کتاب بی پدر
معرفی کتاب بی پدر
کتاب بی پدر نوشتهٔ مژده سالارکیا است. نشر چشمه این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یکی از کتابهای مجموعهٔ «کتابهای قفسهٔ آبی» (آثار ژانری، قصهگو و جریانمحور) است.
درباره کتاب بی پدر
کتاب بی پدر رمانی ایرانی است که در ۲۱ فصل نوشته شده است. این رمان درمورد خانوادهای عجیب است که حتی مردگانشان نیز دست از سر ماندگان بر نمیدارند. مژده سالارکیا رمان «بیپدر» را با الهام از قصهٔ «فرود»، پسر سیاوش در شاهنامهٔ فردوسی نوشته و توضیح داده است که قصد داشته این رمان را با زیرساخت اسطورهای بنویسد و بحث خاک و خون را مطرح کند. مهمترین منبع الهام این نویسنده برای این هدف، شاهنامهٔ فردوسی میشود؛ چراکه وقتی شاهنامه را میخوانیم میبینیم که آن چیزی که در شاهنامه گفته شده هنوز و هر روز در زندگی امروز ما و فرهنگ ما درحال بازتولیدشدن است. بهگفتهٔ این نویسنده، این رمان ماجراجویانه است و برای کشف حقیقت در آن حرکت بسیاری گنجانده شده است؛ همچنین گفته است که پدر در این رمان، یک مفهوم جنسیتزده نیست و از اول رمان، ما پدری را میبینیم که خانواده را رها کرده و رفته است.
رمان «بیپدر» قصهٔ دختری است که کارِ گویندگی میکند و روزگار میگذراند. او در سالگرد فوت زنی به نام «جَریره»، قصهٔ خود را آغاز میکند؛ قصهٔ زنی که آغاز راهی است برای کشف سرنوشتهای معمایی روابط خانوادهٔ او. قصهٔ پدر، مادر، بمبارانهای دههٔ ۱۳۶۰ در تهران و آدمهایی که تلاش میکنند از قاب عکسهای خود بیرون بیایند و خود را از نو ثابت کنند. این دختر با بازگشت به ملک پدری، راهی سفری میشود در زمان که بهتدریج او را از انواع اتفاقهایی که بر سرش آمده آگاه میکند و این میان «پدر» نقشی متفاوت و شگفتآور دارد.
خواندن کتاب بی پدر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بی پدر
«نگران من که نیست، نگران رضایت ندادنم است. صبحی که از اینجا رفتم، سری هم به بیمارستان زدم. بهار آنجا نبود. دکترش هم نبود. رهام داشت به مُردنش ادامه میداد. تنها اتفاق بادوام در زندگی رهام همین مُردن است. هر وقت چیزی به دست میآورد، قرار بود از دست بدهد. اگر من رضایت بدهم، همین مُردن را هم از دست میدهد. قلبش میرود توی قفسهٔ سینهٔ یک نفر دیگر و زنده میماند. همانطور که توی مرصادالعباد آمده بود که «گِل دل از ملاط بهشت بیاوردند و به آب حیات ابدی سرشتند و به آفتاب سیصد و شصت نظر بپروردند.» آن وقت حیات ابدی میآید سراغش و او زنده میماند تا چند سال دیگر… تا وقتی که صاحب جدید قلب هم بمیرد. یک چیزی توی دلم میگوید کاش رهام نمیمُرد. نمیخواهم بمیرد. برای من اهدای قلبش هم زندهاش نمیکند. برای من دلِ جدا از گِل اهمیتی ندارد. امروز همهٔ وجود رهام همین تکهپارههای مهم است و این تکهپارهها بدون تن رهام به هیچ کارِ من نمیآید. او پشت شیشه خوابیده بود و من داشتم به او نگاه میکردم که هیچ کار مفیدی توی زندگیاش نکرده بود. من چی؟ من کاری کرده بودم؟»
حجم
۱۳۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۳۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب دارای کشش قوی است که خواننده را تا آخر با خود نگه میدارد. کتاب در رفت آمد بین زمان حال و گذشته بسیار به موقع و بجا عمل میکند و یک پایان قوی و درست است.
داستان کتاب درباره خانوادهای است که مردگانش دست از سر زندگان برنمیدارند مردگانی میخواهند از قاب عکس بیرون بیایند تا خود را بار دیگر ثابت کنند... . یه داستان پر کشش و جذاب روایتی کاملا نو شاید در ابتدا کمی
داستانی با درون مایهی رئالیسم جادویی. قسمت های پرکشش کتاب بیشتر از بخشهای حوصله سربره و میتونه ذهن رو درگیر کنه…ولی ازون کتابها نیست که یک سال و دوسال بعد به یادش بیفتید و طعم خوندنش به دهنتون مزه کنه
واقعا کتاب جذابی هست.
کتاب بسیار گنگ و در گذشته سیر میکند . حتی روابط بدرستی قابل درک نیست .