
کتاب گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار
معرفی کتاب گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار
کتاب «گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار» نوشتهٔ فریدون حیدری ملکمیان اثری داستانی است که نشر افراز آن را منتشر کرده است. این کتاب با روایتی چندلایه و بهرهگیری از عناصر اسطورهای و فولکلور، به زندگی و ذهنیت شخصیتهایی در بستر روستا و طبیعت میپردازد. روایت کتاب میان واقعیت و خیال، گذشته و حال، و تجربههای فردی و جمعی در نوسان است و با زبانی تصویری و جزئینگر، جهان ذهنی و عینی شخصیتها را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار
«گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار» اثری داستانی است که در قالب رمان و با ساختاری اپیزودیک روایت میشود. کتاب از دو بخش اصلی تشکیل شده که هرکدام با زاویهدید و لحن متفاوتی، تجربههای زیسته و ذهنی شخصیتها را بازتاب میدهد. نویسنده، فریدون حیدری ملکمیان، با بهرهگیری از عناصر بومی، اسطورهها و ارجاعات ادبی، فضایی خلق کرده که در آن مرز میان واقعیت و خیال، گذشته و حال، و فردیت و جمعیت، سیال و لغزان است. داستان در روستایی کوهستانی و در دل طبیعتی خشن و رازآلود میگذرد و شخصیتها درگیر جستوجوی هویت، معنا و تعلقاند. روایت کتاب گاه بهصورت اولشخص و گاه با فاصلهگذاری روایی پیش میرود و در لایههای مختلف، دغدغههایی چون تنهایی، غربت، مرگ، عشق و پیوند با سنتها را کاوش میکند. ساختار کتاب به گونهای است که هر بخش، همچون قطعهای از پازلی بزرگتر، به تدریج تصویری کلیتر از جهان داستانی و ذهنیت شخصیتها ارائه میدهد.
خلاصه داستان گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار» با ورود راوی به روستایی کوهستانی آغاز میشود؛ جایی که او پس از سرگردانی و خستگی، توسط زنی و اهالی روستا پناه داده میشود. راوی که از گذشتهای مبهم و پر از رنج آمده، به تدریج در زندگی این زن و دخترش جا میافتد و با سکوت و رفتارهای خاص اهالی، پیوندی ناگسستنی پیدا میکند. حضور پلنگ، هم بهعنوان حیوانی واقعی و هم نمادی از خطر، غرور و سرنوشت، در سراسر روایت سایه میاندازد و مرگ شوهر زن به دست پلنگ، فضای داستان را به سمت اسطوره و افسانه سوق میدهد. در بخش دوم، زاویهدید تغییر میکند و داستان از زبان پسری نوجوان روایت میشود که در جستوجوی گاو گمشدهاش، وارد ماجراهایی رازآلود و خیالانگیز میشود. او در دل مه و جنگل با زنانی مرموز و برکهای افسانهای روبهرو میشود و تجربهای مرزی میان واقعیت و رؤیا را از سر میگذراند. روایت، پیوندی میان زندگی روزمره، باورهای بومی، اسطورهها و خاطرات خانوادگی برقرار میکند و در نهایت، جستوجوی هویت، عشق و معنای زندگی را در دل طبیعت و سنتهای روستایی به تصویر میکشد. کتاب با تداخل روایتها و ارجاعات به متون کهن و اسطورهای، مرز میان واقعیت و خیال را به چالش میکشد و خواننده را به تأمل دربارهٔ سرنوشت، تعلق و معنای زیستن دعوت میکند.
چرا باید کتاب گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار را بخوانیم؟
این کتاب با تلفیق عناصر اسطورهای، فولکلور و زندگی روستایی، تجربهای متفاوت از روایت داستانی ارائه میدهد. «گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار» نهتنها به لایههای روانی و ذهنی شخصیتها میپردازد، بلکه با ارجاع به متون کهن و باورهای بومی، فضایی چندبعدی و پررمزوراز خلق میکند. روایت سیال میان واقعیت و خیال، و پرداختن به موضوعاتی چون تنهایی، غربت، مرگ، عشق و پیوند با سنتها، این اثر را به انتخابی مناسب برای علاقهمندان به ادبیات معاصر و داستانهای چندلایه تبدیل کرده است. خواندن این کتاب فرصتی است برای مواجهه با جهان ذهنی و عینی انسانهایی که در دل طبیعت و سنت، بهدنبال معنا و هویتاند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر ایرانی، دوستداران روایتهای چندلایه و کسانی که به اسطوره، فولکلور و زندگی روستایی علاقه دارند، پیشنهاد میشود. همچنین افرادی که دغدغهٔ هویت، تعلق، تنهایی و پیوند با سنتها را دارند، میتوانند از فضای خاص و روایت متفاوت این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب گاوهای هگل یا پلنگ پوتیفار
«من در «چارتوکوآ» مهمان هستم؛ اما اینجا کسی به چشم مهمان به آدم نگاه نمیکند. در خانهٔ یک مادر و دختر ساکن شدهام. مادر، مرا مرد خود میداند و دختر، پدر خود. همهٔ اهل این کلات نیز مرا دلداده و دلسوز این زن و فرزند میشناسند. حالا حتی حیوانات این کوهنشینان، نه تنها در نظرشان غریبه نمیآیم بلکه بسیار به من خو گرفتهاند. دقیق نمیدانم چند وقت پیش بود. ولی همان موقع هم که از این حوالی سر درآوردمـ به گمانم اواخر تابستان بودـ اولازهمه، همین حیوانات، همین سگهایشان متوجهٔ من شدند و به سروقتم آمدند. از اقبال من بود شاید؛ چون درست در اوج سرگشتگیام در این رشتهکوههای بیانتها، ناگهان سروصدای سگها در مشرق، وجود آدم و آبادی را نوید میداد. پس با همان اندک امیدی که هنوز در دلم باقی مانده بود، با اشتیاق تمام، راهم را از غربتِ غریبِ غرب به این سمت کج کردم. طی چند شبانهروز پرسه و پاسایی در کوه و کمری تبدار و تَفزده از سربالاییها و سرپایینیهای تمامناشدنی گذر کرده بودم؛ آن هم بدون کفشهای کتانیام که خیلی زود در همان آغاز راهپیمایی بر سنگهای بیراههها فرسوده و پارهپاره شده بود. پس وقتیکه در جهت عوعوی سگها بدینسو آمدم، با پاهای زخمی و تاولزده و دهانی خشک و درونی خالی، قبل از اینکه بتوانم اقلاً جان کلافه و جسم کوفتهٔ خود را به آبادی برسانم، پای صخرهای بلند بر زمین افتادم. نگاهم اما همچنان رو به آسمان سرخیگرفتهٔ غروب بود؛ آن دم که پلکهایم بهشدّت روی هم سنگینی میکرد...»
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه