بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی | طاقچه
تصویر جلد کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

بریده‌هایی از کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

نویسنده:ایرج زبردست
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۱از ۱۰ رأی
۳٫۱
(۱۰)
شب بود و زمین از آسمان پُر شده بود
|ݐ.الف
ما را ز طلوع صبح غافل کردند شب را نفس گرم محافل کردند درویش به نان فروخت ایمانش را سهراب کجاست؟ آب را گل کردند
ناصر
شب، چشم گشود: بند از بند گسست شب، سنگ پراند شیشه‌ی عرش شکست شب، خونِ همه ثانیه‌ها را نوشید شب، جمجمه‌ی روز گرفته‌ست به دست
شاهواری
شب، از نفس سرد زمان می‌خواند از روحِ مِه‌آلود جهان ‌می‌خواند بر سردرِ هر خانه سری آویزان شهری که در آن مرگ اذان می‌خواند
مریم
هر راه، معمای جهان بود و سفر هر راه، دوراهی چرا بود و اگر : ای راه، نگاه کن به آغاز به من ای راه تو را نشان دهم راه دگر
مریم
ما را ز طلوع صبح غافل کردند شب را نفس گرم محافل کردند درویش به نان فروخت ایمانش را سهراب کجاست؟ آب را گل کردند
|ݐ.الف
در پیچ‌وخم باد نشانی گم شد سهراب کجاست؟ خانه‌ی دوست کجاست؟
|ݐ.الف
بی‌مرگ جهان زندان است
reyhan

حجم

۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

حجم

۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان