دانلود و خرید کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی ایرج زبردست
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی اثر ایرج زبردست

کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

نویسنده:ایرج زبردست
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۱از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی نوشته ایرج زبردست است. زبردست را بعضی بهترین رباعی سرای معاصر ایران می‌دانند. در این کتاب تعدادی از بهترین آثارش را جمع‌آوری کرده است. رباعی که شکلی از قالب‌های کلاسیک ادبیات فارسی بود مدت‌ها مورد توجه شاعران قرار نگرفته بود اما ایرج زبردست توانست جان تازه‌ای به این قالب بدهد. او مضامین عاشقانه را با کلماتی خوش‌ساخت و بدیع و تازه در کنار هم به کار برد و عشق کهن را در شکلی تازه به خواننده عرضه کرد.

خواندن کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی زا به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات و شعر پیشنهاد می‌کنیم

شعرهایی از کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

این‌جاست که انتها از آغاز شب است

با بُهت دقیقه‌ها هم‌آواز شب است

این واقعه را چگونه تعبیر کنم

خورشید در آسمان ولی باز شب است

...

فکر اگر و فکر چرایی ویران

فکر گذر از ثانیه‌هایی ویران

می‌داد تکان، در امتدادی تاریک

گهواره‌ی گور را صدایی ویران

نظرات کاربران

یوسفی
۱۴۰۳/۰۱/۳۱

جذاب مثل خیام

Moti
۱۴۰۲/۱۰/۰۹

واقعا دوسش نداشتم.

کاربر ۱۲۲۹۸۲۵
۱۳۹۹/۱۲/۲۹

کاملا متوسط از نظر تخیل و پرداخت شعری

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۹)
هربار رسیدم، نرسیدن جان یافت
فاطمه میرزائی
شب بود و زمین از آسمان پُر شده بود
|ݐ.الف
شب از ابدیتی روان پُر شده بود هر ثانیه از بهت زمان پُر شده بود می‌خواند خدا زیر درختی در باد شب بود و زمین از آسمان پُر شده بود
فاطمه میرزائی
ما را ز طلوع صبح غافل کردند شب را نفس گرم محافل کردند درویش به نان فروخت ایمانش را سهراب کجاست؟ آب را گل کردند
فاطمه میرزائی
روی تن خاک، ردپایم پیداست صحرا پدر و مادر پیرم دریاست فردا که گذشت آسمان از سر من هر جا که درختی است مزارم آن‌جاست
فاطمه میرزائی
فریاد کشید: عقل من شکل خداست در پوست من هزار حلّاج رهاست فهمید که جایی‌ست پُر از دور... پُر از... فهمید که جایی‌ست، نفهمید کجاست...
فاطمه میرزائی
این‌جا نه شب و نه روز، این‌جا دور است این‌جا همه‌چیز از تماشا دور است نه باد نه آسمان نه باران نه زمین جایی‌ست که در من است، اما دور است
فاطمه میرزائی
شاید که زمان نباشد و من باشم پیدا و نهان نباشد و من باشم شاید نه زمین نه ماه باشد روزی شاید که جهان نباشد و من باشم
فاطمه میرزائی
آن دست سیاه، بی‌صدا از همه‌سو تیغی به گلوی واژه می‌کرد فرو آن دست سیاه خانه را آتش زد ای وای به من... وای به تو... وای به او...
فاطمه میرزائی
شب، از نفس سرد زمان می‌خواند از روحِ مِه‌آلود جهان ‌می‌خواند بر سردرِ هر خانه سری آویزان شهری که در آن مرگ اذان می‌خواند
فاطمه میرزائی

حجم

۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

حجم

۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان