کتاب پسری که مرا دوست داشت بلقیس سلیمانی + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب پسری که مرا دوست داشت

کتاب پسری که مرا دوست داشت

معرفی کتاب پسری که مرا دوست داشت

بلقیس سلیمانی( - ۱۳۴۲)، نویسنده است. «پسری که مرا دوست داشت»، مجموعه داستان‌هایی کوتاه است که با مضامینی چون مرگ و ازدواج نوشته شده‌اند. این داستان‌ها که جزو داستان‌های مینی مال به حساب می ‌آیند از حد یکی دو صفحه تجاوز نمی‌کنند. در بخشی از یکی از داستان‌ها می‌خوانیم: « پسرک دوچرخه سوار به سرعت از کنار دخترک دانش آموز رد می‌شد و می‌پرسید: " عروس مادر من می شی؟" دخترک هرگز به این سوال پاسخ نمی داد. سکوت علامت رضا بود، این را هر دو می دانستند. پسرک در هفده سالگی به جبهه رفت و در چهل و دو سالگی دخترک بازگشت و در قبرستان شهر کوچک آرام گرفت. فردای روز تشییع استخوان‌های پسرک، زن سر مزار او رفت. همان پسرک شوخ و شنگ هفده ساله در قاب عکس به او لبخند می زد. دخترکی شش ساله ظرف خرما را جلوش گرفت و گفت: " چقدر پسرتون خوشگل بوده"». بلقیس سلیمانی این مجموعه داستان را با فضایی وهم آلود نوشته و خود می‌گوید تراژدی و طنز در این اثر با هم همراه شده‌اند. مضامینی چون عشق، مرگ، ارتباط، و نگاه طنز به جهان دستمایه‌های این داستان‌های کوتاه است. بلقیس سلیمانی این مجموعه داستان را در ادامه مجموعه داستان قبلی خود، «بازی عروس و داماد»، نوشته است. مجموعه داستان «پسری که مرا دوست داشت» با زبانی عامیانه و روزمره نوشته شده و خواننده را به راحتی با خود همراه می‌کند. عناوین برخی از داستان‌ها عبارت است از: عروس، بابابزرگی، شوهر آینده، صبر خوش است، آهوی جوان، مرده ها و مرغ ها، اهل معامله، خروس، سک سک، حبس و مرد، هه هه هه هه، نیاز، این سه تن و... . هر یک از این داستان‌ها یک برش و یک لحظه را از زندگی اجتماعی روایت می‌کند و در واقع یک تصویر ساده و یک قاب می‌سازد.

نظرات کاربران

سپیده
۱۳۹۷/۱۱/۰۸

کاش یه روزی منم کتابی مثل خانم بلقیس سلیمانی بنویسم...ترکیبی از طنز و تراژدی بقول خودشون🌹

افسانه
۱۳۹۴/۱۰/۰۳

دوست دارم این کتاب رو

Bookworm
۱۳۹۴/۱۰/۰۳

بلقیس سلیمانی نویسنده ایست که شاید دیر دست به کار شد اما خوب می‌نویسد

Artemis
۱۳۹۴/۱۰/۱۴

از مجموع داستان های کوتاه کل کتاب، در خوش بینانه ترین حالت ممکن فقط 10 تاش خوب بود! از این نویسنده توقع بیشتری می رفت

tabestoon
۱۳۹۵/۱۰/۱۵

خوب نیست

ایوب
۱۳۹۷/۰۴/۲۲

بلقیس خاتون هم کتاب نوشتند ؟

بریده‌هایی از کتاب

پسرک در هفده سالگی به جبهه رفت و در چهل و دو سالگیِ دخترک بازگشت و در قبرستان شهر کوچک آرام گرفت.
سپیده
فردای روز تشییع استخوان‌های پسرک، زن سر مزار او رفت. همان پسرک شوخ و شنگ هفده ساله در قاب عکس به او لبخند می‌زد. دخترکی شش ساله ظرف خرما را جلوش گرفت و گفت: «چقدر پسرتون خوشگل بوده!»
سپیده
پسرک دوچرخه‌سوار به سرعت از کنار دخترک دانش‌آموز رد می‌شد و می‌پرسید: «عروسِ مادر من می‌شی؟» دخترک هرگز به این سؤال پاسخ نمی‌داد. سکوت علامت رضا بود؛ این را هر دو می‌دانستند. پسرک در هفده سالگی به جبهه رفت و در چهل و دو سالگیِ دخترک بازگشت و در قبرستان شهر کوچک آرام گرفت. فردای روز تشییع استخوان‌های پسرک، زن سر مزار او رفت. همان پسرک شوخ و شنگ هفده ساله در قاب عکس به او لبخند می‌زد. دخترکی شش ساله ظرف خرما را جلوش گرفت و گفت: «چقدر پسرتون خوشگل بوده!»
naqme
پسرک دوچرخه‌سوار به سرعت از کنار دخترک دانش‌آموز رد می‌شد و می‌پرسید: «عروسِ مادر من می‌شی؟»
سپیده

حجم

۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۵۰%
تومان