دانلود کتاب صوتی داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱ با صدای شبنم خاکی + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب صوتی داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱

دانلود و خرید کتاب صوتی داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱

معرفی کتاب صوتی داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱

کتاب صوتی داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱ با صدای شبنم خاکی منتشر شده است. این کتاب دو داستان دارد اولی داستان مهدخت از شهرنوش پارسی‌پور که از کتاب زنان بدون مردان انتخاب شده است و دومی داستان باغ غم از میهن بهرامی است.

درباره کتاب داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱

مهدخت داستان دختری است که خودش را در دنیای طبیعت غرق کرده است و روحی پاک دارد او زمانی که به باغ می‌آید شاهد هم‌آغوشی پنهانی دختری ۱۵ ساله با باغبان است و وقایعی که بعد از آن اتفاق می‌افتد همه چیز را تغییر می‌دهد و مهدخت کم‌کم به زن دیگری تبدیل می‌شود.

باغ غم داستان کودکی است که با مادربزرگ و مادرش زندگی می‌کند. کودک فکر می‌کند پدرش به سفر رفته است تا اینکه یک روز می‌شنود زن همسایه به مادربزرگش می‌گوید آدم برای داماد این‌قدر عزاداری نمی‌کند. کودک تازه می‌فهمد پدرش مرده است و حالا او یتیم شده است. کم‌کم فضای خانه تغییر می‌کند و اتفاقاتی می‌افتد که او انتظارش را ندارد و معنای آن را نمی‌فهمد.

شنیدن کتاب داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب داستان‌های کوتاه از زنان قصه‌نویس امروز ایران ۱

صبح آن روز نوبت بازی من بود،همان‌طور که یک پا را بالا نگه داشته بودم و سنگ را از روی خط‌ها رد می‌کردم، مادربزرگ را دیدم که از هشتی خانه بیرون آمد. با آنکه تمام توجهم به حرکت سنگ و خط‌خانه‌ها بود، مادربزرگ با قامت کشیده‌ای که کمی خم می‌نمود نظرم را جلب کرد، چونلباس رسمی‌اش را پوشیده بود چادر سفید خال مشکی و جوراب سیاه و گالش روسی تو گلی. دسته‌های چارقدش را برای اینکه جلو نیاید به هم گره زده بود و رویش باز بود. وقتیاز کوچه بیرون می‌رفت رو می‌گرفت از در و همسایه رودربایستی نداشت. مرا ندید ازکنارم رد شد و جلو یکی از زنان همسایه‌مان ایستاد و در جواب احوال‌پرسی او تعارفیکرد و بعد این جمله را شنیدم که گفت:

- آره مادر، گفتم این شب جمعه‌ای سر قبرش اشکی بریزم و سبک شم، تو خونه که نمی‌شه...

زن همسایه به لحن گله‌مندیگفت:

- آخه چه فایده داره؟ مگه اونبرمی‌گرده؟ بایس هر کاری می‌کنی واسه اون بکنی!

و دیدم که به طرفم اشاره کرد. مادربزرگ بی‌اینکه به من نگاه کند، خداحافظی کرد و رفت. زن همسایه با خودش غرزد:

- این همه گذشته و داغش هنوزتازه‌اس، خدا صبرش بده واسه دوماد ندیدم کسی انقد عزاداری کنه.

در آن موقع من به درستینمی‌توانستم معنی این حرف‌ها را بفهمم ولی از تمام آنچه دیده بودم یک احساس تازه درخود یافتم و شاید بار اولی بود که به پدرم جدا" فکر کردم. لحظه‌ای همه چیز از مندور شد ولی فریاد بچه‌ها به خودم آورد سنگ را از جلو پایم بر می‌داشتند و هی دادمی‌زدند:

- خونه‌ی چهارم سوختی، بایس چار تاکولی بدی، خونه‌ی چهارم...

مدتی همان‌جا ایستاده و ماتم زدهبود:

- پس پدرم سفر نرفته، مرده، منحالا یتیمم.

به بچه‌ها نگاه کردم، - آیامی‌دونس؟

وحشتی مرا گرفت. نمی‌دانم چراترسیدم. من اصلا" خود را شبیه بچه‌های یتیم نمی‌دیدم، چون تا آن‌موقع هر بچه‌یبی‌پدری دیده بودم پاره‌پوره و گداوضع بود. یتیمی برای من معنی گدایی داشت، بچهگدایی که دست جلو ما دراز می‌کرد و می‌گفت:

- به من یتیم کمک کنین.

میان همبازی‌هایم یک پسربچه بود کهپدرش توی چاه افتاده و خفه شده بود، پای چشمش سالک کبود گنده‌ای تو ذوق می‌زد وهمیشه فین‌اش به راه و یک طرف لبش ماسیده بود، دلم فشرده شد. نمی‌خواستم اصلا" شباهتی به او داشته باشم. او پیش چشمم موجود ناقصی بود و من به قدر کافی اذیتشمی‌کردم.

من خود را خیلی دوست داشتم، بچه‌یقشنگی بودم همه می‌گفتند. کفش‌های نو و لباس قشنگم به نظرم بهترین چیزهای دنیا بود. فکر می‌کردم شب‌ها آن بالاها، آخر آسمان در جایی مثل حرم شاهزاده که آیینه‌کاری استو گنبد طلا دارد، خدایی نشسته که مرا می‌بیند، مرا به یاد دارد و دوستم می‌دارد وپدرم را به من بر می‌گرداند. از کجا که حرف‌ها را درست شنیده باشم؟

شاید واقعا پدرم رفته کربلا؟

شاید اشاره‌ی زن همسایه به مننبوده، خواستم جستی بزنم و همه چیز را فراموش کنم اما نتوانستم. پاهایم سنگین شدهبود و دیگر نمی‌خواستم بچه‌ها را ببینم.

کیومرث
۱۴۰۲/۰۹/۰۳

اتلاف وقت

کاربر ۶۱۹۵۷۱۰
۱۴۰۲/۰۱/۱۵

توصیف بسیار زیبا از باغ و اتفاقات و شرایط؛ واقعا عالی بود. آخر داستان غم سنگین و همدردی عجیبی در انسان بوجود می آورد.

زمان

۴۳ دقیقه

حجم

۶۰٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۴۳ دقیقه

حجم

۶۰٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان