
کتاب پروانه های سیاه
معرفی کتاب پروانه های سیاه
کتاب پروانههای سیاه نوشتهی پریسیلا موریس و با ترجمهی مزدک بلوری، روایتی داستانی از زندگی در دل بحران و جنگ است. این رمان با محوریت شخصیت زورا، نقاشی سرشناس در یوگسلاوی، به سال اول محاصرهی سارایوو در ۱۹۹۲ میپردازد و تجربهی فردی و جمعی مردم این شهر را در مواجهه با فروپاشی، ناامنی و دگرگونیهای اجتماعی به تصویر میکشد. نویسنده با نگاهی دقیق و جزئینگر، فضای شهری، روابط خانوادگی و اجتماعی و تأثیرات جنگ را بر زندگی روزمرهی شخصیتها بازتاب داده است. نشر بیدگل آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پروانه های سیاه
پروانههای سیاه، نخستین رمان پریسیلا موریس، داستانی است که در بستر تاریخی و اجتماعی محاصرهی سارایوو شکل گرفته است. این کتاب با تمرکز بر زندگی زورا، نقاش و استاد دانشگاه، به روایت روزهای آغازین جنگ بوسنی و تأثیرات آن بر زندگی فردی و جمعی میپردازد. نویسنده با توصیفهای زنده و ملموس از شهر سارایوو، فضایی را خلق کرده که همزمان هم آشنا و هم غریب است؛ شهری که در آن پلها، خیابانها و خانهها به نمادهایی از پیوند، جدایی و مقاومت تبدیل میشوند. ساختار کتاب بر پایهی روایت خطی و جزئینگر است و با پرداختن به روابط خانوادگی، همسایگی و دوستی، تصویری چندلایه از جامعهای در حال فروپاشی ارائه میدهد. موریس در این اثر، علاوهبر نمایش خشونت و ناامنی، به نقش هنر و امید در تداوم زندگی و مقاومت در برابر شرایط دشوار نیز پرداخته است. ترجمهی مزدک بلوری، متن را به فارسی برگردانده و نشر بیدگل آن را منتشر کرده است.
خلاصه داستان پروانه های سیاه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان پروانههای سیاه با زورا، نقاشی پنجاهوپنجساله، آغاز میشود که در میانهی مسئولیتهای خانوادگی و شغلی، احساس سردرگمی و فرسودگی دارد. با شدتگرفتن بحران سیاسی و اجتماعی در سارایوو، زورا ناچار میشود مادر بیمار خود را به خانهاش بیاورد و همسرش، فرانیو، همراه مادر به انگلستان میرود تا نزد دخترشان بمانند. زورا برای مدتی کوتاه فرصت مییابد به نقاشی و زندگی شخصیاش بپردازد، اما با شروع جنگ و محاصرهی شهر، این آرامش به سرعت جای خود را به اضطراب و ناامنی میدهد. در این میان، زورا با مشکلاتی چون تصرف خانهی مادرش توسط غریبهها، کمبود مواد غذایی، قطع آب و برق و تهدید دائمی گلولهباران و تکتیراندازها روبهرو میشود. روابط همسایگی و دوستیها در این شرایط بحرانی معنای تازهای پیدا میکنند؛ همدلی، ترس، شوخیهای تلخ و تلاش برای حفظ عادیترین جنبههای زندگی، بخشی از روزمرگی شخصیتها میشود. زورا با پناهبردن به هنر و تدریس، سعی میکند روحیهی خود و اطرافیانش را حفظ کند و در برابر فروپاشی اجتماعی و روانی مقاومت نشان دهد. روایت کتاب، همزمان با پیشروی جنگ، به تدریج فضای شهر را تیرهتر و ناامنتر ترسیم میکند و زورا را در موقعیتی قرار میدهد که باید میان ماندن و رفتن، وفاداری به خانه و خانواده و تلاش برای بقا تصمیم بگیرد.
چرا باید کتاب پروانه های سیاه را بخوانیم؟
پروانههای سیاه با روایتی انسانی و ملموس، تجربهی زندگی در دل بحران و جنگ را از زاویهای شخصی و هنری به تصویر کشیده است. این کتاب نهتنها به وقایع تاریخی و اجتماعی میپردازد، بلکه با تمرکز بر جزئیات روزمره، احساسات و دغدغههای شخصیتها، تصویری زنده و چندوجهی از مقاومت، امید و آسیبپذیری انسانها ارائه میدهد. توصیفهای دقیق از فضای شهری، روابط خانوادگی و همسایگی، و نقش هنر در تداوم زندگی، از ویژگیهای شاخص این اثر است. خواندن این کتاب فرصتی است برای درک عمیقتر از تأثیرات جنگ بر زندگی فردی و جمعی و شناخت قدرت هنر و همبستگی در شرایط دشوار.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن پروانههای سیاه به علاقهمندان رمانهای اجتماعی، تاریخ معاصر، روایتهای جنگ و آثار با محوریت زنان و هنر پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که دغدغهی شناخت تأثیرات بحران بر زندگی روزمره و روابط انسانی دارند، این کتاب انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب پروانه های سیاه
«بعضی وقتها اینطور به نظرِ زورا میرسد که با همهٔ درسدادنها و نمایشگاهگذاشتنها و جلسهها و کارهای دفتری و مراقبتو آشپزی و تمیزکاری و اینوروآنوررفتنها، در میانهٔ زندگیاش سردرگم است و دستوپا میزند. دیگر زمانی باقی نمانده تا کارهای اساسیاش را انجام بدهد. شاید حالا، در پنجاهوپنجسالگی، دیگر در نیمهٔ دوم زندگیاش باشد، ولی همیشه خیال کرده بود این سالهاـــوقتی بچهاش بزرگ شده و رفته و خودش هم هنوز پا به سن نگذاشتهـــمهمترین و پربارترین سالهای عمرش خواهند بود. خودش را تصور کرده بود که روزهای طولانی و لذتبخشی را در آتلیهٔ نقاشیاش میگذراند. ولی درعوض، همیشه چیزهای دیگری وقتش را میگیرند. صدای یکنواخت حرکت روبهجلوی تراموا و تلقوتلوق شیشهٔ پنجرهاش در گوشش میپیچد، دلواپس است. پیشانیاش را میگذارد روی شیشه و محو تماشای شهرش، در این ساعتِ ناآشنای روز میشود. باد اعلامیهها را در خیابان میچرخاند و اینوروآنور میبرد و کوهها در نور قبل از سپیدهدم لرزاناند. ساختمانها، ماشینهای سرمازده، مرد مستی که به خواب رفته، شمایل همهشان پر از خلل و فرج است و نور به پرهیب چیزها رخنه میکند. مرز بین شب و روز نامعلوم است، انگار که خیلی راحت میتواند برگردد و آرامآرام وارد شب بشود و به همان راحتی پیش برود و قدم در روز بگذارد.»
حجم
۲۹۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۹۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
