دانلود و خرید کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری امین تویسرکانی
تصویر جلد کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۷۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری نوشتهٔ امین تویسرکانی در نشر چشمه چاپ شده است. تویسرکانی که خود قاضی دادگستری است در این کتاب با زبانی خودمانی درباره واقعیات روزمره و جالب یک قاضی نوشته است. چه اتفاقات داخل دادگستری و چه بیرون از آن. او خودش و دیگران را در این کتاب نقد کرده، از خوشی‌ها و سختی‌های قضاوت گفته و به رفتارهایی که مردم با قاضی‌ها دارند اشاره کرده است. از آثار دیگر تویسرکانی می‌توان به طنز «خونه نقلی» و «ضمانت‌نامه» اشاره کرد. با خواندن این کتاب، تصویر شفاف‌تر و واقعی‌تری از یک قاضی در ذهن شما نقش خواهد بست.

این کتاب توسط نشر چشمه منتشر و برای خرید و دانلو در طاقچه ارائه شده است.

درباره کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

چرا امین تویسرکانی این خاطرات در قالب طنز نوشته شده است، خود نویسنده در این باره می‌گوید:

«اول این‌که سال‌هاست طنز می‌نویسم و تقریباً مدل دیگری بلد نیستم بنویسم. من حتی گه‌گاه در آرایی هم که صادر می‌کنم، کاملاً به صورت زیرپوستی، تیکه‌ای می‌اندازم و طنزی می‌پرانم. دوم این‌که جَو و اتفاقات دادسرا آن‌قدر تلخ و زمخت است که دیگر نیاز به مرثیه‌سرایی ندارد؛ بلکه قلم طنزی باید تا بتوان این زشتی‌ها و تلخی‌ها را خواندنی و دلپذیر کرد.»

امین تویسرکانی که تاکنون دوبار برگزیده جشنواره طنز مکتوب نیز بوده است هدف خود را از نوشتن این خاطرات در قالب طنز، کم‌کردن فاصله میان جامعه و قضات ذکر کرده است. او عقیده دارد بین مردم و قاضی‌ها یک قهر قدیمی وجود دارد و این به دلیل تصویری است که رسانه‌ها، به‌ویژه صدا‌و‌سیما از قضات به مردم می‌دهند:

«قاضی در تلویزیون و سینما پیرمردی هفتادساله است با کت‌وشلوار خاکستری و یقهٔ دیپلمات و ریش بلند که با خودش هم قهر است و مدام با گوشت‌کوبش روی میز می‌کوبد و تنها جمله‌ای که بلد است این است که «نظم جلسه را رعایت کنید.» اما اگر سری به دادگستری بزنید می‌بینید که بسیاری از قُضاتْ جوان و امروزی هستند؛ تعداد بسیار زیادی قاضی خانم در دادگستری کار می‌کنند؛ مدل و رنگ لباس قُضات اکثراً مثل سایر مردم است؛ قُضات در جلسات رسیدگی عصا قورت نداده‌اند، بلکه گاهی با مراجعه‌کنندگان خوش‌وبش و شوخی می‌کنند؛ کلاً در دادگستری گوشت‌کوبی وجود ندارد؛ بسیاری از قُضات به سینما و سایر اتفاقات فرهنگی و هنری علاقه دارند؛ قُضات شعر می‌خوانند و صد البته گونه‌های نادری از آن‌ها طنز می‌نویسند.»

کتاب از پشت میز عدلیه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های طنز و خاطره‌نویسی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب از پشت میز عدلیه

«اولین روز کاری‌ام هنوز شعبه‌ای به من اختصاص داده نشده بود و در شعبه‌ای در غیاب و به جانشینی قاضیِ دیگری، که در مرخصی استعلاجی بود، مستقر شدم. تا نزدیک‌های ظهر خبری نبود. نه کسی آمد و نه پرونده‌ای روی میز قرار گرفت؛ تا این‌که بالاخره مدیر دفتر پرونده‌ای روی میز گذاشت و گفت «این پرونده از کلانتری برگشته، مراجعه‌کننده هم پشت در منتظره.» با متانت بسیار، کمی خودم را جمع‌وجور، یقهٔ کتم را مرتب و صدایم را شبیه دوبلر آلن دلون کردم و گفتم «به ارباب‌رجوع محترم بفرمایید تشریف بیارن داخل.»

پیرمردی حدوداً هشتادساله وارد شد. درحالی‌که همچنان صدای دوبلر آلن دلون دایورت شده بود روی حنجره‌ام، پرسیدم «پدرجان موضوع چیه؟» پیرمرد آذری گوشش به‌غایت سنگین بود و کلمه‌ای فارسی بلد نبود. پرونده را باز کردم، گزارش کلانتری در نهایت بدخطی نوشته شده بود و من هم آن زمان ناتوان از خواندن بدخطی؛ یعنی از خط سنسکریت بیش‌تر سر درمی‌آوردم تا از آن گزارش کلانتری. حدس زدم موضوع پرونده ضرب‌وجرح عمدی است؛ چرا که در پرونده عکس مرد جوانی وجود داشت که دور یکی از چشم‌هایش کبود بود. احتمالاً این کبودی از یک مشت محکم ناشی می‌شد، اما از کجا معلوم! شاید هم این تصویر یک جاعل حرفه‌ای اسکناس بود که هنگام چاپ اسکناسِ دو هزارتومانی دست‌های جوهری‌اش را دور چشمش مالیده بود. شاید هم پروندهٔ تصادف رانندگی بود و آن عکس هم یکی از سرنشینان خودرو بوده که در لحظهٔ تصادف از صندلی عقب با چشم پرت شده بود روی دنده.»

narges M
۱۳۹۹/۰۵/۱۳

تا جایی که متوجه شدم نویسنده پیش از اون که قاضی باشه هم طنزپرداز بوده و قبلاً هم جوایزی در عرصه طنز کسب کرده. بنابراین نه فقط سوژه‌های طنز، که نثر و ادبیات طنز خوبی هم داره. کار کمی فراز

- بیشتر
آن شرلی
۱۳۹۸/۰۹/۲۶

کاش جلد دوم هم داشت برای من مثل خوردن یه قهوه اسپرسو با کیک شکلاتی در یک کافه بود تلخ شیرین کوتاه

Raha1300
۱۳۹۸/۱۲/۲۵

نگاه متفاوتی به فضای عبوس و پر دلهره دادگاه و شغل پر استرسی مثل قضاوت. خیلی جذاب بود و طنز شیرینی داشت .خیلی لذت بردم

عاطی
۱۳۹۹/۰۳/۱۴

شیرین و کوتاه ....‌ نمیدونستم هر شغلی میتونه به طنز تبدیل بشه

M_`N
۱۳۹۸/۱۱/۱۱

قلم خوبی داشتن. و کتاب جالبی بود. خدا قُضات ما رو حفظ کنه....

Msn
۱۳۹۹/۱۰/۱۵

نکته ی جالب کتاب اینه که فضای طنز از نگاه یک قاضیه.و این خودش دلیل جالبیه برای خواندن کتاب.چون معمولا طنز و قضاوت در کنار هم نبودن. سطح طنز متوسطه ولی چون کوتاهه و فضاش جدید،توصیه میکنم بخونید.

motahareh
۱۳۹۸/۰۴/۱۱

طنز تلخ... یه تصویر جدید و کمدی از جامعه ولی خودم با داستان خاطره کبود خیلی حال کردم 😂

آسمان
۱۳۹۸/۱۲/۱۸

خاطرات طنز یک قاضی وقایع خشن و زمخت دادگاه را به زبان طنز درآوردن، هنری ست در خور توجه. این کتاب تصورها را نسبت به قضات عوض میکند.

سیّد جواد
۱۴۰۰/۰۳/۲۸

کتاب ۴۱۴ از کتابخانه همگانی ، در مجموع خوب و خواندنی بود‌. طنزش زیاد نبود ولی نکات اخلاقی اجتماعی فرهنگی زیادی داشت.

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۸/۲۰

چقدر باهاش خندیدم و چقدرررر تو این روزای سردِ غمزده بهم چسبید:)) طنز کتاب اصلا لوس و آبکی نیست کتاب علاوه بر اینکه لبخند رو به لباتون میاره، همزمان شما رو با چند تا قانون عجیب و حقوق شهروندی‌تون که احتمالا

- بیشتر
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است
سیستماتیک
براساس تجربیات من، یک ایرانی غیور و واقعی در نود و نُه و نود و نُه صدم درصدِ موارد وقتی در دادسرا و دادگاه اتهامی به او منتسب و از او خواسته می‌شود از خودش دفاع کند، در اولین واکنش خیلی با صلابت، مصمم، مطمئن، با اقتدار و رسا می‌گوید «من خودم شاکی هستم.»
بهار قربانی
. اول مراد من، مرحوم باستانی پاریزی، به قُضات توصیه کرده بود که خاطرات خود را بنویسند و منتشر کنند. به عقیدهٔ ایشان تاریخ اجتماعی ایران روزی به کمال نزدیک می‌شود که اطبا و قُضات خاطرات خود را بنویسند؛ چرا که این دو گروه با حضور در بطن جامعه با معضلات و گرفتاری‌های مردم ارتباط مستقیم دارند.
بلاتریکس لسترنج
دنیای مجرمانه دنیای عجیبی است. گاهی انگیزهٔ بزهکاران چندان شرورانه نیست، بلکه بیش‌تر کودکانه است.
Parinaz
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
محسن
متهم عزیز جواب داد «من کیف‌قاپی نکردم؛ داشتم با موتور رد می‌شدم کیف این خانم گیر کرد به دستهٔ موتورم.»
helya.B
نمی‌دانم چرا یک ذهنیت اشتباهی بین مردم ما جا افتاده است که صدا و فیلم دلیل محکمه‌پسندی نیست. نمی‌دانم احتمالاً در سریال دِرِک یا ناوارو یا سربازرس مورس یا رکس یا کارآگاه علوی یا پلیس جوان یکی از این پلیس‌های باهوش با چشمانی خمار خطاب به قاتل یا خانوادهٔ مقتول گفته «عزیزم، صدا و فیلم دلیل محکمه‌پسندی نیست.» و این گزاره همچون خط میخی حک و ثبت شده در حافظهٔ تاریخی ملت ایران. حالا به مراجعان به دادگستری ثابت کن چه دلیلی بهتر از صدا و فیلم. گرچه سندیت صدا و فیلم هم خدشه‌پذیر است، هزاربار بهتر است از شهادت یک شاهد آلزایمری یا دروغ‌گو. من خودم شخصاً بارها و بارها به استناد یک صدا یا فیلم رأی صادر کرده‌ام و هیچ دلیلی هم برایم قانع‌کننده‌تر از این‌گونه ادله نیست
سیستماتیک
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
بهار قربانی
اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک می‌خورید و کبود شده‌اید، تلفن همراه‌تان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیش‌تر از خودتان حمایت می‌کند.
الچاپو:)
بعضی وقت‌ها قضاوت در نهایت تلخی و گزندگی است؛ گاهی هم با شوخی و شیرینی فاصلهٔ چندانی ندارد؛ گم کردن راه میان این‌همه طعم و بو چندان عجیب نیست.
سَمَر
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
Zahra.kazemi6
ضایعات ضایعات در ادبیات متهمان یک کلیدواژه است. یک واژهٔ حیاتی است. یک شاه‌کلید دفاع است؛ یعنی متهمانی که با دادسرا و بازجویی آشنایی دارند، می‌دانند که هر جا و هر وقت پاسخی برای سؤالات ما قُضات ندارند، باید بگویند ضایعات. برخی از سؤال‌وجواب‌های من و متهمان در بازجویی‌ها را بخوانید. سؤال: «ساعت سهٔ نصفه‌شب توی کوچهٔ بن‌بست چی‌کار می‌کردی؟» جواب: «داشتم ضایعات جمع می‌کردم.» سؤال: «مدارک و کارت‌های بانکی یه غریبه دست تو چی‌کار می‌کنه؟» جواب: «از تو ضایعات پیدا کردم.» سؤال: «چرا چاقو و قمه تو ساکته؟» جواب: «از تو ضایعات پیدا کردم.» سؤال: «تو مگه ماشین داری که رادیوپخش ماشین دستته؟» جواب: «نه، از تو ضایعات پیداش کردم.»
hoony rose
وقتی داشت با غرور روانهٔ زندان می‌شد، گفت «ولی هیچ دلیلی در پرونده علیه من وجود نداشت.» این‌جا بود که پاسخ دادم «عزیزم، تو خودت دلیلی. جا داشت سرتاپات رو پانچ می‌کردم، ضمیمهٔ اوراق پرونده می‌شدی.»
آن شرلی
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره این‌که در مسند قضاوت از پابوس تا فحش ناموس فاصله‌ای نیست.
بلاتریکس لسترنج
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره این‌که اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک می‌خورید و کبود شده‌اید، تلفن همراه‌تان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیش‌تر از خودتان حمایت می‌کند.
fahime
با حالتی عتاب‌گونه از پسر پرسیدم «تو خجالت نمی‌کشی دست روی مادر و خواهرت بلند کردی؟» پسر که تحصیلات دانشگاهی هم داشت، جواب داد «من؟! من دست بلند کردم روی مادر و خواهرم؟! نه آقای قاضی! من خودم فمینیستم.»
مامان نقّاش
حالا حساب کنید من در آن دوره چه کارها که نکردم! مثلاً می‌رفتم سبزی‌فروشی می‌گفتم «آقا یه کیلو سبزی‌خوردن بده مخصوص آقای قاضی.» یا مثلاً توی تاکسی می‌نشستم می‌گفتم «آقای راننده قوانین رو رعایت کن؛ چون یه قاضی تو ماشینت نشسته.» یا مثلاً وقتی می‌رفتم لباس بخرم، هر لباسی که فروشنده می‌آورد اظهار می‌کردم آن لباس مناسب شغل من نیست. این‌قدر این کار را تکرار می‌کردم تا نهایتاً فروشندهٔ بدبخت که نصف لباس‌های مغازه را برایم می‌آورد، بالاخره تسلیم می‌شد و از شغلم می‌پرسید و من با صدایی مخملی می‌گفتم «قاضی هستم عزیزم.» بعد هم با خیال راحت اولین لباسی را که می‌آورد، می‌خریدم و می‌رفتم. خدایا توبه.
helya.B
به این می‌اندیشیدم که عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
مریم
طرف کل دانش حقوقی قضایی‌اش در این حد است که یک‌بار سوار اتوبوس شرکت واحد بوده توانسته حیاط دادگستری را از فاصلهٔ شصت‌متری ببیند ولی تا متوجه می‌شود شما قاضی هستی ناگهان خطابه‌ای در حد سیسرون آغاز می‌کند که قضاوت چنین است و چنان، چه‌قدر سخت است و سنگین، مکافات قضاوت اشتباه فلان است، آتش جهنم قُضات معرکه‌ای است، شما باید در قضاوت آن‌طور بکنید و این‌طور نکنید،
بلاتریکس لسترنج
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
دختر کتابخوان

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰
۵۰%
تومان