دانلود و خرید کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب ریچارد لینکلیتر ترجمه آراز بارسقیان
تصویر جلد کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب

کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب

کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب نوشته ریچارد لینکلیتر و کیم کریزان است که با ترجمه آراز بارسقیان منتشر شده است. فیلمنامه می‌تواند به شکل خام ارائه شود ولی آن‌وقت شما واقعاً با یک «فیلمنامه» طرف هستید. و همیشه باید فکر کنید کتابی که در اختیار دارید، یک «فیلمنامه» است، نه یک نوشته با کیفیت‌های تصویری و ادبی. خیال می‌کنید خمیر مایه اصلی یک فیلم سینمایی در اختیارتان است و ممکن است ارتباط شما را با آن خدشه‌دار کند. چرا وقتی رمانی می‌خوانیم بارها تصاویر را در ذهن می‌سازیم و خراب می‌کنیم؟ اما نمی‌شود فیلمنامه را به‌دلیل هجوم تصاویر از پیش دیده‌شده از نو ساخت و خراب کرد؟ در صورتی‌که فیلمنامه به‌دلیل استفاده مستقیم از تصویر ما را به تخیلمان بسیار نزدیک‌تر کرده است. این کتاب شامل دو فیلمنامه مشهور پیش از طلوع و پیش از غروب است.

خواندن کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به فیلمنامه و سینما پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب پیش از طلوع و پیش از غروب

سلین: آره. یه پیرمرد قدکوتاهی با ما صحبت کرد. اون نگهبان اینجا بود. تقریباً همهٔ کسایی که اینجا دفن شدن از رودخونهٔ دانوب گرفته شدن.

جسی: چند سال قدمت داره؟

سلین: فکر کنم مال اوایل قرن باشه. بهش می‌گن قبرستان گمنام، چون معمولاً کسی نمی‌دونه آدمایی که مردن کی هستن. شاید فقط اسم اولشون رو بدونن.

جسی: چرا این همه جسد تو دانوب پیدا می‌شه؟

سلین: فکر می‌کنم یه‌سری‌شون وقتی سوار قایق هستن، دچار حادثه می‌شن، ولی اکثرشون آدمایی هستن که برای خودکشی می‌پرن تو رودخونه. (درنگ) من همیشه از این‌که آدمای بی‌نام تو دنیا زیادن خوشم می‌آد، اونا همه‌شون تو دنیا گم شدن. وقتی جوون‌تر بودم فکر می‌کردم اگه خونواده‌ت و دوستات ندونن که مُردی، انگار نمردی. آدما می‌تونن هم برات کارای خوب بکنن، هم کارای بد.

سلین جلوی یکی از قبرها می‌ایستد.

سلین: اوه، ایناهاش. اینو خیلی خوب یادم مونده. وقتی مُرد، سیزده سالش بود. برام یه معنی خاصی داره، چون وقتی اولین بار اومدم اینجا، منم سیزده سالم بود. حالا من ده سال بزرگتر شدم و اون هنوز... فکر کنم سیزده سالش باشه.

SARA
۱۴۰۰/۰۵/۰۴

عالیییییییه

farez
۱۴۰۲/۰۲/۲۳

فیلم پیش از طلوع رو کمابیش همه دیدن یا حداقل در موردش شنیدن...اما خب من هماره بطرز عجیبی از دیدنش سر بازمیزدم.انگار میترسیدم تصورم از داستانی که روزی تکه ای از فیلمنامه و نقدش رو خونده بودم، خراب بشه.... و خب

- بیشتر
نسترن
۱۳۹۹/۱۱/۲۱

من فیلم اینو دیدم کتابشو نخوندم ولی واقعا قشنگ بود

ر.د.ب
۱۴۰۳/۰۳/۰۲

خیلی ترجمه خوبی نبود. حذف شده هم زیاد داشت. اگه کسی انگلیسی فیلم را بفهمه، فکر کنم بیشتر حال کنه تا با این ترجمه. به نظر من اینو نخونید...

soroosh7561
۱۴۰۲/۰۶/۰۵

کتاب را کامل خواندم. یک کلام اصلا خوشم نیومد. کتاب هایی که تم منفی دارند و به اصطلاح "هپی اند" نیستند رو دوست ندارم. در یک جمله کتاب حالم رو خوب نکرد. ما کتاب میخونیم که حالمون بهتر بشه نه

- بیشتر
مینا میربها
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

وقتی فیلم پیش از طلوع رو دیدم ، من هم همراه جسی و سلین غرق رویای یک روزه اونا شدم ، همراه با تمام لحظه ها ... و حالا خوندن کتابش باز هم اون حس رو برام زنده کرد ...

- بیشتر
جسی: هرچی سنم می‌ره بالاتر فکر کنم بیشتر این حرفو باور می‌کنم. داشتم یه مقالهٔ تحقیقاتی دربارهٔ مقایسهٔ آدمایی که بلیت بخت‌آزمایی می‌برن و آدمایی که فلج می‌شن می‌خوندم. تحقیقات نشون می‌داد بعد از شیش ماه که اشخاص به موقعیت جدیدشون کم و بیش آشنا می‌شن، دوباره خلقیاتشون همونی می‌شه که قبلاً بوده. سلین: خلقیاتشون عوض نمی‌شه؟ جسی: نه. اگه تو یه آدم خوش‌بین و خوش‌گذرون هستی، حالا می‌شی یه آدم خوش‌بین و خوش‌گذرون که روی صندلی چرخ‌دار نشسته. اگه تو یه آدم بدبخت و حقیر هستی، حالا می‌شی یه آدم بدبخت و حقیر که یه خونهٔ جدید، یه ماشین کادیلاک و یه قایق داره.
Ftm Mdi
عشق شبیه خدا می‌مونه: همه‌جا هست...
Parinaz
خاطرات چیز زیبایی‌ست، اگر به‌خاطرش نخواهید درگیر گذشته شوید.
soroosh7561
هیچ‌وقت نمی‌شه آدمی رو جایگزن آدم دیگه‌ای کرد چون هر آدمی جزئیات زیبای مخصوص به خودش رو داره.
Parinaz
ما همگی‌مون طوری طراحی شدیم که باید نسبت به همه‌چیز احساس نارضایتی داشته باشیم.
soroosh7561
یه مدت برای یه مردی که از خودم بزرگ‌تر بود، کار می‌کردم، یه‌بار بهم گفت تمام عمرش رو به کارش فکر کرده، حالا که پنجاه‌ودو سالش شده، یه‌دفعه یادش افتاده که برای خودش هیچ کاری نکرده، یادش افتاده این زندگیش برای هیچ‌کس و هیچ‌چیزی نبوده. این حرفا رو با گریه بهم می‌زد.
soroosh7561
من از این فکر که ما فقط یه‌سری کشتی هستیم که شبونه از کنار هم رد می‌شیم بدم می‌آد. فکر می‌کنم تنها باری که تو عمرم افسرده شدم، وقتی بود که احساس کردم زندگی یه سری ارتباطات لحظه‌ایه. منظورم اینه که از تمام آدمایی که می‌شناختیش، الان چندتاشون تو زندگیت حضور دارن؟
Yasaman Mozhdehbakhsh
دلم برای آدمایی که باهاشون بودم، تنگ می‌شه. انگاری همه‌ش درگیر خورده‌ریزای رابطه‌م. شاید دیوونه باشم. وقتی دختربچه بودم مادر بهم می‌گفت مدرسه‌م دیر می‌شه، یه بار از راه خونه تا مدرسه رو دنبالم کرد تا ببینه چرا دیر می‌کنم. من همه‌ش حواسم به بلوطایی بود که از درختا پایین می‌افتادن و تو خیابون قل می‌خوردن، یا نگام به مورچه‌هایی بود که از وسط جاده رد می‌شدن، به برگا نگاه می‌کردم چطور سایهٔ خودشونو رو تنهٔ درختا انداختن ــ همه‌ش حواسم به چیزای کوچیک بود. من توشون جزئیات کوچیکی می‌دیدم که خاص هر کدومشون بود، همین منو خوشحال می‌کرد، اینا اون چیزایی که دلم براشون تنگ می‌شه، همیشه دلم براشون تنگ می‌شه. هیچ‌وقت نمی‌شه آدمی رو جایگزن آدم دیگه‌ای کرد چون هر آدمی جزئیات زیبای مخصوص به خودش رو داره. مکث. هیچ وقت یادم نمی‌ره موقع رفتنت نور خورشید دم صبح افتاده بود روی صورتت و ریشت رو یه‌کم قرمز کرده بود. دلم برای اون لحظه تنگ شده. اَه، واقعاً دیونه‌م.
Ftm Mdi
جسی: دقیقاً. الان تو افسردگی گرفتی؟ سلین: نه. نه افسردگی ندارم، ولی نگران اینم که وقتی زندگیم تموم می‌شه همهٔ کارایی رو که می‌خوام انجام نداده باشم. جسی: می‌خوای چی کار کنی؟ سلین: خُب می‌خوام نقاشی کنم، آهنگای بیشتری بنویسم، چینی یاد بگیرم، هر روز گیتار بزنم. خیلی کارا هست که می‌خوام بکنم، ولی می‌بینم کار زیادی انجام نمی‌دم.
Ftm Mdi
جسی: چرا فکر می‌کنی لازمه یه رابطه تا ابد ادامه باشه و اگه این‌طوری نباشه همه‌چیز خراب شده؟
Ftm Mdi
همینه. زندگی درام نیست. همه‌مون داریم یه کاری می‌کنیم، طرف تو عربستان به همون مغازه‌ای می‌ره که یارو تو میامی می‌ره. مردم فکر می‌کنن یه چیزی رو دارن از دست می‌دن، فکر می‌کنن بقیه یه زندگی عالی و هیجان‌انگیز دارن و اونا همچین چیزی ندارن. ولی همگی‌مون باید لباس بپوشیم، بچه‌ها رو غذا بدیم، گواهی‌نامه‌مون رو تمدید کنیم، منتظر بعدازظهر باشیم، خودمون رو غرق برنامه‌های سرگرم‌کننده کنیم، زندگی‌مون روتین بشه، یه‌کم مشروب بخوریم، برای کسی که زیاد ازش خوشمون نمی‌آد، کادو بخریم ـ چون از اینکه زیاد ازشون خوشت نمی‌آد، احساس گناه می‌کنی، به‌خاطر همین یه‌کم بیشتر خرج می‌کنی.
Yasaman Mozhdehbakhsh
زنا می‌گن نمی‌خوان مدام ازشون محافظت کنی و یه‌جا نگهشون داری، اما وقتی این کارو نکنی بهت می‌گن ترسو و بزدل.
ترنج
سلین: می‌دونم، من احساس می‌کنم فمینیست ساختهٔ مرداست فقط برای اینکه بتونن بیشتر خودشونو توجیه کنند. اونا به زنا می‌گن ذهن خودشونو آزاد کنن، بدن خودشونو آزاد کنن، با مردا بگردن، این‌طوری آزاد و شاد هستن و مردا تا وقتی می‌تونن هر کاری بخوان انجام می‌دن...
ترنج
«دیگری» را نمی‌شود شناخت؛ می‌شود کم‌کم آشنا شد و این «تصوّرِ» هر آدم است که دست‌آخر، جایِ «شناخت» را می‌گیرد و خیال می‌کند که آن «دیگری» را می‌شناسد و، ناگهان، وقتی به خیالِ خودش همه‌چی را دربارهٔ او می‌داند، می‌بیند که حرکتی از «او» سر زده است، یا جمله‌ای را به زبان آورده که نشانِ روشنی‌ست از نشناختن.
Ftm Mdi
عشق آدم را صاحبِ امید می‌کند،
Ftm Mdi
اگه توی این دنیا جادویی وجود داشته باشه، باید همون تلاشی باشه که برای درک همدیگه می‌کنیم، توی تقسیم چیزی برای همدیگه باشه، حتی اگه رسیدن به این چیزا غیرممکن باشه. ولی برای کی مهمه ــ جواب تو همون سعی کردنه.
Ftm Mdi
هیچ‌کس نمی‌تونه طرف مقابلشو بشناسه. نکتهٔ رابطه هم همین‌جاست ــ آدما همیشه می‌گن «می‌خوام بشناسمت، می‌خوام بدونم کی هستی.» ولی برای هرکسی شناختن خودش هم کار سختیه. «من کی هستم» همیشه عوض می‌شه، پس چطوری می‌تونی شناخت از خودتو با بقیه تقسیم کنی؟
Ftm Mdi
خاطرات چیز خوبیه اگه بابتش نخوای درگیر گذشته بشی.
ahdiehfozoni
مردم فکر می‌کنن یه چیزی رو دارن از دست می‌دن، فکر می‌کنن بقیه یه زندگی عالی و هیجان‌انگیز دارن و اونا همچین چیزی ندارن. ولی همگی‌مون باید لباس بپوشیم، بچه‌ها رو غذا بدیم، گواهی‌نامه‌مون رو تمدید کنیم، منتظر بعدازظهر باشیم، خودمون رو غرق برنامه‌های سرگرم‌کننده کنیم، زندگی‌مون روتین بشه، یه‌کم مشروب بخوریم، برای کسی که زیاد ازش خوشمون نمی‌آد، کادو بخریم ـ چون از اینکه زیاد ازشون خوشت نمی‌آد، احساس گناه می‌کنی، به‌خاطر همین یه‌کم بیشتر خرج می‌کنی.
ahdiehfozoni
سلین: می‌دونی این منو به فکر چی می‌ندازه؟ جسی: چی؟ سلین: تمام اون آدمایی که باهاشون برخورد کوتاه داری، شاید فقط باهات یه لحظه چشم تو چشم بشن و بذارن برن. جسی: آره، ما هم می‌تونستیم همین کارو بکنیم. ولی الان... سلین: مهم نیست چی‌کار می‌تونستیم بکنیم، الان دیگه با هم هستیم.
Yasaman Mozhdehbakhsh

حجم

۱۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان