دانلود و خرید کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته محسن پوررمضانی
تصویر جلد کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته

کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۱۲۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون؛ مجموعه داستان‌به‌هم‌پیوسته

«تقدیم به تو آخرین بازمانده از نژاد در حالِ انقراض انسانِ کتاب‌خوان»

این جمله‌ای است که محسن پوررمضانی در ابتدای مجموعه داستان‌های به‌هم پیوسته‌اش درباره «کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون» آورده است.

با این جوان کتاب‌فروش از وقتی آشنا می‌شویم که قرار است در یکشنبه‌روزی از ماه فروردین سال ۱۳۹۳، بعد از خواب خوشایند و خنده‌داری که درباره کارش دیده است، کتاب‌فروشی‌اش را افتتاح کند. اما خوابی که درباره رونق کتابفروشی دیده، به حقیقت نمی‌پیوندد.

قهرمان داستان با شیوه‌های مختلف تلاش‌ می‌کند آدم‌ها را به کتاب‌فروشی‌اش دعوت کند. او که عاشق ادبیات است در روزگاری که به قول نویسنده نسل انسان‌های کتاب‌خوان رو به انقراض است، در کتاب‌فروشی‌اش پیوسته با تخیلات و رویاهای خود درباره کتاب‌ها، نویسنده‌ها و قهرمانان داستان‌ها و البته اتفاقاتی که بیرون از مغازه توجهش را جلب می‌کنند، وقت می‌گذراند. دنیای او دنیایی دوگانه از تخیل و واقعیت است. دنیایی که پر است از شخصیت‌های داستانی، نویسنده‌ها، فانتزی‌های ذهنی و اتفاقات روزمره که همه با هم ارتباط‌‌ند. چه منطقی و چه غیر منطقی و فراواقعی.

«می‌خواهم با کتاب‌ها تنها باشم. کرکره را پایین می‌کشم و در مغازه را می‌بندم. دوست دارم با کتاب‌ها حرف بزنم و بگویم توی این مدت چقدر دوست‌شان داشته‌ام، ولی به‌جای این کار از پوشه‌ی musik film آهنگ فیلم زوربای یونانی را پخش می‌کنم و صدای بلندگوی کامپیوتر را بالا می‌برم. مثل آنتونی کوئین دست‌هایم را باز می‌کنم و هم‌ریتم با آهنگ پاهایم را عقب و جلو می‌برم. صدای دست زدن کتاب‌ها بلند می‌شود. همینگوی، جویس، سلینجر، آستین، بردبری،‌ سروانتس، ‌فالاچی،‌ برونته و بقیه‌‌ی نویسنده‌ها می‌آیند وسط کتاب‌فروشی و هر کدام یک دور می‌رقصند و برمی‌گردند توی کتاب‌هایشان تا جا برای نویسنده‌های جدید باز شود. حافظ و سعدی و چند نویسنده‌ی ایرانی را هم می‌بینم که ته مغازه روی صندلی نشسته‌اند و فقط دست می‌زنند.»

خواندن کتاب جذاب و تاثیرگذار محسن پوررمضانی با طنز ظریفش، برای عاشقان کتاب حسی تازه به همراه دارد. نویسنده با هنرمندی تمام، شما را به دنیایی که دوست دارید می‌برد، لحظاتی شیرین برایتان با کتاب‌ها می‌سازد. جوری که دیگر فروش نرفتن کتاب‌ها برایتان مهم نیست و تنها بودن در دنیای شیرین آنها است که اهمیت دارد. اما در نهایت، هجوم دنیای واقعی و ناآشنای بیرون با تعطیل شدن کتاب‌فروشی، لبخندی تلخ را بر لبان خواننده می‌نشاند.

Dentist
۱۳۹۸/۰۴/۱۶

کتاب،داستان خاطرات یه کتاب فروش از زبان خودشه. صاحب کتاب فروشی ای در خیابان ادوارد براون. کتاب در حقیقت یه کتاب طنزه ولی نه به این معنا که تمام مدت میتونه خواننده رو بخندونه. من به شخصه ادمی هستم که خیلی کم

- بیشتر
اِیْ اِچْ|
۱۳۹۸/۰۴/۲۸

عرض ادب. حقیقتش موضوع کتاب و که دیدم، گفتم:« خودشه!!😃😃این شد یه موضوع جذاب و به دردبخور؛ دم نویسنده گرم؛ چه جسارتی!» منتها؛ با وجود جذاب بودن موضوعش، پرداخت بهش خیلی خوب نبود. یعنی یه سری نوشته درهم_گاها یاوه‌گویی هم مشاهده

- بیشتر
امیررضا
۱۴۰۰/۰۸/۱۱

~به یاد خیابان ادوارد براون و پیرمرد خنزرپنزی به یاد نسیم، محمود،جواد آجری،دخترک و ان بازی اش،پیرمردی که افسرده بود،به یاد ماجرای دخترعمو در مراسم خواستگاری،دومین مادر،موتورسواران ابله روی پیاده رو و به یاد بوک مارک سیرک مهتاب و شکم بر

- بیشتر
Sina Iravanian
۱۳۹۸/۰۵/۰۹

کتاب طنزی که از منظر یک کتاب‌فروش روایت می‌شود. نثر روان و خوبی دارد و طنز آن اشاره به مسائل اجتماعی دارد. طنز آن کمی تلخ است، ولی فقط کمی. فصلی دارد به نام «یه ماچ به خاله می‌دی؟» که

- بیشتر
Soheyla
۱۳۹۹/۰۵/۰۳

این کتاب درباره یه کتابفروش در خیابان ادوارد بروان تهرانه که سعی داره توجه مردم رو به کتاب جلب کنه و هر کاری و هر راهی رو امتحان میکنه و طنز داستان در همین مورد هست. در این بین تعدادی

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۹/۰۱/۰۵

کتاب ۲۴۷ از کتابخانه همگانی، این کتاب برای من که وقت زیادی را در کتاب فروشی های مختلف صرف میکنم ، جالب بود. بعضی از اتفاقات یا چیزی شبیه به آنها را خودم مشاهده کرده بودم. خواندنش خالی از لطف نیست

- بیشتر
Elham
۱۳۹۷/۱۰/۲۵

این کتاب واقعا باحاله، داستان کتاب درباره اتفاقاتی هست که توی یه کتابفروشی میفته و از زبان آقای کتابفروش تعریف می‌شه، کتابفروشی که دغدغه‌ش نه فقط فروختن کتاب بلکه علاقه‌مند کردن آدما به کتابه ... که خب جز سخت‌ترین کارهاست...

- بیشتر
کمیل
۱۳۹۷/۱۰/۰۳

کتاب خوبیه . در مورد کتاب‌فروشیه که سعی می‌کنه آدم‌ها رو به کتاب علاقه‌مند کنه. پیشنهاد می‌کنم بخونین :)

|قافیه باران|
۱۳۹۸/۱۲/۱۹

به نامش 🌻 یکی از کتابهایی هست که خیلی وقته تو لیست انتظار بود برا خوندن...بالاخره فرصتی دست داد و شروع به مطالعه کردم، با آغاز قشنگش که کرکره یک کتابفروشی بالا میره و وارد دنیایی از کتاب میشی احساس کردم

- بیشتر
منتظر
۱۴۰۰/۰۶/۳۰

سلام و درود . این کتاب ، داستانِ خاطرات یک کتاب فروش هست که در یک سال ( از اوایل ۱۳۹۳ تا اواخر سال ) در خیابان ادوارد براون این اتفاقات میفته و گاهاً فلش بک های بامزه ای هم به

- بیشتر
تقدیم به تو آخرین بازمانده از نژاد در حالِ انقراض انسانِ کتاب‌خوان
helya.B
گاهی فهمیدن رفتار و روابط بین آدم‌ها از درک نظریهٔ سیاه‌چاله‌های استیون هاوکینگ هم سخت‌تر می‌شود.
اِیْ اِچْ|
گاهی فهمیدن رفتار و روابط بین آدم‌ها از درک نظریهٔ سیاه‌چاله‌های استیون هاوکینگ هم سخت‌تر می‌شود.
مـَه‌سـا
مادرش رو می‌کند به من و می‌گوید «ببخشید آقا، شما هم تو زحمت افتادین. بچه‌های امروزی جز دردسر هیچی ندارن.» «بچه‌های امروزی رو پدر و مادرهای امروزی تربیت کرده‌ن.»
مـَه‌سـا
«وقتی نابغه‌ای در دنیا پیدا می‌شود، می‌توانید او را از این نشانه بشناسید؛ تمام ابلهان علیهش متحد می‌شوند.»
مـَه‌سـا
می‌خواهم با کتاب‌ها تنها باشم. کرکره را پایین می‌کشم و در مغازه را می‌بندم. دوست دارم با کتاب‌ها حرف بزنم و بگویم توی این مدت چه‌قدر دوست‌شان داشته‌ام، ولی به جای این کار از پوشهٔ film musik آهنگ فیلم زوربای یونانی را پخش و صدای بلندگوی کامپیوتر را بلند می‌کنم. مثل آنتونی کوئین دست‌هایم را باز می‌کنم و هم‌ریتم با آهنگ پاهایم را عقب‌وجلو می‌برم. صدای دست زدن کتاب‌ها بلند می‌شود. همینگوی، جویس، سلینجر، آستین، بردبری،‌ سروانتس، فالاچی،‌ برونته و بقیهٔ نویسنده‌ها می‌آیند وسط کتاب‌فروشی و هر کدام یک دور می‌رقصند و برمی‌گردند توی کتاب‌های‌شان تا جا برای نویسنده‌های جدید باز شود. حافظ و سعدی و چند نویسندهٔ ایرانی را هم می‌بینم که ته مغازه روی صندلی نشسته‌اند و فقط دست می‌زنند.
امیررضا
«انسان وقتی به چیزی واکنش نشان می‌دهد که یکی از حس‌های پنج‌گانه‌اش تحریک شود. کتاب به‌تنهایی هیچ‌کدام از این حس‌ها را تحریک نمی‌کند.»
مـَه‌سـا
اونایی رو که می‌ذارن و می‌رن دوست ندارم. اینه که اول خودم می‌رم. این‌جوری خاطرجمع‌تره.
اِیْ اِچْ|
همین که بستهٔ شکلات تلخ را باز می‌کنم و می‌گذارم روی پیشخان، مرد جوانی وارد مغازه می‌شود. نمی‌دانستم تحریک حس چشایی می‌تواند این‌قدر مؤثر باشد. مرد جوان عینک‌دودی زده و ساک رنگ‌ورورفتهٔ سیاهی دستش است. می‌خواهم تأثیر خوبی بر اولین مشتری بگذارم؛ لبخند می‌زنم و سلام می‌کنم. جوابی نمی‌دهد و بدون این‌که عینکش را بردارد، نگاهی سرسری به کتاب‌ها می‌اندازد و می‌پرسد «کتاب موفقیت در یک ساعت و بیست و پنج دقیقه و سی و دو ثانیه رو دارید؟» چرا جرجیس؟ این چه کتاب مزخرفی است که می‌خواهد؟
سیّد جواد
همه به قفسه‌های کتاب نگاه می‌کنند و هیچ‌کس از مغازه بیرون نمی‌رود.
زیبای پاییز 🍁
«اجرای قبلیم زیادی فلسفی بود، باید به یه چیز ساده‌تر فکر کنم. چیزی که همهٔ آدم‌ها بتونن درکش کنن...»
اِیْ اِچْ|
از پشت شیشهٔ خیس ویترین به آدم‌ها نگاه می‌کنم. تجربه‌ام نشان داده روزهای بارانی مردم کمتر کتاب می‌خرند، درست مثل روزهای آفتابی.
محسن
«آدمی اگر چنین بوده یا هست یا خواهد بود، بدان معنی نیست که تا ابد چنین بوده یا هست یا خواهد بود، بلکه یک روز چنین شده و روز دیگر چنین نخواهد بود.»
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
انگار مُرده‌ای که می‌خواهد زنده بماند ترسناک‌تر از زنده‌ای است که می‌خواهد بمیرد.
موش سر آشپز
الان مد شده دیگه، جو روشنفکریه، قبلنا خودکشی حرمت داشت. مردم سر غیرت و ناموس خودکشی می‌کردن. الان دیگه هر ننه‌قمری از خونه‌ش قهر می‌کنه خودش رو دار می‌زنه.
سیّد جواد
«تا کی می‌خوای فرار کنی؟ زندگی همینه، باید باهاش روبه‌رو بشی.»
مهری
"در اشتیاق گلی که نچیده‌ام می‌لرزم."
سیّد جواد
همیشه به خودم می‌گویم اگر گاهی سکوت کنم خیلی بهتر است، اما هیچ‌وقت نتوانسته‌ام این کار را به مرحلهٔ اجرا برسانم.
shima mousavi
انسان وقتی به چیزی واکنش نشان می‌دهد که یکی از حس‌های پنج‌گانه‌اش تحریک شود. کتاب به‌تنهایی هیچ‌کدام از این حس‌ها را تحریک نمی‌کند.
سیّد جواد
حیف که بچه‌م پسر نیست، وگرنه اسمش رو می‌ذاشتم چخوف. البته اولش دکترا گفتن پسره، ولی بعدش معلوم شد توی سونوگرافی بند ناف توی یه موقعیت اشتباهی قرار گرفته. واسه همین اشتباهی تشخیص داده بودن.
سیّد جواد

حجم

۱۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۵۰%
تومان