دانلود و خرید کتاب چگونه نمیریم نادیا شه مهر
تصویر جلد کتاب چگونه نمیریم

کتاب چگونه نمیریم

نویسنده:نادیا شه مهر
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۵از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چگونه نمیریم

«چگونه نمیریم» مجموعه‌ای است از چهل یادداشت نادیا شه‌مهر دربارهٔ زندگی و تجربه‌های ساده اما پُراحساسش از زیستن در موقعیت‌های گوناگونِ آن. درواقع اثر نادیا شه‌مهر مجموعه ناداستان‌هایی درباره زندگی به تجربه و دریافت نویسنده‌اش است. او در این کتاب تجربیات نابش را از زندگی با خواننده قسمت می‌کند. نوشته‌ها باوجود تفاوت‌های محتوایی و تنوع سبکی‌، در یک مفهوم واحد مشترک‌اند: ستایش زندگی. نویسنده در تک‌تک لحظات زندگی، حتی در رنج و درد و اندوه و دلتنگی و غربت آن، شور و امید و نور و زیبایی را می‌جوید. مرگ حتی در این نوشته‌ها سیاه و تاریک نیست و روی دیگری از زندگی است. «چگونه نمیریم» ما را ترغیب می‌کند به تجربهٔ دوبارهٔ تک‌تک لحظات زندگی؛ از تماشای دوبارهٔ یک پرتوِ نور گرفته تا چشیدن طعم آب، شنیدن صدای باران، در آغوش کشیدن یک نوزاد، تا مزه کردن بستنی و هوا کردن بادبادک. بخشی از کتاب: «عشق سیالی است که بقیه به شما می‌گویند در دل‌شان دارند و مال شماست یا شما به بقیه می‌گویید در دل‌تان دارید و مال آن‌هاست و باعث قیلی‌ویلی رفتن دل‌وروده‌تان می‌شود و نمی‌توانید آن را بدهید به صاحبش که خودش دلش قیلی‌ویلی برود و معلوم نیست اگر مال بقیه است در دل شما چه‌کار می‌کند یا اگر مال شماست چرا در دل بقیه است. عشق این‌طوری است که در خیابان با هم راه می‌روید و بلندبلند می‌خندید و بقیه نگاه‌تان می‌کنند و شما در چشم‌های‌شان می‌بینید که حسرت می‌خورند و حسرت چیز خوبی است اگر در چشم‌های بقیه باشد و معناش این است که شما چیز خوبی دارید که آن‌ها هم دل‌شان می‌خواهد حتی اگر خودتان این‌طور حس نکنید. در ماشین با هم موسیقی‌های غم‌انگیزطور گوش می‌دهید و دست هم را می‌گیرید و بغض‌تان می‌گیرد و خودتان هم نمی‌دانید چرا، بعد آه می‌کشید و هر کس از پنجرهٔ خودش بیرون را نگاه می‌کند و آینده را تصور می‌کنید و اگر مردید به جنگ می‌روید و از عشق‌تان دفاع می‌کنید و زخمی می‌شوید ولی صدای‌تان درنمی‌آید چون خیلی قوی و مرد هستید و اگر زن‌اید، عشق‌تان می‌رود جنگ و شما جلو پنجره آه می‌کشید و گل‌دوزی‌این‌ها می‌کنید و همهٔ خواستگارهای کشته‌مُرده‌تان را که دل‌شان برای شما پَر می‌کشد رد می‌کنید و زیر نگاه حریص مردهای بد دوام می‌آورید تا او برگردد.»
ladan ch
۱۴۰۰/۰۴/۳۰

سلام دوستان. من، لادن، پادکست این کتاب رو با صدای خودم آماده کرده ام.میتونید با سرچ کتاب صوتی چگونه نمیریم در برنامه های پادکست از قبیل cast box براحتی آن را پیدا کنید و گوش کنید و لذت ببرید🙂♥

|نستوه|
۱۳۹۸/۰۵/۲۴

دوست داشتم.

آتاراکسیا
۱۴۰۲/۰۱/۲۵

ساده ،زیبا ،دلنشین :)

میترا
۱۴۰۱/۰۳/۰۶

خیلی دوس داشتم…ساده و زیبا…

درحالی‌که هنوز هم به چیزهایی که ندیدم فکر می‌کنم... و بالاخره راز جنگل رو فهمیدم... پشت هر چیزی رازی هست... و ملالی... و ترسی... و حسرتی... و امید و امید و امیدِ راه‌های نرفته...
|نستوه|
و می‌دونم تو هم چه‌قدر دلت حرف‌هایی می‌خواد که حرف باشه... چه‌قدر دلت می‌خواد همه راست بگن... و یکی محض رضای خدا همون کوفت لامسبی رو که می‌گه منظورش باشه.
|نستوه|
به دست‌هام خیره شدم... انگشت‌های باریکم... و دلم خواست در آغوش‌شان بگیرم... برای همهٔ تلاشی که برای نجاتم کردند... و همهٔ وقت‌هایی که صورتم را بغل گرفتند... و سدهایی که زدند جلوِ سِیل خون‌ریزی‌های روحی‌ام از زخم چشم‌هام... و بغض باد کرد توی گلویم... و به خودم گفتم «آفرین...» و درست نمی‌دانستم برای چه به خودم آفرین گفتم... و بعد نور را دیدم روی دست‌هام... که از موهام رد شده بود و زندگی روی دامنم با مورسِ نوری به‌م علامت می‌داد. «هنوز ادامه دارم... هنوز هستم... من رو ببین... من رو نگاه کن...» ادامه می‌دهیم... افتان، خیزان... دوان دوان... لرزان... گیج... دیوانه... مستأصل... شاد...
نادیا
و حتی آنان که از بهشت رانده شدند... عاقبت اشک‌های‌شان را پاک کردند و آمیختند و زندگی آوردند و انسان زاییدند و ژن‌های شکسته‌شان نسل‌به‌نسل جهید و نقص‌های‌شان را معمولی نامیدند و به عادت دچار شدند و هر چند چنان که باید نشدند، بایدهاشان چنان که بودند، شد... که زندگی دردناک‌ترین‌ها را هم بند می‌زند...
|نستوه|
بعضی لحظه‌ها آن‌قدر سنگین‌اند که کلمه‌ها را پاره می‌کنند و پخش می‌شوند روی سکوت بتُنی...
|نستوه|
برویم متولد شویم در نامتعلقِ ناموزونِ شناورِ زندگی... که نه زمان، نه مکان، نه خوشبختی و نه احساس، همگن تقسیم نشده‌اند... و سهم ما از بودن در فضا پخش است و هیچ‌کسی قسمت‌مان را به دست‌مان نمی‌دهد جز دست‌های خودمان... اگر و تنها اگر روی شانه‌هامان بال بکاریم... و پرواز بیاموزیم.
|نستوه|
بروید بمیرید آن‌جا که دوست دارید... ما را نکاشته‌اند در زمین... ما را روی بادها نشانده‌اند که نمانیم... که ریشه‌هامان را بگیریم در دست و تحدب زمین را بدویم و کُرویت زمین را در کُرهٔ چشم‌های‌مان جای دهیم.
|نستوه|
همهٔ اون‌هایی که دیگه برنگشتن واسه این بوده که هیچ‌چیز و هیچ‌کس منتظرشون نبوده... همیشه یه آدم، یه خونه، یه تخت، یه گلدون، اصلاً یه پله باید باشه که منتظرت باشه... اون موقع است که از بهشت هم برمی‌گردی. حتی ظهورم انتظار می‌خواد. نون تازه هم، نوزاد هم، صلح هم و روزهای خوب هم...
Neda Tehrani

حجم

۵۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۱ صفحه

حجم

۵۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۱ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
۹,۰۰۰
۵۰%
تومان