نظرات کاربران درباره کتاب در انتظار گودو
۳٫۷
(۸۷)
علی دائمی
همین الان از وسط کتاب، ولش کردم و اومدم اینجا تا بگم: وقتی دارید یکی از مشهورترین درامهای تاریخ ادبیات رو ترجمه و منتشر میکنید، حق ندارید غلط املایی و نگارشی داشته باشید!
رعایت کردن هکسره چیزیه که ما برای دانشآموزان توضیحش میدیم؛ در شأن مترجم نمایشنامهٔ ساموئل بکت یا یک انتشارات نیست که قواعد هکسره رو بلد نباشه.
farnaz Pursmaily
گویا همهی ما در انتظار گودویی هستیم که بیاید و ما را نجات بدهد و همین باعث بیحرکتی ما شده. کل این کتاب دیالوگها و اتفاقات(یا شاید بهتره بگم بیاتفاق بودنش) حول محور این قضیه میچرخه. در روان شناسی وجودی مفهومی وجود داره به نام در انتظار نجات دهندهی غایی که همین مسئله رو توضیح میده. بکت حس وحشتناک انتظاری که دو شخصیت اصلی میکشند رو کاملا در خواننده به وجود میاره اما چیزی که باعث میشد خسته کننده نباشه، طنز ظریفی بود که در دیالوگها وجود داشت، دیالوگها و جملاتی که اگرچه در ظاهر مثل بحثهای بیهودهی دو دیوانه بود اما به شدت جذاب و عمیق بود! شاید دلیل جذابیت این کتاب برای من علیرغم فضای سرد و دلگیرش همین دیالوگها بود که خیلی از اونها معروف و شنیده شدهست.
ولادیمر: اگه خنده قدغن نبود، یه خرده می خندیدیم
استراگون: ما همه ی حقوقمونو از دست دادیم، نه؟
ولادیمر: از دستشون خلاص شدیم
کاربر ۲۴۲۹۹۸۳بسیار عالی
ممنون از نظرات همه
هوش واقعی یعنی من
خیلی خیلی خوب نقد کردین
عالی بود
مروارید ابراهیمیان
من اینو دوست نداشتم اصلا
کاربر کرم کتاب
اون دوستی که این اثر رو تایپ کرده کلا از هکسره چیزی سرش نمیشده،واقعا اعصابم موقع خوندن کتاب خورد شد. از اپ شما انتظار نمیره اجازه بدین همچین اتفاقی بیفته . بهترِ ، درستِ...
H.O.P
نظرتون درستِ و بهترِ کتاب دوباره ویراستاری بشِ ؛)
mahdiye mellati
مرسی از نظر مفیدتون. پس نمیخرمش 🙏
farez
کاش میشد با ترجمه ی استاد نجف دریابندری این اثر رو قرار میدادن...خیلی ترجمه ی بهتریه
Mohammad
(۳-۲۹-[۳۷])
"آقای گودو گفته امروز غروب نمیاد اما فردا حتما میاد."
تکرار و تکرار دوری باطل؛ گودویی که شاید قرار نیست هیچ وقت بیاد؛ چشم هایی که بیهوده به دور دست ها خیره شدن و منتظرن تا منجی شون از راه برسه، گاهی امیدشون رو از دست میدن و از شدت این پوچی و بیهودگی به فکر فرارن، حالا به هر طریقی.. شایدم خودکشی.. ولی چیزی هست که اونا رو اونجا نگهمیداره؛ شاید تنها راه فراموشیِ این پوچی و معنا دادن به هستی شون همین باشه.. انتظار. یکی از ویژگی های یه اثر خوب اینه که مخاطب رو به تفکر واداره و این یکی ازون کتاباییه که - بخاطر استفاده از نمادها و استعاره ها - شما رو با کلی پرسش تنها میذاره.
محمد شریعتی
انتظار کشیدن زندگی رو تحت تاثیر خودش قرار میده و اون رو به اسارت میکشه... این نمایشنامه درباره لحظههای انتظار کشیدنه.
از طرفی گفتوگوهای نقشها که در حین انتظار کشیدن رخ میده مفاهیم قابل تاملی داره، نمادهایی که هر نقش به عهده گرفته تا به نمایش بذاره هم قابل توجه هستش، توجه به جزئیات، به زمان، مهم بودن نحوه دقیق رخ دادن اتفاقات و ... مفاهیمی هستند که تو این نمایشنامه نشون داده میشه.
توصیه میکنم قبل از خوندن نمایشنامه، توضیحات مترجم رو بخونید تا به فهم بهتر و لذت بیشتر کمک کنه، نمایشنامه چیزی برای لو دادن نداره، پس ازین بابت خیالتون راحت باشه!
محمد شریعتی
😊🌹
Fereshte
به لیست انتظار کتاب هام وارد شد☺☘
معجزه ی سپاسگزاری
فریادهای زده نشده، یواش یواش، چین و چروکهای روی صورت میشوند ...
(از متن کتاب)
پرنده خیالِ من ...
سوالم رو پس میگیرم بنا به دلایلی!
پرنده خیالِ من ...
سلام استاد ارجمند🌷
لطف کنید و یگ برداشت کلی و در عین حال جامع ازین اثر که بشه ساده تر مفهوم رو فهمید بگید
من از مکالمه هاشون لذت بردم اما اینکه نمیتونستم به طور مثال بعد خوندن پرده اول یک جمع بندی کلی داشته باشم یا به مفهومی خاص پی ببرم ناخوشایند بود برام ...
chihiro
درواقع، همه ی ما منتظریک گودوایی هستیم. تا بیاد و ما رو نجات بده....
Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
یک تئاتر ابسورد با معانی مختلف قابل برداشت و نه لزوماً معنایی عینی و ازپیشمشخّص.
بکت با ظرافت بسیاری از اطلاعات را مسکوت میگذارد و ما صرفاً این را میدانیم که ولادیمیر و استراگون در انتظار گودویی هستند که نیامده و نخواهد آمد، دیگر مهم نیست که اگر بیاید چه کند و چه شود. در پرده دوم وقتی پرسیده میشود که گودو چه میکند، پسرک پاسخ میدهد هیچکار؛ یعنی گودو هم که بیاید ماجرا باز همین سیر دوّار خود را ادامه خواهد داد. لاکی و پوتزو شاید تشبیهی بر همان ولادیمیر و استراگون باشند (مطابق تشابه قوه فکری ولادیمیر و لاکی، استراگون و پوتزو)، با اینحال پوتزو و لاکی بیهدف حرکت میکنند اما ولادیمیر و استراگون هدف دارند اما حرکتی نمیکنند. در هر دو حالت مذکور، این بشر محکوم است به تکرار بیمعنای اعمالی به ظاهر عقلانی اما از روی عادت، تا مرحمی باشد بر زخمها و رنجهای جهان فاقد معنایمان. آنان با یکدیگر حرف میزنند نه از برای هدفی متعالی، که برای فرار از تنهایی و تفکر! تنهایی آنان را میترساند چرا که موجب یورش افکار و مواجهه با حقیقت تلخ پوچی آنان میشود.
لاکی با ارادهی خود شلاق و طنابش را به دست پوتزو میسپارد، هر چند از همان مونولوگش هویداست که از دیگران عاقلتر است. چرا؟ برای شانه خالی کردن از مسئولیت و نفی اختیار خود در این بحران اگزیستانسیالیستی. لاکی از مسئول و مختار بودن انسان گریزان است.
در نهایت هم مادامی که وصولی به هدفی نباشد، زمان بیمعناست و این روز یا آن روز فرقی ندارد و همگی در این سرگردانی اسیریم و خود را خام میکنیم.
ولنسی پارسی
چه قد خوب گفتین👌🏼🌹
sg.nz
بهترِ؟؟؟ این حجم از اشتباه واقعا بد بود!
H.O.P
واقعا بدِ :(
پرویز
دیگه داره شور قضیه ی "ه_کسره" درمیاد! به همه جا و همه کس سرایت کرده! 😑
Roozbeh Ghirizadeh
هشدار! خطر جنون به علت هکسره.
علی دائمی
آخ آخ آخ...
چرا زودتر این دیدگاهو ندیدم...
sali daruish
پر از غلط املایی و دستوری
واقعا بده که کتاب پر از غلط باشه
احسان
درست می فرمایید. من در چند صفحه اولی متوجه چند مورد اشکال مربوط به #هکسره شدم.
sunnaz
این نمایشنامه کمدیِ تلخی است که نویسنده به سبک پست مدرن به نگارش درآورده و انکاری قلمداد میشود بر انتظار مدرنیستی مبنی بر اینکه کسی خواهد آمد و اتوپیایی در انتظار بشر خواهد بود. با توجه به تاریخ نگارش اثر میتوان توانایی ساموئل بکت را در آفرینش و خلق دنیایی ورای زندگی معاصر ایشان درک کرد.
sahel
من تاتر این کار را هم دیدم خیلی زیبا بود و از خوندنش کیف میکنید حتما پیشنهاد میکنم
baza
ببخشید بازیگر تئاتر هستید؟؟
نسیم نیک
نوشتن درباره این نمایشنامه سخته، نویسنده در ظاهر متن روان و ساده و تکراری رو نوشته ولی در باطن تمام داستان، هر بخش و شخصیتها هدف خاصی دارند!
《انبوه شایدها و بیاطمینانیهایی که در سرتاسر گودو و تمام آثار بکت سایه دوانده است.》
شخصیت اصلی، گودو نام دارد که مشخص نیست کیست و چیست که همیشه امروز نمیآید ولی فردا حتما میآید و در ادامه اسارت در زندان ذهن منتظران در هر جایگاهی دارند.
ابتدای کتاب مترجم یادداشتی نوشته که من بعد از متن اصلی خواندمش، توضیحات و تحلیل او به درک مفهوم داستان کمک زیادی میکند.
▪ترجمه نشر روزگار که چندان خوب نبود. عدم رعایت هکسره هم واقعا عجیب و آزار دهنده بود!
zohreh
۵۵.
از غلطهای املایی و بیتوجهی به "ه کسره" که بگذریم،
این کتاب یه شاهکاره.
کتابی که با مکالمات ساده و روان پوچی زندگی و انتظار درونی هر فرد برای رسیدن "نجات دهنده" رو به صحنه نمایش آورده.
شخصیتها به قدری در گیر و بند انتظار رسیدن معبود و نجات دهنده موندن که گذر زمان از دستشون در رفته.
با وجود بدقولی گودو، هنوز هم منتظرن و این انتظار تبدیل به یک اسارت شده.
کتاب بینظیریه.
mahdi
من خوندم پست مدرن و پریشانی رو خوب فهمیدم و این تمثیل های عجیب و دیالوگ ها رو هیچی نفهمیدم. لطفا کمک کنید بفرمایید برای فهم و درک و نقد اینگونه ادبیات چه کتاب هایی باید مطالعه کرد.
Havisht & Fatemeh
اگر دنبال دریافت معنا از متن و فهم اسون اون هستین سبک دادائیسم(پوچ گرایی) به خصوص نویسنده هایی مثل تریستان تزارا، مارسل ژانکو و ساموئل بکت که از سردمداران این سبک هست قطعا انتخاب مناسبی برای مطالعه نیست.
کاربر ۳۷۰۵۸۸۹
رشیدی و دریابندری و علیزاد این کتاب رو پیشتر ترجمه کردن، حتی تو ویکی پدیای فارسیِ کتاب اسم این مترجم عزیز ذکر نشده بعد طاقچه کتاب رو عدل با همین ترجمه که اساسا ترجمه نیست بلکه ضدترجمه و تخریبِ متن ادبیه گذاشته
tata.b
استراگون : دست به من نزن! ازم سوال نکن! حرف با من نزن! پیشم بمون!
▫️
ولادیمیر : من هیچ وقت از پیش تو رفته م؟
▫️
استراگون : تو گذاشتی من برم .
کاربر ۲۱۷۱۰۸۱
موضوع نمایشنامه خوب بود اما مکالمه ها کش دار و کسل کننده بود
Pooria Mardani
زندگی چیزی نیست جز پوچی، فراموشی و تکرار!
و آدمی امیدی ندارد جز همین تکرار نشدن زندگی!
baza
احسنت احسنت
jacob.bayat
گودو جان تورو خدا زودتر بیا و مارو نجات بده...نیاز به اینترنت داریم کارو زندگیمون رو هواست اینا که حال مارو درک نمیکنن لااقل تو بیا...😑😥
کاوه
داستانی درباره انتظار مداوم و بیهودگی...
کاربر 7555640
_این چیه +نمیدونم بیده _پس برگ هاش کو +باید مرده باشه
_دیگه مجنون هم نیست +یا شایدم فصلش تموم شده
m2
نا امیدی ناشی از امید به زندگیست. ضربههای مهلک روحی، حاصل امیدها و توقعات بی جایی است که از زندگی داریم. از این رو پوچی بدست آمده از پس امیدهای بسیار ویران کننده است. نتیجه این تفکر حاصلی جز انتخابهای صفر و صدی ندارد. درست مانند آنچه که دو شخصیت بِکت « استراگون و ولادیمر» با آن درگیر هستند. یا گودو میآید و همه چیز درست میشود و یا بهتر است خودمان را دار بزنیم. و این است خط باریکی که بکت میان رهایی و نابودی ترسیم میکند.
انتظار، انتظار و انتظار از آمدن منجیای که قرار است همه چیز را تغییر دهد، آیا چیزی آشنا برای ما نیست؟ آیا آن را در سیاست و اعتقادات دینی نمیبینیم؟ آیا در تنهاترین لحظات خود به این فکر نکردیم که بالاخره آن معشوقی که قرار است مرا رهایی ببخشد را کی ملاقات میکنم؟ آیا همه ما گودویی نداریم؟ این دور باطل انتظار نتیجه همان امیدهای واهی است.
بکت برخلاف ولتر که «کار» را در این جهان پر رنج و پوچ رهایی بخش میداند، هیچ امیدی به تغییر وضعیت شخصیتهایش ندارد، گویی قرار است که آنها تا ابد کنار تک درخت صحنه نمایش انتظار بکشند.
در نهایت از آنجایی که از انتظار بیزارم، با تعظیمی در برابر ولتر و تشویق جانانه بکت، به کامو پناه میبرم تا پوچی را نه پایان زندگی که شروع آن بدانم.
کاربر ۱۸۰۲۷۳۹
در انتظار گودو یک نمایش نامه از ساموئل بکت
دو نفر در صحنه در انتظار مردی هستند که بیاید و زندگیشان را تغییر بدهد. دیالوگهای جالبی میان این دو نفر گفته میشه
م.
مقدمه کتاب بسیار عالیه. برای فهم بهتر این نمایش حتما این مقدمه مترجم رو بخونید.
MhmD
"بیا کاری بکنیم، درحالیکه فرصتش رو داریم! هر روز که به وجود ما احتیاج نیست! در واقع شخصآ به وجود ما احتیاجی نیست. بقیه هم بهیکسان با این قضیه خوب برخورد میکنند، اگر نگیم بهتر. این نالههای کمک که هنوز در گوش ما صدا میکنه، خطاب به همه بشریته! ولی در این مکان، در این لحظه از زمان، همه بشریت خواهناخواه ما هستیم، چه خوشمون بیاد یا نه. پس بیا قبل از اینکه دیر بشه، نهایت تلاشمان رو بکنیم! بیا برای یکبار هم که شده به بهترین وجهی نماینده این نژاد متعفنی باشیم که تقدیری ظالمانه ما رو بهش منتسب کرده!"
ولادیمیر و استراگون نمایندگان بشریت اند،نمایانگر انسان درکره ی خاکی اند،انسانی که محکوم است به ندانستن،به درانتظار بودن برای کشف حقیقت؛اما کدام حقیقت؟
ولادیمیر و استراگون زندگی شان را وقف گودو کرده اند،منتظر اند که گودو بیاید و نجاتشان دهد، بدون این که حتی بدانند او کیست،چکاره است یا چه شکلی است! همان گونه که انسان در طول تاریخ خود همواره به ریسمانی برای نجات خودش از پوچی دنیا چنگ زده بدون این که حقیقتا بتواند بفهمد که این ریسمان چیست؛او محکوم است به ندانستن اما برای نجات و از ترس تهی بودن زندگی به ریسمان چنگ میزند شاید گودویش بیاید و نجاتش دهد.
جالب است که هم ولادیمیر که نمایانگر انسان روشن فکر است و هم استراگون که شخصی عامی است در این راه با یکدیگر همراه شده و شریک اند؛حتی ولادیمیر انگار بیشتر به استراگون نیازمند است تا استراگون به او.انگار انسان عامی راحت تر میتواند شرایط بدش را بپپذیرد تا روشن فکر.
ولادیمیر از تنهایی وحشت دارد،نمیخواهد به تنهایی منتظر ناجی باشد،حتی خوابیدن استراگون را برنمیتابد.
اما گودو قرار است چه کند چگونه قرار است آن ها را نجات دهد اصلا چطور خود را به آن ها معرفی کرده آیا اصلا گودو وجود خارجی دارد یا آن ها بازیچه ی دست کسی شده اند؟اصلا از چه چیز قرار است نجاتشان دهد؟ از زندگی یا از مرگ؟
این ها سوالاتی است که درذهن خواننده نقش میبندد،اما گودوی ما چطور؟ چطور قرار است نجاتمان دهد از چه چیزی قرار است برهاندمان؟چگونه خود را به ما معرفی کرده؟
همان گونه که ولادیمیر و استراگون در یک موقعیت ابزورد گیر کرده اند انسان نیز در دنیا همین شرایط ابزورد را دارد،او هیچگاه نخواهد فهمید که گودو کیست و آیا زندگی اش را صرف امیدی تهی کرده یا گودو واقعی است.
بکت در پاسخ به این سوال که گودو استعاره از خداست گفته بود که اگر میخواستم بگویم خدا مینوشتم خدا نه گودو!
زیبایی هنر این است که هر شخص میواند معنای خود را از گودو بیابد،خدا،امید،ناجی،معشوق یا حتی فلسفه ی اگزیستانسیالیسم هر کدام میتوانند گودوی ما باشد،چیزی که زندگی را به آن گره زده ایم اما حقیقت آن را هیچگاه کشف نخواهیم کرد.
متن روان با شوخی های دم دستی اما معنی دارو فلسفی سبب شده که علی رغم یک موقعیت پوچ و تکراری ابدا خسته کننده نباشد،شوخی هایی که درراستای هدف اصلی قصه اند مثلا جایی که استراگون پیشنهاد میدهد درحالی که منتظر اند خود را حلق آویز کنند نشان از سردرگمی و رخوت انسان در جهان بی معنا دارد،یا جایی که پیشنهاد میکند از به دنیا آمدنشان توبه کنند.
در انتظار گودو بهترین نمونه از تآتر ابزورد است،جایی که نویسنده شخصیت ها را در مکانی پوچ به تصویر میکشد و نمادگرایی به بهترین شکل جریان دارد.بکت در این نمایشنامه میکوشد خواننده/بیننده را علی رغم سرگرم کردن به تفکر پیرامون زندگی وادار کند.
amin azadi
با اینکه از بکت تعریف زیادی شنیده بودم خیلی جذب نشدم و تا نیمه کتاب به زور ادامه دادم شاید به خاطر ترجمه بود نتونستم ادامه بدم به شدت حوصلمو سر برد
M.MAHDI
عجب کتابی بود...
PaghiA
یادداشت مترجم بیشتر اسپویل کامل داستان بود تا یک نوشتهی مقدمهوار برای اثر! احساس میکنم مترجم خیلی هیجانزده بوده و نتونسته جلوی خودش رو برای نقد(!) نمایشنامه بگیره.
leila
فارغ از ترجمه ، نمیدونم چرا انتهای کتاب اشک ریختم ، از بس که فوق العاده بود
erfan
فقط میشه گفت شاهکاری که از بیرون و خلاصه داستان خشک و تکراری و ترسناک بد بنظر برسه
اما شروع کنید
وقتی واردش شدید ول کردن کتاب فوق العاده سخته
Hadi
سلام. من این ترجمه رو نخوندم ولی پیشنهاد میکنم ترجمه نجف دریابندری رو بخونید که اخیرا نشر کارنامه تجدید چاپ کرده.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
این کتاب مانند یک معمای پررمزوراز است؛ اما میتوانید انتظار داشته باشید که ببینید قدرت عجیب و غریب این درام قادر است خاطرهی برخی حقایق ناراحتکنندهی سرنوشت ناامید بشریت را نقل کند. آقای بکت یک نویسندهی ایرلندی است که برای سالها در پاریس زندگی کرده و برای یکبار بهعنوان منشی در خدمت جیمز جویس بوده است.
ازآنجاییکه در انتظار گودو هیچ معنای سادهای ندارد، مخاطب برای شناخت دیدگاه و سبک بکت ناچار است با تجربهی دو دنیای او درگیر شود. دیدگاه او اندوه و دلتنگی سارتر را بیان میکند و یادآور مفاهیمی چون تیرگی و انزجار است و سبک او تندوتیزی جویس را یادآور میشود که از این نظر سبب شگفتی است. این دو را کنار هم بگذارید تا از میزانسن ترسناکی که بکت دربارهی داستان بشریت ساخته تصویری در ذهن داشته باشید.
درواقع، نمایش شامل چهار شخصیت بدنام، یک پسر معصوم که دو بار با پیامی از گودو سر میرسد، درختی عریان، یک یا دو تپه از زمین و یک آسمان را شامل میشود. دو نفر از شخصیتها منتظر گودو هستند که هرگز نمیرسد. نفر دیگر یک لرد پرزرقوبرق ساکن زمین و دیگری بردهی ناامیدی است که در انتهای یک طناب تلوتلوخوران در حال گریه و زاری است.در انتظار گودو نمایشنامهای با لحن مدرن و عاری از احساسات نوشته شده است. تصویری که در ذهن مخاطب شکل میگیرد آن است که گودو نمادی از خدا و آنهایی که کنار درخت خشکیده درنگ میکنند، در انتظار رستگاری و رهایی هستند، موهبتی که هرگز فرا نمیرسد.
دیگر نمادها فریبندهتر و برای فهمیدن دشوارترند؛ اما این وضعیت در تمامی نمایشنامه یکسان نیست. در مورد درام آقای بکت باید گفت این نمایشنامه بهجای اینکه تجربهی انسان بر روی زمین و مباحثی چون ترحم، بیرحمی، رفاقت و وفاداری، امید، فساد، پلیدی و پدیدهی وجود انسان را روشن کند، آن را مبهم میسازد. در فضای نمایشنامه میتواندید که ایمان به خدا تقریباً از بین رفته است؛ اما هنوز هالهای از آن کنارههای داستان سوسو میزند. به نظر میرسد بکت در تلاش است به ما بفهماند که انسانهای روی زمین دلایل زیادی برای چنگزدن به این ریسمان نمیبینند؛ اما قادر نیستند آن را کاملاً رها کنند.
بااینکه در انتظار گودو همانطور که شرحدادهشد، یک سرگشتگی است، ولی آقای بکت انسان حقهبازی نیست. او احساساتی قوی نسبت بهتحقیر و پستی بشر دارد و مفصلاً نسبت به آنها خشم خود را ابراز داشته است. در انتظار گودو سراسر احساس است. شاید به همین دلیل است که در عین گیجکنندگی مخاطب، برای او متقاعدکننده نیز میباشد. اهل تئاتر میتوانند از آن بهتندی انتقاد کنند اما نمیتوانند آن را نادیده بگیرند و دقیقاً به همین دلیل است که میتوان از بکت بهعنوان یک نویسندهی معتبر یاد کرد.✨
مهدی
نمایشنامهای سمبلیک که پوچی زندگی روزمرۀ آدمها رو تعریف کرده. ازش لذت نبردم. زیادی نمادین بود. کل ماجرای پر از نمادشو میشه توی دو سه پاراگراف تعریف کرد. چوناین قصۀ سادهای که میشد مثلاً حکایتی کوتاه و سمبلیک باشه، با دیالوگهای هیچ و پوچ هی کش داده شده تا بیمعنا بودنشو به طرز اغراقآمیزی نمایش داده باشه؛ و نتیجه، زیادی انتزاعی و روشنفکرانه شده.
از بس تحسین و تمجید شنیده بودم از این نمایشنامه، هرچه پیش میرفتم بیشتر درمیماندم که چرا ازش سر درنمیآرم.
مهدی
والا اگه خودت فهمیده باشی چی گفتی!
فعل و فاعل و مفعول همه چپ اندر قیچی!
baza
نه اشتباه میکنی
آیا نویسندهای روشن فکر باشه مشکلی هست؟
آیا نویسنده ای از نمادین استفاده کنه مشکلی هست؟
نمادین یک زبان خاص است برای بهتر فهماندن دیگران و برای رازداری مسائل نمایشنامه و کتاب و نفری میتواند که این راز را کشف کند که واقعا دوستدار نماد و روشن فکر و حتی زندگیه.
خسته نباشید
Nima Mohsenpour
یکی از بهترین نمایشنامه های دنیا
AS4438
یه نمایشنامه گنگ ونامفهوم..
حجم
۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۸۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان