دانلود و خرید کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد یوناس یوناسون ترجمه حسین تهرانی
تصویر جلد کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد

کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد

معرفی کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد

کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد نوشتۀ یوناس یوناسون و ترجمۀ حسین تهرانی است. نشر چشمه این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این کتاب دربارۀ دختری است که می‌آموزد بمب اتم درست کند. این کتاب سرشار از خرده‌روایت‌های گوناگون است.

درباره کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد

رمان بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد، ماجرای دختری اهل آفریقای جنوبی را روایت می‌کند که در دورانِ نژادپرستی حکومتِ این کشور، طیّ ماجرایی، یاد می‌گیرد بمب اتم درست کند. داستان، با مهاجرت این دختر به سوئد و اتفاق‌ هایی عجیب ادامه پیدا می‌کند. این رمان، طنزآلود و درعین‌‌حال تاریخی است.

ماجراهایِ کمونیستی که زیرِ مجسمه لنین له می‌شود، نیروهای پلیسی که در درگیری با یک انبارِ بالشِ خالی تلفات می‌دهند، مردی که تمامِ عمرش برای نابودی سلطنت در سوئد نقشه می‌کشد، دو جاسوسِ اسرائیلی که دست ‌آویز یک اشتباهِ پستی قرار گرفته ‌اند و اشتباهی که بمبی مخفی را به‌جای چند کیلو گوشتِ خشک به سوئد می ‌فرستد، همه به‌صورت خرده‌روایت‌هایی در این رمان جای داده شده‌اند.

یوناس یوناسون، نویسندۀ این کتاب، با تکیه بر آدم ‌ها و ماجراهای تاریخی، به ساختنِ فضاهایی می‌پردازد که انواعِ تناقض‌های رفتاری و جنونِ روایی موجود در آن باعث شده این نویسنده را صاحبِ گونه‌ای جدید از ادبیاتِ طنز بدانند.

این روزنامه‌نگار و نویسندۀ سوئدی، خالق اثر مشهور «پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد» نیز هست.

خواندن کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد

«در واقع قرعه‌‌ی شانس، نصیب کارگران تخلیه‌‌ی چاه بزرگ‌‌ترین ناحیه‌‌ی فقیرنشین افریقای جنوبی شده بود. آن‌‌ها هم صاحب شغل بودند و هم سقفی بالای سرشان داشتند.

با این وجود، طبق آمار هیچ آینده‌‌ای نداشتند. بیشتر آن‌‌ها بر اثر ابتلا به مرض سل، بیماری‌‌های ریوی، اسهال، سوءمصرف قرص، الکل و یا ترکیبی از هر دو، در سن‌وسال نسبتاً پایینی از دنیا می‌‌رفتند. اندک‌نمونه‌‌هایی شانس برگزاری جشن پنجاهمین سالگرد تولدشان را داشتند. مثلاً رئیس‌دفتر یکی از شرکت‌‌های تخلیه‌‌ی چاه در سووتو. ولی او، هم ازکارافتاده شده بود و هم بیمار. او تعداد زیادی قرص مُسکن را با مقدار زیادی آبجو پایین می‌‌داد، آن هم همیشه صبح زود. نتیجه‌‌اش این شد که روزی سرِ یکی از مسئولان اداری آب‌وفاضلاب ژوهانسبورگ فریاد کشید و به سمت او حمله‌‌ور شد. مردک احمق به خود چنین اجازه‌‌ای داده بود! مسئله به رئیس اداره‌‌ی مربوطه در ژوهانسبورگ گزارش شد و او هم صبح روز بعد، هنگام استراحت برای نوشیدن یک قهوه، به همکاران اعلام کرد که وقت آن رسیده که بی‌‌سوادِ بخش B تعویض شود.

در ثانی عجب وقت مطبوعی برای استراحت! به مناسبت جشن خوش‌‌آمدگویی به دستیار جدید اداره، علاوه بر قهوه، کیک هم موجود بود. اسم کارمند جدید پیت دو تویت1 بود، مردی بیست و سه‌ساله که این اولین شغلش پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی محسوب می‌‌شد.

حل مشکلِ ایجادشده در سووتو هم جزء وظایف کارمند جدید بود، چون روال کاریِ شهرداری ژوهانسبورگ این‌‌گونه بود: هر کس را که تازه شروع به کار می‌‌کرد، برای آب‌دیده شدن به بخش بی‌‌سوادان می‌فرستادند.

در واقع هیچ‌‌کس نمی‌‌دانست که آیا تمام کارکنان بخش تخلیه‌ی چاه‌وفاضلاب واقعاً بی‌سواد بودند یا نه، ولی با این وجود، این‌گونه خطاب می‌‌شدند. به‌هرحال هیچ‌‌کدام از آن‌‌ها به مدرسه نرفته بودند. همه‌‌ی آن‌‌ها در کلبه‌‌هایی محقر و دورافتاده زندگی می‌‌کردند و در فهم مطالب دچار مشکلات عدیده‌‌ای بودند.

پیت دو تویت اصلاً احساس خوشایندی نداشت. این اولین ملاقاتش با وحشی‌ها بود. پدرش، فروشنده‌‌ی آثار هنری، برای اطمینان‌خاطر همراه او یک محافظ شخصی فرستاده بود.

جوان بیست و سه‌ساله، وارد دفتر کار مؤسسه‌ی تخلیه‌‌ی چاه‌وفاضلاب شد و نتوانست نظرش را درباره‌‌ی بوی گندی که فضا را پُر کرده بود، برای خودش نگه دارد. آن‌طرف میزتحریر، رئیسی نشسته بود که حالا باید از کار اخراج می‌‌شد.

و در کنارش دخترکی ریزاندام که در کمال شگفتی دهانش را باز کرد و گفت که متأسفانه مدفوع دارای این خصلت بد است که بوی گند می‌‌دهد.

پیت دو تویت لحظه‌‌ای با خود اندیشید که آیا این دخترک گستاخی کرده، ولی نه، نمی‌‌توانست این‌‌گونه باشد.

پس خود را به نشنیدن زد. به جای آن برای آقای رئیس شرح داد که او نمی‌‌تواند شغلش را حفظ کند تصمیمی است که از بالا گرفته شده ولی می‌‌تواند روی دریافت سه ماه حقوق حساب کند، مشروط بر این‌که تا هفته‌‌ی آینده برای تصاحب این پُست چندین فرد واجدِشرایط را معرفی کند.

رئیسِ تازه‌خلع‌شده پرسید «نمی‌‌توانم شغل سابقم را به عنوان کارگر تخلیه‌‌ی چاه داشته باشم و اندک‌حقوقی دریافت کنم؟»

پیت دو تویت گفت‌‌ «نه، نمی‌توانی.»

پیت دو تویت هفته‌‌ی بعد دوباره همراه با محافظ شخصی‌‌اش بازگشت. رئیس مخلوع پشت میز کار نشسته بود، یقیناً برای آخرین‌بار. در کنارش هم همان دخترک ایستاده بود.

دستیار پرسید «سه فرد واجدِشرایط کجایند؟»

رئیسِ ازکاربرکنارشده اظهار تأسف کرد که دو تن از افراد واجدِشرایط نتوانستند حضور به‌هم برسانند. شبِ قبل حلقوم یکی از آن‌‌ها در دعوا با چاقو بریده شده. هیچ‌‌کس هم نمی‌‌داند کاندیدای شماره‌ی دو کجاست. احتمالاً یک دعوای قدیمی است.

پیت دو تویت هیچ علاقه‌‌ای نداشت که پی‌گیر سابقه‌‌ی ماجرا باشد. او فقط می‌‌خواست هر چه سریع‌‌تر این محل را ترک کند.

با عصبانیت پرسید «خب، کاندیدای سوم کجاست؟»

«خب، همین دخترک است. چندین سال است که دستیارم است و این‌جا کمک می‌‌کند. و باید بگویم که واقعاً خوب است.»

پیت گفت «من که نمی‌‌توانم یک دختربچه‌‌ی دوازده‌ساله را رئیس بخش تخلیه‌ی چاه‌وفاضلاب کنم.»

دخترک گفت «چهارده. و نُه سال هم سابقه‌‌ی کار دارم.»

بوی گند لحظه‌به‌لحظه غیرقابل‌‌تحمل‌‌تر می‌‌شد. پیت ترسید مبادا این آخرین کت‌وشلواری باشد که پوشیده است.

پرسید «مصرف موادمخدر را شروع کرده‌‌ای؟»

دخترک گفت «نه.»

«بارداری؟»

«نه.»»

a soul
۱۳۹۸/۰۳/۰۵

توی ذهنم ادم هایی که تاریخ رو تعریف میکنن ادم های خشک و عصا قورت داده ای ان که با یه کت شلوار ، شق و رق جلوی تخته سیاه وایستادن و هیجان انگیزترین درس جهان رو به کسل کننده

- بیشتر
Tahereh
۱۳۹۸/۰۵/۰۳

🔴دختری که پادشاه سوئد را نجات داد از یوناس یوناسن 🔴 کتابی که ارزش یک بار خوانده شدن را دارد، ولی خواندن آن مشروط هست به داشتن دو مورد، اول زمانی که قرار است به ذهنتان استراحت بدهید،‌ مثلا بعد از

- بیشتر
Dentist
۱۳۹۷/۰۱/۲۵

اخیرا هر کتابی رو که شروع به خوندنش میکردم به قدر کافی جذاب نبود، واسه همینم کلی کتاب نصفه و نیمه دارم. دیشب قبل از خواب شروع به خوندن این کتاب کردم و قصد داشتم فقط چند صفحشو بخونم. به

- بیشتر
هانا F
۱۳۹۷/۰۶/۱۴

داستان قشنگیه که بعضی اوقات باعث می شه با صدای بلند بخندی و بعضی اوقات بخاطر حماقت شخصیت ها عصبانی بشی و فریاد بزنی . این رمان با اسم دختری که پادشاه سوءد را نجات داد هم چاپ شده .

زهرا
۱۳۹۹/۰۳/۲۸

من چون خیلی علاقه به علوم سیاسی دارم عاشق کتاب شدم، البته بگم نویسنده را تحسین میکنم چون دید تاریخی فوق العاده عالی داره و جوری رمان مینویسه که فکر میکنی حقیقت محضه چون افراد و وقایع واقعی هستند. من

- بیشتر
کاربر ۱۸۰۶۰۵۷
۱۳۹۹/۰۵/۱۵

سلام بر دوستان عزیزم بسیار کتابهای این نویسنده رو دوست دارم. زبان شیرین و طنز بسیار دوست داشتنی دارد. ابتدا از اینکه کتاب جدیدی از این نویسنده به دست رسیده خوشحال شدم و بعد خوندن مقدمه متوجه شوم که این

- بیشتر
fatemeh
۱۳۹۹/۰۱/۱۳

داستان درمورد یک دختر افریقایی بود که چجوری خودش رو از سرنوشت ترسناکش نجات میده...نویسنده ی این کتاب، نویسنده ی کتاب پیرمرد صدساله ای که از پنجره بیرون پرید...هست،و اگر نیم نگاهی به اون کتاب انداخته باشین میتونین حدس بزنین

- بیشتر
Farid
۱۳۹۷/۰۳/۱۴

جذابیت و کشش این کتاب اندازه ی کتاب پیرمرد صد ساله نیست و بعضی جاهاش ممکنه بخواین کتاب رو بذارید زمین و برین کار دیگه ای بکنید ولی در مجموع کماکان کشش خوبی داره ترجمه ی کتاب پیرمرد صد ساله که

- بیشتر
Aa
۱۳۹۹/۰۵/۲۴

هولگر ۱ و دوست دخترش واقعا رو اعصاب بودن اما نومبکو خیلی بامزه بود و بعضی جاها طنز کتاب خیلی قوی میشد و خنده دار. در کل کتاب جالبی بود

Ali Hashemian
۱۳۹۶/۰۷/۲۵

ترجمه خوبی بود. کتاب متن روانی داره ولی خب داستان حرف خاصی برای گفتن نداشت و صرفا چند ساعت من رو سرگرم کرد

در این دنیای بد هیچ‌‌چیز جاودانی نیست، حتا نگرانی‌‌های ما. چارلی چاپلین
کاربر ۱۲۳۶۷۲۳
یک سال بعد موفق شد با کمک نیروهای پلیس تحتِ‌امرش، شرورترین فرد را دستگیر کند نلسون ماندلا، سرکرده‌‌ی گروه تروریستیِ ANC. ماندلا به حبس ابد محکوم شد و او را به زندانی در حوالی کاپ‌سیتی فرستادند تا آن‌‌قدر آن‌‌جا بماند تا بپوسد.
خورشید
تفاوت بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدومرز دارد.
Mary gholami
هر چه آدم‌‌ها را بیشتر می‌‌شناسم، به همان نسبت احترامم به سگ‌‌ها بیشتر می‌‌شود. فریدریش کبیر
Ghazal Karavan
و بعد وقت جوان‌گرایی در حزب میانه‌‌روها فرا رسید. فردریک راینفلدت را از یخچال بیرون آوردند، یخش را باز کردند و در 25 اکتبر سال 2003 به ریاست حزب برگزیدند.
مهشید
بازارِ کار افریقای جنوبی در وهله‌ی اول نیازی به یک دخترک ده‌ساله‌‌ی بی‌سواد نداشت. در وهله‌ی دوم هم نداشت. در ثانی در این قسمت از سووتو اصلاً بازارِ کاری وجود نداشت، در واقع اصلاً کسی نبود که قادر به کار کردن باشد.
fatemeh
هر چه آدم‌‌ها را بیشتر می‌‌شناسم، به همان نسبت احترامم به سگ‌‌ها بیشتر می‌‌شود.
Mary gholami
تفاوت بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدومرز دارد. اندیشمند ناشناس
AliReza
در صورت لزوم روز قشنگی است برای مردن.
مریم
مارگارتا دوباره خیز برداشت تا حرفی بزند، ولی نومبکو پیش‌دستی کرد. «آخ، راستی، آیا خانم بلوم‌‌گرین خودشان این رومیزی را دوخته‌‌اند؟» مارگارتا از عوض شدن ناگهانی موضوع صحبت جا خورد. گفت «بله؟» نومبکو گفت «رومیزی خیلی قشنگی است. دوست دارید آن را در حلق‌‌تان بچپانم؟»
مریم
به او ثابت شده که سیستم شاهنشاهی اختراع شیطان است و باید ریشه‌‌کن شود.
خورشید
این‌گونه شد که کشیش‌‌ها و خادمان کلیساها برای نجات خَلقِ باسوتو از شر نیروهای شیطانی، چمدان‌‌های‌‌شان را با انجیل، اسلحه‌‌ی اتوماتیک و مین‌‌های ضدنفر پُر کردند.
جرج
در این دنیای بد هیچ‌‌چیز جاودانی نیست، حتا نگرانی‌‌های ما. چارلی چاپلین
Ghazal Karavan
لازم نیست آدم همه‌‌چیز را بداند. به پشتوانه‌‌ی نمره‌‌های خوب، پدر، و با سوءاستفاده‌‌ی تمام از توانایی سایر افراد، می‌‌شد به‌راحتی به قله صعود کرد
Aa
سفید، زمانی به دست بردگان سیاه‌پوستی ساخته شده بود که آن‌‌ها را از افریقای نومبکو با خود به بردگی برده بودند.
خورشید
کنار رودخانه رفت تا یک اسب‌آبی را ارشاد کند. کشیش دست‌اش را با احتیاط روی دهان حیوان گذاشت و اعلام کرد، مسیح آماده است او را... بیش از این نتوانست ادامه دهد، چون اسب‌آبی دهانش را باز کرد و کشیش را از وسط به دونیم کرد.
جرج
هولگر 2 گفت «خدای من، نیروهای ویژه‌ی پلیس علیه خودشان وارد جنگ شدند.» نومبکو گفت «ولی برنده شدند، و این نشان از توانایی فوق‌‌العاده‌‌ی این گروه دارد.»
مریم
وقتی به سن شانزده‌سالگی رسید، جنس مخالف را کشف کرد، ولی دو سال طول کشید تا جنس مخالف هم او را کشف کند.
جرج
  تفاوت بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدومرز دارد. اندیشمند ناشناس
Mahdizadeh
من تابه‌حال در زندگی‌‌ام هیچ متعصبی را ندیده‌‌ام که شوخی سرش شود. عاموس عوز
Ghazal Karavan

حجم

۴۳۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

حجم

۴۳۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
۴۸,۰۰۰
۵۰%
تومان