دانلود و خرید کتاب ناطور دشت جی. دی. سلینجر ترجمه متین کریمی

معرفی کتاب ناطور دشت

کتاب ناطور دشت نوشتهٔ جی. دی. سلینجر و ترجمهٔ متین کریمی است و انتشارات جامی آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب ناطور دشت

جروم دیوید سلینجر ( ۲۰۱۰- ۱۹۱۹)، نویسندهٔ مشهور آمریکایی است. «ناطور دشت» در نقد جامعهٔ مدرن غرب و به‌خصوص آمریکا نوشته شده‌ است. پس از جنگ جهانی دوم هیچ نویسنده‌ای به شهرت سلینجر نرسیده و به سختی می‌‎شود کسی را پیدا کرد که از همه یا حداقل بعضی داستان‌هایش خوشش نیامده باشد. در این میان، هولدن کالفیلد، شخصیت رمان «ناطور دشت» جایگاه ویژه‌ای دارد.

هولدن همهٔ ارزش‌‌‌‎ها را زیر سؤال می‌برد. او منتظر است تا نامه‎ٔ مدرسه به خانواده‌‎اش برسد و آب‎‌ها از آسیاب بیفتد تا به خانه برگردد و در این مدت از خاطرات چند روز گذشته و افکارش حرف می‌‎زند.

مثلا در مورد حواریون می‎‌گوید: «عیسی مسیح رو دوست دارم، ولی زیاد با نوشته‌‎های انجیل کار ندارم. مثلا همین حواریون. راستشو بخوای خیلی کفریم می‌‎کنن. بعد مرگ عیسی خیلی خوبن ولی تا عیسی زنده ‎اس یه پول سیاهم به دردش نمی‎‌خورن». یا «نمی‌فهمم چرا کشیش‌ها نمی‌تونن با لحن معمولی حرف بزنن. وقتی حرف می‌زنن خیلی حقه‌باز به نظر می‌رسن».

تیغ تیز نقد هولدن به تن همه می‌گیرد حتی خودش را هم مسخره می‎‌کند: «همیشه وقت‎‌های محشری رو برای زمین خوردن انتخاب می‎‌کنم».

هولدن دنیایی را می‌‎بیند که همه دوست دارند چشم‌هایشان را به رویش ببندند.

در «ناطور دشت» طنز و تراژدی با هم می‎‌آمیزند و نمی‌شود مرزی بین آن‌ها قائل شد. هولدن می‌گوید: «این مشکل همه شما کودن‌هاس. نمی‌خواین درباره چیزی بحث کنین. همین خصوصیته که کودن‌ها رو از بقیه جدا می‌کنه».

هولدن به شما اجازهٔ فکرکردن نمی‌دهد. او شما را بمباران می‎‌کند. چه از رمان خوشتان بیاید یا نه مطمئنا نمی‌توانید تا تمام‌شدنش از آن چشم بردارید. سلینجر شخصیت‎‌هایی آفریده که می‎‌شود تا آخر عمر عاشقشان بود و به آن‌ها فکر کرد.

«هولدن كالفيلد» خود را در دنيای پر هرج و مرج آمريكا می‌يابد و از طرفی از همه‌ٔ كسانی كه در سرتاسر داستان با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند، متنفر است و از طرفی ديگر، حس ترحم شديدی نسبت به آن‌ها پيدا می‌كند و به نوعی دلزدگی خود را از جامعهٔ مدرن آمريكا ابراز می‌كند.

ناطور دشت زبان محاوره‌ای دارد. چراكه داستان از زبان نوجوانی شانزده‌ساله روايت می‌شود و سرشار از تلميح، اشارات، كنايات، اصطلاحات و زبان شكسته است.

خواندن کتاب ناطور دشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های عصیانگرانه و رمان کوتاه برای نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب ناطور دشت

«اگه واقعاً بخواين بدونين، اولين چيزی كه به ذهنتون می‌رسه اينه كه كجا بدنيا اومدم و بچگی نكبتی‌م رو كجا گذروندم. بابا و مامانم قبل از من كارشون چی بود و از اين چرت و پرت‌ها كه آدمو ياد ديويد كاپرفيلد ميندازه. اما خب راستش نمی‌خوام وارد جزئيات بشم. آخه اولاً اين مزخرفات خسته‌م می‌كنه، دوماً اگه از مسائل شخصی‌شون بگم، خون به پا می‌كنن. خيلی حساسن، به خصوص بابام. خيلی هم مهربون و زود رنج تشريف دارن. از اينا گذشته اصلاً نمی‌خوام همه‌ی زندگيمو از سير تا پياز براتون تعريف كنم. فقط درباره‌ی اون اتفاقی كه كريسمس پارسال برام افتاد و باعث شد بيام اينجا و بزنم به سيم آخر، حرف می‌زنم. منظورم اينه كه تموم اون چيزی كه درباره‌ی دی بی گفتم همين بود. دی بی برادرمه و حالا توی هاليوود زندگی می‌كنه كه زياد هم از اين خراب شده دور نيست. آخر هفته‌ها سری به خونه می‌زنه. شايد دفعه بعدی كه خواستم برم خونه، اون منو برسونه. تازگی‌ها يه جگوار خريده. از اون ماشين‌های كوچيک انگليسی كه فقط بيست مايل در ساعت سرعت داره. چهار هزار دلار براش آب خورده. الآن خيلی پولدار شده. اون اوايل جيبش خالی بود. وقتی اينجا بود، يه نويسنده‌ی معمولی بود. يه مجموعه داستان كوتاه داشت به اسم «ماهی قرمز پنهان» كه حتماً به گوشتون خورده. بهترينش همون ماهی قرمز پنهان بود. درباره‌ی پسربچه‌ی كوچولويی بود كه نمی‌ذاشت كسی به ماهی قرمزش نگاه كنه چون با پول خودش اونو خريده بود. حالا رفته هاليوود و خودشو حروم كرده. از چيزی كه بدم مياد، همين سينماست. دوس ندارم كسی اصلاً درباره‌ی سينما و فيلم بام حرف بزنه.

می‌خوام از روزی شروع كنم كه از دبيرستان پنسی زدم بيرون. پنسی يه مدرسه‌س توی آگرزتاون پنسيلوانيا. شايد اسمشو شنيده باشيد. اگه هم اسمش به گوشتون نخورده، حتماً ديگه تبليغاتشو ديدين. توی هزارتا مجله آگهی می‌زنن و هميشه هم عكس يه پسر زبر و زرنگه كه داره با اسب از روی حصار می‌پره. انگار كه آدم توی پنسی هيچ كاری نداره الّا چوگان بازی. تا حالا يه بار هم محض رضای خدا يه اسب اون طرفا نديدم. هميشه زير عكس پسر اسب سوار هم نوشته: «ما از سال ۱۸۸۸ تا حالا بچه‌های روشنفكر و مفيدی تحويل جامعه داده‌ايم.» ارواح عمه‌شون. بچه‌های پنسی زياد فرقی با بچه‌های مدرسه‌های ديگه ندارن. منم بچه‌ی روشنفكر و مفيدی اون حول و حوش نديدم. حالا شايد يه دو نفری هم بودن. اونا هم احتمالاً قبل از اينكه بيان پنسی، همينطوری بودن.

خلاصه اون روز، شنبه قرار بود پنسی با تيم فوتبال مدرسه‌ی ساكسون هال بازی كنه. اون وقتا مسابقه با ساكسون هال مثل بمب صدا می‌كرد. آخرين بازی سال بود و اگه پنسی نمی‌برد، كفر همه بالا ميومد. يادم مياد اون روز بعد از ظهر درست نوک تپه‌ی تامسون كنار توپی كه يادگار جنگ‌های استقلال آمريكا بود، ايستاده بودم. آخه از اونجا كل زمين ديده می‌شد و می‌تونستم همه‌ی آدم‌هايی هم كه برای ديدن بازی اومده بودن، ببينم. جايگاه مدرسه‌ی پنسی زياد پر شور نبود اما صدای جيغ و دادشون ميومد، چون همه‌ی بچه‌های پنسی به جز من اونجا جمع بودن. از طرف جايگاه ساكسون هال هم فقط يه صدای گرفته و ضعيف ميومد. انگار از ته چاه بلند می‌شد.»

معرفی نویسنده
عکس جی. دی. سلینجر
جی. دی. سلینجر
آمریکایی | تولد ۱۹۱۹ - درگذشت ۲۰۱۰

جِروم ديويد سلينجر، نويسنده تأثيرگذار آمريكایی و خالق رمان مشهور ناتور دشت است. او در اول ژانويه سال ۱۹۱۹، در مَنهتن نيويورك به دنيا آمد. پدرش يهودی و مادرش مسيحی بود. پس از اتمام تحصيلات ابتدايی، او را به دانشكده نظامی والی پِنسيلوانيا فرستادند و در آنجاعنوان بدترين دانشجوی تاريخ دانشكده را بدست بياورد. او در سن هجده سالگی، چند ماهی را به اروپا رفت و به محض برگشتن به آمريكا، در سال ۱۹۳۸ وارد يكی از دانشگاه‏‌ها شد ولی بازهم تحصيلاتش را نيمه كاره رها كرد.

Omid r kh
۱۳۹۵/۱۲/۲۹

اولا این ترجمه خوب نیست دوما اگه بدون ذهنیت نسبت به نویسنده و اسم و رسمش و شهرتش کتاب رو بخونید(البته اگه کشش داشته باشید که تا آخرش بخونید) میبینید اثر چنین چیز محیر العقولی هم نیست، بلکه این رمان

- بیشتر
پرویز
۱۳۹۸/۰۲/۲۹

کتاب رو با ترجمه ی دیگری از نشر علمی فرهنگی خوندم. اعتقاد دارم که هرکس با توجه به روحیات و شخصیتش با کتابها ارتباط برقرار میکنه. من یک نفس کتاب رو تموم کردم. انگار هولدن خود من بودم. هولدن رو

- بیشتر
Amir_13_Doulabi
۱۳۹۵/۱۰/۰۱

ناطور دشت مشهورترین اثر نویسنده آمریکایی جروم دیوید سالینجر است. این کتاب دو بار، ابتدا در دهه پنجاه شمسی توسط احمد کریمی و بار دیگر در دهه هفتاد به قلم محمد نجفی به فارسی ترجمه شده است. هولدن کالفیلد شخصیت

- بیشتر
yazdaan
۱۳۹۹/۰۷/۲۸

کتاب هم از لحاظ محتوا قوی بود ,هم از لحاظ ساده نویسی نویسنده خیلی خوب توانسته بودداستان نوجوانه عصیانگره آمریکایی را به نگارش دربیاره که از اوضاع جامعه خودش راضی نیست و به عبارتی نسبت به هرچیزی مخالفت های خاص

- بیشتر
farez
۱۳۹۶/۱۲/۲۶

از این کتاب خوشم میاد چون فکر میکنم اکر لابیک یودم این شکلی میشدم. ولی خب بازم شخصیت ها خیلی شبیه اون رمانهاییه که قبلا خوندم. همشون عین همن. چه اون که تو کتاب جایة که عاشق بودیم بود...چه مزایای

- بیشتر
Agness
۱۳۹۸/۰۱/۱۵

قرار نیست تمام کتاب هایی که میخونیم آغاز مشخصی داشته باشه و طبق روال فراز و فرودهایی و درآخر پایانی معین و اغلب قابل حدس. همین که موقع خواندن کتاب هایی از این دست با شخصیت همراه میشیم و حس

- بیشتر
YasmineGh
۱۳۹۸/۰۳/۰۶

نمیدونم چرا خیلیا از این کتاب خوششون اومده. کتاب متوسطیه . درباره روزمرگی ها و دغدغه های یک پسر بچه که خیلی متفاوت با دغدغه های پسر های ماست توی اون سن نکته ای که برام جالب بو د اینه که

- بیشتر
محراب شاهدهی
۱۳۹۹/۰۶/۱۷

نوجوانان در هر دوره ای از تاریخ بیشترین سختی را کشیده اند چون جز سختی های طبیعی باید بار عواطف و احساسات مبهمی که هر روزه در تغیر است را هم بکشند عذاب و سردرگمی هولدن هم برای ما امری

- بیشتر
Amestra
۱۳۹۸/۱۰/۱۳

ویراستاری و ترجمه ضعیف و آزاردهنده تعجب میکنم اینو با ترجمه احمد کریمی مقایسه میکنم کلا یه چیز دیگست

geneva
۱۳۹۶/۱۲/۰۲

کتاب رو ا‌ولین بار چهار سال پیش و در صف انتظار مطب دنداپزشکم شروع به خوندن کردم همون پنج صفحه اول کافی بود تا عاشقش بشم، یه داستان واقعی بود پا به پای هولدن رفتم و تا مغز استخون احساساتشو‌

- بیشتر
نشونه‌ی يه آدم بی تجربه اينه كه می‌خواد شرافتمندانه برای يه هدف جون بده، اما نشونه‌ی يه آدم باتجربه اينه كه با كمال فروتنی در كنار هدفش زندگی می‌كنه.
RaHas
حتماً نبايد برای اينكه حوصله ی كسی رو سر ببری، آدم بدی باشه. آدم‌های خوب هم می‌تونن حوصله‌ی آدمو سر ببرن.
AMiR
وقتی بهش گفتم احمق، بدش اومد. همه‌ی آدم‌های احمق وقتی بشون بگی احمق، ناراحت می‌شن.
ــسیّدحجّتـــ
وقتی مسيح كشته شد، همه‌شون سر به راه شدن. اما تا وقتی زنده بود، هيچ كمكی بهش نكردن
سقف پاره کن!
مشكل دخترا اينه كه اگه پسری رو دوس داشته باشن، اصلاً براشون مهم نيست چه آدم پست و ناكسی يه
RaHas
نشونه‌ی يه آدم بی تجربه اينه كه می‌خواد شرافتمندانه برای يه هدف جون بده، اما نشونه‌ی يه آدم باتجربه اينه كه با كمال فروتنی در كنار هدفش زندگی می‌كنه.
کاربر mim_ alf
فقط دوس داشتم نه كسی منو بشناسه، نه من كسی رو بشناسم.
AMiR
اصلاً هم برام مهم نيست كه خداحافظی سخته يا اشك آدمو درمياره، چيزی كه مهمه اينه كه وقتی دارم از اينجا می‌رم، خودم بدونم كه دارم می‌رم، وگرنه حالم بد ميشه.
ツAlirezaツ
خوبی اين موزه اين بود كه همه چيز هميشه سر جای خودش بود. هيچكس از جاش تكون نمی‌خورد. اگه صد هزار بار ديگه هم بری اونجا، اون اسكيمو انگار تازه همون دوتا ماهی رو گرفته، پرنده هنوز دارن به سمت جنوب می‌رن، گوزن‌ها با اون شاخ‌های قشنگ و پاهای كشيده‌شون هنوز از اون چاه آب می‌خورن و اون زن سرخپوست هنوز داره همون پتو رو می‌بافه. هيچكس عوض نمی‌شه. فقط ماييم كه عوض می‌شيم.
مهلا
از اون دخترايی بود كه توی همون نگاه اول دل آدمو می‌برد.
ツAlirezaツ
خودمم می‌زنم به كری تا مجبور نباشم به هركسی دهن به دهن بشم. اونوقت هركی می‌خوست بام حرف بزنه، بايد حرفاشو روی يه تكه كاغذ می‌نوشت و بهم می‌داد. اونوقت بعد از يه مدت خودشون خسته می‌شدن و تا آخر عمرم از حرف زدن باشون خلاص می‌شدم.
AMiR
پسر می‌دونی! تا آدم می‌ميره، همه مثل پروانه دورش جمع ميشن. كاش وقتی مردم، يه آدم درست و حسابی پيدا بشه جسد منو بندازه توی آب. خدايی به هر چيزی راضی‌ام الاّ همين زير خاك رفتن. يكشنبه كه شد، همه ميان و روی سينت گل می‌ذارن و از اين رسم و رسوم. آدم كه زنده نباشه، گل می‌خواد بزنه توی سرش؟ برای چيشه؟
قوقه نازم
دوس داشتم يه كتابی بخونم كه وقتی تمومش می‌كنم، بگم كاش نويسندش دوست صميميم بود تا هروقت می‌خوام باش تماس بگيرم و احساس واقعيم رو بهش بگم.
راحله
مردم هميشه فكر می‌كنن همه چيز درسته.
یك رهگذر
اينم بگم كه خوبی‌های زيادی داشت. مثلاً هيچ وقت از دست كسی عصبانی نمی‌شد.
a.m
می‌خوام از روزی شروع كنم كه از دبيرستان پنسی زدم بيرون. پنسی يه مدرسه‌س توی آگرزتاون پنسيلوانيا. شايد اسمشو شنيده باشيد. اگه هم اسمش به گوشتون نخورده، حتماً ديگه تبليغاتشو ديدين. توی هزارتا مجله آگهی می‌زنن و هميشه هم عكس يه پسر زبر و زرنگه كه داره با اسب از روی حصار می‌پره. انگار كه آدم توی پنسی هيچ كاری نداره الّا چوگان بازی. تا حالا يه بار هم محض رضای خدا يه اسب اون طرفا نديدم. هميشه زير عكس پسر اسب سوار هم نوشته: «ما از سال ۱۸۸۸ تا حالا بچه‌های روشنفكر و مفيدی تحويل جامعه داده‌ايم.» ارواح عمه‌شون.
Dexter
خوشگل‌ها خيلی زرنگن. هميشه انتظار دارن بقيه براشون يه كاری انجام بدن. چون برای خودشون می‌ميرن، فكر می‌كنن شما هم بايد براشون جون بديد.
یك رهگذر
باور كنيد هرچقدر مدرسه گرون‌تر باشه، دزد هم توش بيشتره.
.
احساس كردم خيلی تنهام. آرزو كردم كاش می‌مردم.
یك رهگذر
همه‌ی احمق‌ها همين جوری هستن. نمی‌خوان درباره‌ی چيزی بحث كنن. برای همينه كه همش بهشون ميگم احمق.
یك رهگذر

حجم

۱۷۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

حجم

۱۷۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان