دانلود و خرید کتاب ماموریت هاینر مولر ترجمه ایرج زهری
تصویر جلد کتاب ماموریت

کتاب ماموریت

نویسنده:هاینر مولر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماموریت

کتاب ماموریت نوشتهٔ هاینر مولر و ترجمهٔ ایرج زهری است. انتشارات افراز این کتاب را منتشر کرده است. این اثر دربردارندهٔ سه نمایشنامهٔ خارجی است.

درباره کتاب ماموریت

کتاب ماموریت دربردارندهٔ نمایشنامه‌های «مأموریت؛ یادی از یک انقلاب»، «هملت ماشین» و «مده‌آ» است. نمایشنامهٔ مأموریت در یک پرده نگاشته شده و اولین بار در برلن شرقی در سال ۱۹۸۰ اجرا شد.

نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب ماموریت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقه‌مندان به نمایشنامه‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماموریت

«من هملت نیستم. من دیگر هیچ نقشی را بازی نمی‌کنم. سخن برایم دیگر مفهومی ندارد. اندیشه‌های من خون تصویرها را می‌مکند. نمایشنامهٔ من دیگر اجرا نخواهد شد. پشت سرِ من دکور را برپا می‌کنند. آن‌ها که درام من برای‌شان جذبه‌ای ندارد، برای آن‌ها که با آن پیوندی ندارند. برای خود من نیز دیگر کششی ندارد. من دیگر بازی نخواهم کرد. (کارگران صحنه، بدون آن‌که بازیگرِ نقش هملت متوجه بشود، پشت سرِ او یک یخچال و سه دستگاه تلویزیون را روی صحنه می‌گذارند. صدای موتورِ یخچال. سه برنامهٔ تلویزیون بدون صدا پخش می‌شود.) دکوراسیون تندیس است. با صد برابر بزرگ‌نمایی مردی را به تماشا می‌گذارد، که تاریخ‌ساز بوده است. امیدی را به سنگ دیگر کردن. نامش قابل تعویض است. امید ناکام ماند. تندیس روی زمین افتاده، ساییده، سال سه، پس از تشییع‌جنازه، مردانی بر سریرِ قدرت، که وی را می‌پرستیدند و هم‌زمان از وی نفرت داشتند. هستند کسانی که در سنگ زندگی می‌کنند تودهٔ فقیر پایتخت در فضای بزرگ سوراخ دماغ‌ها و سوراخِ گوش‌ها، در پوست و چروک‌های اونیفورمِ مجسمهٔ داغان‌شده. از پسِ سقوط تندیس و گذشت زمانی کوتاه قیام می‌آید. درام من، اگر اجرا بشود، در آن زمان خواهد بود. قیام با گردشی آغاز خواهد شد. علیه قوانین راهنمایی و رانندگی به وقتِ کار در روز. خیابان به پیاده‌ها تعلق دارد. این‌جا و آن‌جا اتومبیلی سرنگون خواهد شد. کابوس وحشت‌بارِ یک کارد باز: حرکتِ آهسته در خیابانی یک طرفه به طرف پارکینگی، سخت و محکم در محاصرهٔ مردمان مسلح. پلیس‌ها، اگر راه بند باشند، به پیاده‌روها رانده خواهند شد. هنگامی که سیل مردم به برزن حکومت برسد، فوجی از پاسبان راه آن‌ها را خواهد بست. جمعیت‌ها تشکیل خواهد شد و از میان آن‌ها سخنرانان برخواهند خواست. از بالکن یکی از ساختمان‌های حکومتی مردی با لباس فراک چروکیده ظاهر خواهد شد و او نیز سخن خواهد گفت. آن‌گاه، که از سوی مردم سنگی به سوی او پرتاب شود، او به پشت شیشهٔ ضد گلوله خواهد گریخت. فریادِ آزادی بیشتر به فریادِ سقوطِ حکومت دیگر خواهد شد. مردم به خلع سلاح پاسبانان می‌آغازند، دو یا سه ساختمان را، یک زندان، یک پاسگاه پلیس، پاسگاه یک پلیسِ مخفی را تسخیر می‌کنند، چندین و چندین مزدور دولتی را از پا خواهند آویخت، حکومت فوجی سرباز و تانک خواهد فرستاد. جای من، اگر درام من امکان اجرا پیدا کند، در هر دو جبهه، میان آن‌ها، فراز آن‌ها خواهد بود. من میان بوی عرق توده ایستاده‌ام و به سوی پاسبان‌ها، تانک و شیشهٔ تانک سنگ می‌اندازم. من از میان شیشهٔ تانک بویِ عرقِ ترسم را می‌شنوم. می‌لرزم، از شدت تهوع احساس خفگی می‌کنم. مُشتم، علیه خودم پشتِ شیشهٔ تانک. از ترس و نفرت به لرزه افتاده‌ام، خودم را میان تودهٔ به‌خشم‌آمده می‌بینم، دهان کف‌کرده، مشت علیه خود. گوشتِ اونیفورم‌شده‌ام را از پا می‌آویزم. من آن سربازِ پشت برجِ تانکم، جمجمه‌ام زیرِ کلاه‌خود خالی است، فریادِ خفه‌شدهٔ زیرِ زنجیر. من ماشین تحریرم. من آن حلقه را، که سرکرده‌گان در آن حلق‌آویز می‌شوند، گره می‌زنم، چارپایه را برمی‌گردانم، من زندانی خویشم. من با سرفصل‌های خود کامپیوتر را تغذیه می‌کنم. نقش‌های من خلطِ دهان و لگن خاصره است. چاقو زخم دندان گلو گردن و طناب. من بانک اطلاعاتم. خونین میان توده. نفس‌تازه‌کنان پشت درهای چرخان. از بادکنک بی‌صدای نفسم خلطِ واژه تف می‌کنم. نمایشنامهٔ من اجرا نشد. متن نوشته گم شده است. هنرپیشه‌ها چهرهٔ خود را در اتاق رخت‌کن به میخ آویخته‌اند. در جعبهٔ سوفلور چیزی در حال گندیدن است. جنازهٔ مرده‌های طاعونی پُر شده در تالار تماشاگران کسی دست تکان نمی‌دهد. من به خانه می‌روم و وقت می‌کشم، موافق ـ با خود تقسیم نشده‌ام.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۸۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان