقض های موجود در جامعه و فساد سیستماتیک در بین‌ مردم‌ در این‌ کتاب به قوی ترین حالت ممکن بیان شده حدس من اینه‌ ایده ی‌ مرد هزار چهره

- بیشتر
جواد
۱۴۰۰/۰۳/۰۹

ترجمه کتاب عالی بود ... برداشتم از این کتاب : اگر ساختارهای سیاسی و اداری بر اساس رانت و رفاقت باشه آخرش به فساد و دزدی و فقر مردم میرسه ؛ هم چنین آدمی صالح اگر در چنین سیستم ریاکار

- بیشتر
محمد جواد اخباری
۱۴۰۰/۱۰/۰۹

عالی عالی عالی بخوانید بخوانید . محمود دولت آبادی: اگر کتابهای عزیز نسین را پیدا کردین بخوانین .

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۱۰

طنز تلخ سیاسی درون‌مایه‌ی داستان‌های «عزیز نسین» استاد طناز ادبیات ترکیه است که به‌واسطه‌ی آن خرافات، کژبینی و کج‌اندیشی‌ها را نقد می‌کند. او ضرب‌المثل آشنای خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو را در میان داستان کتاب «پخمه» به یاد ما

- بیشتر
کاربر ۱۸۲۰۹۵۷
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

موضوع جالبی بود اما داستان جذابیت کافی نداشت

aisan
۱۴۰۳/۰۷/۱۳

کتابهای عزیز نسین عالین همشون حتما بخونید و لذت ببرید

من فقط یک عیب بزرگ داشتم، برای هر کاری بهم رجوع می‌کردند با جدیت انجام می‌دادم، رشوه نمی‌گرفتم، به کسی التماس نمی‌کردم، بی‌شرف نبودم. به همین دلیل هر دری به رویم بسته می‌شد و کسانی که سرشان را از لای آن درها بیرون آورده بودند نمی‌گذاشتند من داخل شوم. هرچه می‌خواستم به طرف راه درستی و پاکی بروم همه مرا به راه حقه‌بازی و بدبختی هل می‌دادند.»
Zahra Nouri
به قول شاعر ایرانی: گلیم بخت کسی را که بافته‌اند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد.
محمد جواد اخباری
اگر یک انسان چهل سال را در کتابخانه بگذراند. هرچقدر هم اولش قوی و گردن‌کلفت باشد پس از این مدت شکل کتابها را پیدا می‌کند. صورتش مثل اوراق کتاب زرد می‌شود.
محمد جواد اخباری
این آدم‌ها سال‌ها رنج می‌کشند. با فقر و بدبختی می‌سازند. طرز تفکرشان طوری است که نمی‌توانند بفهمند سبب بدبختی و فقر آن‌ها کیست. عقده دارند ولی نمی‌دانند سر کی باید خالی کنند. به مأمورین دولت و ژاندارم‌ها که جرأت نمی‌کنند حرف بزنند. اگر دست از پا خطا کنند پدرشان را در می‌آورند و نیست و نابودشان می‌کنند. به همین دلیل وقتی یک نفر مورد خشم و غضب قرار بگیرد همه بدون دانستن علت و بدون اینکه فکر کنند گناهکار است یا بی گناه به سرش می‌ریزند... کتکش می‌زنند... حتی او را می‌کشند... بعد که خشمشان فرو نشست می‌پرسند «یارو چه‌کار کرده بود؟»
فی. ا
به قول شاعر ایرانی: گلیم بخت کسی را که بافته‌اند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد.
shahram naseri
تو را به خدا فکرش را بکنید، این همه مسلمان در فقر و بدبختی غوطه می‌خورند و کسی به فکرشان نیست ولی برای یک نفر مسیحی که مسلمان شده چقدر ابراز علاقه می‌کنند. حالا اگر من بگم «آلمانی و مسیحی نیستم و برادر دینی شما و اهل مملکت شما هستم آیا باز هم حاضرند به من کمک کنند؟ مسلماً نه!»
فی. ا
«چرا این همه مسلمان و برادر دینی توی مملکت ما ریخته و هیچکس به آن‌ها کوچک‌ترین توجهی نمی‌کند اما برای من که به خیال خودشان خارجی هستم و تازه مسلمان شده‌ام اینهمه بی دریغ خرج می‌کنند و جلسات و میهمانی و سور راه می‌اندازند. خدا کند این خبر به گوش مردم فقیر و بی چیز کشورهای خارجی نرسد و الا سیل مهاجرین گدا به کشور ما سرازیر می‌گردد و صادرات جدیدی به تجارت و اقتصاد فقیر ما اضافه می‌شود. آن‌وقت فقیرترین فرد کشور ما هم شلوارش را درمی آورد و به پای آن تازه مسلمان خارجی می‌کند!
فی. ا
این یک قانون کلی است که ارباب و شیخ باید همیشه دور از مردم زندگی کنند... به قول «کور اوغلی» از وقتی دموکراسی ایجاد شده بزرگی از بین رفته و هر آدم بزرگی که با مردم رفت و آمد کنه و به آن‌ها روی خوش نشون بده احترامش کمتر میشه...
shahram naseri
اولاً بهتر از تو کسی را پیدا نمی‌کنم که هفت خطش تمام باشه، ثانیاً بر فرض که کسی پیدا بشه، مدتی طول می‌کشه و ما نباید حتی یک روز بدون شیخ بمانیم. پرسیدم: _ منظورت چیه؟! چرا؟ - معلومه دیگه. مردم اینجا دکتر ندارن. ماما ندارن. دارو ندارن. پول که اصلاً ندارن. اقلاً باید یک شیخی داشته باشن که دردها و بدبختی هاشون رو دوا کنه.
v.fahimi
اگر کسی به آنها بگوید بی شرف شکمش را پاره می‌کنند. این‌ها آدم‌های باشرفی هستند! در بازار و پیش همه کس آبرو دارند!. شخصیت دارند و دیگران هم با اینکه می‌دانند چه‌کاره‌اند به آنها احترام می‌گذارند و اغلب این‌ها نمازشان ترک نمیشه!
فی. ا

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۱۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان