دانلود و خرید کتاب با هم بودن همه‌چیز است آنا گاوالدا ترجمه شهرزاد ضیائی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب با هم بودن همه‌چیز است

کتاب با هم بودن همه‌چیز است

نویسنده:آنا گاوالدا
امتیاز:
۳.۵از ۲۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب با هم بودن همه‌چیز است

کتاب «با هم بودن همه‌چیز است» آنا گاوالدا در فرانسه طرفداران زیادی پیدا کرده و به چند زبان هم ترجمه شده است. منظور از با هم بودن در این رمان، تنها رابطه عاشقانه نیست بلکه رابطه‌ای انسانی است و دلیل محبوبیتش هم همین است. مفاهیمی مانند همدلی، کمک‌کردن به یکدیگر و خانواده‌بودن در این کتاب به چشم می‌خورد. در این رمان دیالوگ‌های زیادی وجود دارد و خواننده شخصیت‌ها را از میان همین صحبت‌ها می‌شناسد. «کامیل» دختری جوان و خدمت‌کار است، او به دنبال هم‌خانه نیست ولی از سر تصادف هم‌خانه‌ای پیدا می‌کند و کم‌کم سروکله آدم‌هایی دیگر نیز در زندگی‌اش پیدا می‌شود. در بحبوحه زندگی‌های به‌هم‌ریخته، نوری در تاریکی می‌درخشد و آنها به هم نزدیک‌تر می‌شوند. «با هم بودن» رمانی درباره‌ زندگی شخصی، تجربه تنهایی و جست‌وجوی خوشبختی است؛ داستان آدم‌هایی که برای عشق‌ورزی و با هم بودن تلاش می‌کنند: زندگی به او یاد داده بود که باید از هر امر یقین یا برنامه‌ای برای آینده آگاه باشد، اما کمیل از یک چیز مطمئن بود: یک روز، در آینده خیلی خیلی دور، زمانی‌که کاملاً پیر شده، حتی پیرتر از حال، زمانی‌که موهایش سفید و دست‌هایش پر از چین و چروک و لکه‌های قهوه‌ای شده، برای خودش خانه‌ای خواهد داشت. یک خانه‌ی واقعی با قابلمه مسی برای پختن مربا و یک جعبه فلزی کوچک پر از بیسکویت که در قفسه‌ها پنهان شده است. یک میز بزرگ با چوب محکم و رومیزی قلم‌کاری شده. لبخند زد. او نمی‌دانست پارچه قلم‌کاری شده چیست یا حتی از آن خوشش می‌آید یا نه، اما ترتیب قرار گرفتن این کلمات کنار هم را دوست داشت: رومیزی قلم‌کاری شده. یک اتاق مهمان داشت، کسی چه می‌داند، شاید هم چند مهمان! یک باغچه که از آن خوب مراقبت شده است، مرغ‌هایی که برایش تخم‌مرغ‌های خوشمزه می‌گذارند، گربه‌هایی که به دنبال موش می‌دوند و سگ‌هایی که گربه‌ها را دنبال می‌کنند. یک قطع زمین پر از گیاهان معطر، یک شومینه، یک مبل نرم و چندین کتاب در اطراف. رومیزی سفید رنگ، حلقه دستمال سفره که از بازار عتیقه‌فروش‌ها خریده شده، دستگاهی که با آن به اُپراهایی که پدرش دوست داشت، گوش دهد و یک تنور ذغالی تا توی آن خوراک گوشت و خورشت هویج بپزد.
معرفی نویسنده
عکس آنا گاوالدا
آنا گاوالدا

آنا گاوالدا نویسنده معاصر ادبیات فرانسه است؛ نویسنده داستان‌های کوتاه و رمان‌هایی عاشقانه. او در ۱۹۷۰ در غرب پاریس متولد شد. پدربزرگش جواهرساز بود و در سن پترزبورگ زندگی می‌کرد. زمانی که کارش را از دست داد از کشور خارج شد و همین شد که نسل‌های بعدی خانواده گاوالدا در فرانسه زندگی کردند. سال‌های زیاد زندگی در فرانسه آن‌ها را از ریشه روسی خود دور نکرد.

Abozar Nimroozi
۱۳۹۸/۱۰/۰۵

نمونه اش را چند صفحه خوندم بعد کتاب اصلیش ensemble c'est tout را داونلود کردم چند صفحه اولش را خواندم مقایسه کردم دوتا کتاب متفاوت بود 🙄 یکمی بیشتر خوندم دیدم چند صفحه اولش را حذف کرده ولی کتاب همون

- بیشتر
کتاب ناب
۱۳۹۹/۰۲/۰۲

من همش فکر میکردم آنا گاوالدا فقط داستان کوتاه مینویسه ولی تواناییش توو رمان نوشتن عالی بود، البته مقدار زیادی جزئیات اضافه هم داشت ولی اون هم نشان از اطلاعات بالای نویسنده بود و اگر نبود قطعا رمان محبوب تر

- بیشتر
کتابخوار
۱۳۹۹/۰۳/۰۵

آنا گاوالدای پرُگو... 900صفحه کتاب قابلیت تبدیل شدن به یک داستان 200صفحه ای رو داشت. ترجمه و ویراستاری ضعیف بود پایان بندی کتاب با وجود پُرگوییهای فراوان متن، ناگهانی و سرهم بندی بود. تِم اصلی داستان خوب و کاملا به روز بود اما با

- بیشتر
حسن هادیان
۱۳۹۷/۰۴/۳۰

نسخه چاپیش رو خوندم واقعا لذت بخش بود این کتاب نشون دهنده ی اینه که چقدر کنار هم بودن لذت بخشه و داشتن عزیزانی در زندگی بزرگترین موهبته، لذت بردن از کوچک ترین و روزمره ترین کارها چقدر آسون ممکن میشه

- بیشتر
sh kh
۱۴۰۰/۰۵/۱۵

تا صفحه صد رو خوندم و به دلیل ترجمه نامناسب و اشتباهات ویرایشی نگارشی متاسفانه نمیتونم کتاب رو تا انتها بخوانم. چند مورد مکالمه یک نفر در چند گیومه قرار گرفته بود که کل گفتگو رو اشتباه متوجه شدم. در

- بیشتر
Zahra K
۱۳۹۷/۰۷/۲۵

خیلی خوب میشه اگه تخفیف بخوره

مانا
۱۳۹۹/۰۲/۰۲

لطفا رایگان کنید.

Sharareh Haghgooei
۱۳۹۹/۰۲/۰۱

داستان عاشقانه شیرینی است.در مورد افرادی با معیارهای اجتماعی رایج، درمانده که در مسیر تعادل و بهبود درمان هم میشوند.روند داستان زیبا و پر کشش بود

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۰۷/۱۹

نسخه چاپیشو خوندم و لذت بردم

محیا
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

این دومین کتابیه که از این نویسنده خوندم و الان مطمئن شدم که متاسفانه مترجم در حفظ متن امانت دار نیست! هم این کتاب و هم بیلی هردو پر از سانسور و حذفیات و ایرادات نوشتاری بودن. گمونم این آخرین بارم باشه

- بیشتر
خودم را جدی نمی‌گرفتم و در نتیجه جدی گرفته نمی‌شدم.
باران
بهتر است همه چیز را به حال خود رها کنیم.
باران
یکی از بزرگ‌مردان روزگار می‌گفت من هیچ غمی را نمی‌شناسم که با یک ساعت کتاب خواندن، محو نشود.
کتاب ناب
سعی می‌کرد اصلاً توقف نکند. هیچ‌وقت.
باران
اما بگذار قبل از این‌که برایت یک سفر خوش آرزو کنم چند کلمه‌ای به تو بگویم: اول از همه، در مورد افراد اندیش‌مند... آزار دادن آن‌ها کار سختی نیست. بله، خیلی آسان است. بیشتر مواقع آن‌ها آدم‌های قوی و عضلانی نیستند به‌علاوه، علاقه‌ای هم به دعوا ندارند. صدای چکمه‌های رزمی یا مدال‌ها یا لیموزین‌های بزرگ برایشان جذاب نیست، پس نه، اذیت کردن‌شان کار سختی نیست. تنها کاری که باید بکنی این است که کتاب را از دست آن‌ها بگیری، یا گیتار یا دوربین و یا قلم را، کافی‌ست این کار را بکنی و آن‌ها به آدم‌های احمقِ به درد نخور و دست‌وپا چلفتی تبدیل می‌شوند. در واقع این همان کاری‌ست که دیکتاتورها انجام می‌دهند: عینک‌هاشان را می‌شکنند، کتاب‌ها را می‌سوزانند یا کنسرت‌هایشان را ممنوع می‌کنند، برایشان هیچ هزینه‌ای نخواهد داشت و از هرگونه آزاری از سوی آن‌ها مصون می‌شوند.
باران
زمانی‌که نمی‌توانی تشخیص بدهی که دوست داری بخندی یا گریه کنی...
باران
وقتی کسی را دوست داشته باشم، برایش به آب و آتش می‌زنم و زمانی‌که کار می‌کنم در آن غرق می‌شوم. اصلاً بلد نیستم کاری را به صورت عادی انجام بدهم، در سکون، من...»
باران
به نظر من این قضیه‌ی کبوتر و باز یک مشت چرندیات است. به نظر من چیزی که مانع زندگی‌کردن مردم در کنار هم می‌شود حماقت‌های آن‌هاست و نه تفاوت‌هایشان.
کتابخوار
از آن به بعد احساسات‌اش را با نقاشی نشان داد و این‌گونه با بقیه دنیا ارتباط پیدا کرد با نقاشی‌هایش.
باران
با خودش حرف می‌زد، از مردگان یاد می‌کرد و برای زنده‌ها دعا می‌خواند. با گل‌ها حرف می‌زد، با کاهوها، با پرندگان و گاهی با سایه‌ی خود.
_SOMEONE_
به آن تئوری ناخوشایند فکر کرد، تئوری بیان می‌کرد که تا زمانی‌که در مسیر سرپایینی باشید، دلیلی برای امتحان کردن کارهای جدید وجود ندارد و باید صبر کنید تا به پایین‌ترین حد برسید، آن موقع می‌توانید آن ضربه کوچک و مفید را بزنید که تنها چیزی‌ست که به شما کمک می‌کند تا دوباره سر پا شوید.
باران
چیزی که مانع زندگی‌کردن مردم در کنار هم می‌شود حماقت‌های آن‌هاست و نه تفاوت‌هایشان.
من
برای اولین‌بار، تک‌تکِ آن‌ها احساس می‌کردند که به یک خانواده‌ی واقعی تعلق دارند. حتی بهتر از یک خانواده‌ی واقعی، چون این چیزی بود که آن‌ها، خودشان انتخاب کرده بودند، خواسته بودند، برایش جنگیده بودند و این خانواده هیچ چیز در مقابل‌اش نمی‌خواست جز این‌که در کنار هم خوشحال باشند. در واقع حتی خوشحال هم نه، آن‌ها آن‌قدر پرتوقع نبودند. فقط کنار هم باشند، این همه چیز بود
باران
«از چیزی می‌ترسی؟» «بله.» «از چی؟» «می‌ترسم کسی درونم را متحول کند؛ و به‌علاوه... وقتی درون خودم گم می‌شوم، درست مثل این است که بیرون رفته‌ام. این طرف و آن طرف سرک می‌کشم... درون من خیلی جا برای دیدن دارد.»
باران
«پسرم به یاد داشته باش که صدای یاوه‌ی وزغ به قوی سفید نمی‌رسد؛ این چیزی بود که او می‌گفت.»
باران
چیزی که مانع زندگی‌کردن مردم در کنار هم می‌شود حماقت‌های آن‌هاست و نه تفاوت‌هایشان.
blackswan
آن‌قدر شروع‌های اشتباه، گره‌های کور و زخم داشتند
باران
هر بار که شروع به جمع کردن جایی می‌کرد، نهایتاً ناگریز چهار زانو می‌نشست و در جعبه‌ی کلاهی که پر از نامه‌ها و عکس‌ها بود، غرق می‌شد
باران
مشکل این‌جاست که مردم نمی‌توانند بدون بیان احساسات‌شان زندگی کنند. هیچ‌کس نمی‌تواند. غیرممکن است.
باران
«راجع به چیزی که از آن سر در نمی‌آوری صحبت نکن.
باران

حجم

۴۶۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

حجم

۴۶۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۷۶ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان