کتاب کنار دریا
معرفی کتاب کنار دریا
«کنار دریا» رمانی اثر ورونیک اولمی، رماننویس و نمایشنامهنویس توانای فرانسوی است. او در سال ۱۹۶۲ در نیس متولد شد؛ بعد از اتمام تحصیلات در رشتۀ هنرهای نمایشی نزد ژانلوران کوشه، در سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ به عنوان دستیار کارگردان با گابریل گران و ژانلوئی بوردون همکاری کرد.
اولمی پیش از این رمان، نمایشنامههای بسیاری نوشته و روی صحنه برده بود و سرانجام در سال ۲۰۰۲ توانست جایزۀ مشهور کتاب اولیهای آلن فورنیه را برای «کنار دریا» از آن خود کند. علاوه بر این، کتاب او جزء پرفروشترین کتابهای سال ۲۰۰۱ فرانسه و آلمان بوده و به پانزده زبان ترجمه شدهاست. در سال ۲۰۰۷ برداشتی از این کتاب در قالب مونولوگ، در لندن روی صحنه رفت و فیلمی اقتباسی از روی آن ساخته شد.
داستان برگرفته از خبر کوتاهی است که اولمی در روزنامه خواندهبود. روایت مادری تنها که دو پسر خود، کوین و استانلی را در زمان مدرسه برای سفر به کنار دریا میبرد. سفر با آخرین اتوبوس شب در هوای بارانی آغاز میشود. هتل کهنه، اتاقهای بیش از حد کوچک، بیپولی و هوای بارانی که تشخیص زمان را غیرممکن میکند... شرایط میتوانست بهتر از این باشد؛ اما اتفاق خوبی در انتظار این زن که به آرامی در این دنیای سرد و تاریک غرق میشد، نبود.
گزیدهای از داستان:
وقتی که اتوبوس رسید هر سۀ ما هیجانزده بودیم و کمی هم خجالتزده. اگر سوار یک کشتی لوکس درجهیک شده بودیم، دیگر آنقدر خجالت نمیکشیدیم. با این حال این فقط یک اتوبوس قدیمی پرسروصدا و سرد بود، واقعاً سرد بود. وقتی که سوارش شدیم انگار که وارد یخچال شده بودیم.
کرایۀ اتوبوس را با آخرین اسکناس صدی که برایم مانده بود پرداخت کردم و ته اتوبوس نشستیم. من و پسرها با ساکهای ورزشی روی پاهایمان که با لباسهای گرم پسرها پرشان کرده بودم. میدانم زیادی بود اما ترسی در جمع کردن وسایل بود که نمیتوانم توضیح بدهم. میخواستم همهچیز را بردارم. میدانستم به هیچ دردی نمیخورد؛ اما میخواستم همراهمان باشد. وسایل خانه، چیزهای آشنایی که در نگاه اول بشناسیمشان. کوین میخواست اسباببازیهایش را هم بیاورم؛ اما من نمیخواستم. خوب میدانستم که برای تفریح نمیرویم.
حجم
۱۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۱۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
راجب زنی هست که با دو فرزند پسرش زندگی میکنه و وضع مالی خوبی ندارن. با اندک پولی که داره . شبونه دست بچه هاش رو میگیره تا اونا رو ببره شهر دیگه و دریا رو ببینن, چون تاحالا پسراش
این کتاب کم حجم – ۸۰ صفحه – داستان مادری است که می خواهد پسرانش را خوشحال کند، می خواهد به هر طریقی که شده آن ها را به دریا ببرد و لحظات خوبی را برای آن ها رقم بزند.
کتاب مقداری سانسور داره ولی زیاد نیست...داستان یه زن بی کس و کار و دو تا پسر کوچکش هست که بی پولی به اونها فشار می یاره و...یه جورایی از یک سوم ابتدایی داستان آخرش رو حدس می زدم...ولی بازم
میخواستم راجع به مدهآ یه چیزی بنویسم و شروع کرده بودم همهی اقتباسها و ترجمههاشو خوندن. یه دوستی این ر پیشنهاد داد و خوندم. الآن از خوندش خوشحالم ولی احساس میکنم به خاطر ایدهی مدهآ ئه و نه به خاطر
داستان یکنواختی داشت و کمی گنگ بود اونجا که با بچه ها رفتن انگار یه چیزی حذف شد!
تاریکه. وحشتناکه. غمناکه. این سه کلمه به خوبی این داستان کوتاهِ ۸۰ صفحهای رو توصیف میکنن. نویسنده ایدهی داستان رو از خبر کوتاهی که توی روزنامه خونده گرفته. و در مورد یک مادر به همراه دو پسر نُه و پنج
کتاب بدی نبود ولی خیلی هم جالب نبود
داستان ، جذاب و بسیار غم انگیز هست. بنابراین کسانی که روحیات حساسی دارند یا زود افسرده میشوند و یا خودشان غم و مشکلی دارند نباید اصلا این داستان را بخوانند. عیب داستان ناامیدی و غلبه افسردگی و مشکلات بر
یکی از دوستان نوشته بود اگر غمگین هستید یا افسرده ید این کتاب را نخوانید و من اضافه می کنم اگر مادر دو فرزند هستید نیز این کتاب را نخوانید. همیشه به مادر های فقیر فکر می کنم به مادر
شخصیت پردازی فوقالعاده بود... کتاب به شدت تلخ بود و چیزی که خیلی برام جالب بود اینه که اصلا شخصیت داستان رو قضاوت نکردم و انقدر باهاش همدلی کردم و درکش کردم که پر از بغضم و این هنر فوقالعاده