بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در انتظار گودو | طاقچه
تصویر جلد کتاب در انتظار گودو

بریده‌هایی از کتاب در انتظار گودو

نویسنده:ساموئل بکت
انتشارات:نشر روزگار
امتیاز:
۳.۷از ۸۷ رأی
۳٫۷
(۸۷)
اشک‌های جهان کمیت ثابتی دارند. هرگاه یه نفرشروع کنه به گریه، یه جای دیگه، یه نفر دیگه از گریه می‌ایسته. در مورد خنده هم همینطوره.
Mohammad
هوا پر از ضجه های ماست. (گوش می‌کند.) اما عادت بی حس کننده ی بزرگی است.
farnaz Pursmaily
امید که به تعویق بیفته موجب بیماری می‌شه.
MARY
به من دست نزن! ازم سوال نکن! باهام حرف نزن! با من بمون!
farnaz Pursmaily
چه لطفی داره آدم دلسرد باشه،
Gisoo
استراگون: به من دست نزن! ازم سوال نکن! باهام حرف نزن! با من بمون! ولادیمیر: مگه تا حالا ترکت کردم؟ استراگون: تو گذاشتی من برم.
بهار
استراگون: حالم خوب نیست. ولادیمیر: واقعاً! از کی؟ استراگون: یادم نمی‌آد.
بهار
تو یه لحظه همه چیز ناپدید می‌شه و ما یه بار دیگه تنها می‌شیم، میان هیچ و پوچ!
Lea
ما منتظریم. کلافه‌ایم. نه اعتراض نکن، ما تا سر حد مرگ کلافه‌ایم. نمی‌شه اینو انکارکرد. خُب یه تنوعی هم که پیدا می‌شه ما چکار می‌کنیم؟ می‌ذاریم از دست بره. بیا، بیا مشغول شیم!
Gisoo
استراگون: به من دست نزن! ازم سوال نکن! باهام حرف نزن! با من بمون! ولادیمیر: مگه تا حالا ترکت کردم؟ استراگون: تو گذاشتی من برم.
Saeid
اشک‌های جهان کمیت ثابتی دارند. هرگاه یه نفرشروع کنه به گریه، یه جای دیگه، یه نفر دیگه از گریه می‌ایسته. در مورد خنده هم همینطوره. (می خندد.) پس بیاید بیش از این از نسل خودمون بد نگیم. نسل ما غمناک تر از نیاکانمان نیست. (مکث) خوب هم نگیم.
SFatemehM
ولادیمیر: کاری از دستت برنمی آد. استراگون: مبارزه بی فایده است. ولادیمیر: هرکسی همونیه که هست. استراگون: دست و پا زدن بی فایده ست. ولادیمیر: ذات آدم عوض نمی‌شه. استراگون: کاری نمی‌شه کرد.
شاپور
ولادیمیر: خُب، بریم؟ استراگون: بله، بریم. حرکت نمی‌کنند.
farnaz Pursmaily
آنها آنجا هستند و مهم‌تر این که منتظر کسی به نام «گودو» اند که بیاید و آنها را نجات دهد. اما نجات از چه چیزی؟ مرگ یا زندگی؟ این مهم نیست. مهم این است که گودو بیاید. ظاهر قضیه این است که با فرض آمدن گودو همه چیز دست کم برای آن دو بی‌خانمان حل می‌شود. اما اگر هم گودو نیاید آنها به این شکل از زندگی عادت کرده اند و «عادت البته بی‌حس کننده‌ی بزرگی است.»
مهندس
(هیچ چیز مضحک‌تر از فلاکت نیست.)
Lea
این فریادهای کمک خواهی که در گوشمان زنگ می‌زند خطاب به همه ی انسان ها است. اما این جا، در این لحظه از زمان، چه بخوایم و چه نخوایم، تمام بشریت ما هستیم.
SFatemehM
استراگون: هرگز تعفن این لحظه شبیه به تعفن لحظه ی بعد نیست.
MARY
با این زمان لعنتیتون دارید منو شکنجه می‌دین! نفرت انگیزه! کی! کی! یه روز شبیه بقیه روزها، یه روز او لال شد، یه روز من کور شدم، یه روز کر می‌شیم، یه روز به دنیا اومدیم، یه روز می‌میریم، همون روز، همون لحظه، این برات کافی نیست؟
somaye
ولادیمیر: اُه، می‌دونم این بدترین چیز نیست. استراگون: چی؟ ولادیمیر: داشتن فکر. استراگون: کاملاً روشنه. ولادیمیر: اما بدون اون هم می‌شه زندگی کرد.
بهار
ولادیمیر: مگه تا حالا ترکت کردم؟ استراگون: تو گذاشتی من برم.
.ً..
ما همه دیوونه به دنیا می‌آیم، بعضی همانطور می‌مونن.
ahura
آرزویی که انجام آن به تعویق افتاده باشد دل را بیمار می‌کند
farnaz Pursmaily
آدمایی مثل تو همیشه ایراد پاهاشونو میندازن گردن پوتیناشون.
مهدی
تو یه لحظه همه چیز ناپدید می‌شه و ما یه بار دیگه تنها می‌شیم، میان هیچ و پوچ!
pejman
ولادیمیر: خب؟ پس چکار کنیم. استراگون: بیا هیچ کاری نکنیم، امن ترِ. ولادیمیر: می‌تونیم منتظر بمونیم ببینیم اون چی می‌گه. استراگون: کی؟ ولادیمیر: گودو. استراگون: فکر خوبیه. ولادیمیر: بیا اونقدر منتظر باشیم که بفهمیم چه جوری می‌شه تحمل کرد. استراگون: از طرفی شاید بهترِ تا فرصت هست کاری انجام بدیم.
somaye
اشک‌های جهان کمیت ثابتی دارند. هرگاه یه نفرشروع کنه به گریه، یه جای دیگه، یه نفر دیگه از گریه می‌ایسته. در مورد خنده هم همینطوره.
farnaz Pursmaily
از ده صبح به بعد (شاعرانه) به شکلی خستگی ناپذیر نورهای سفید و قرمز جاری می‌شود و بعد شروع می‌کند کم کم به از دست دادن درخشندگی و به بی رنگی می‌رود (دستانش که به مرور پایین می‌آید.) کم رنگ، هر لحظه کم رنگ تر، کم رنگ تا (مکث دراماتیک، حرکات مفصل دست‌ها، که در هوا تکان می‌خورند.) پووف! تمام! آرام می‌شود. اما – (دستش را درحالتی سرزنش آمیز بالا برده است.) اما پشت این نقاب نجابت و آرامش، شب در حال پرشدن است. (با صدایی لرزان) و روی سرِ ما منفجر می‌شود. (با انگشتانش بشکن می‌زند.) ترق! اینجوری! (خلسه از او دور می‌شود.) درست وقتی ما انتظارش رو نداریم. (سکوت، با نا امیدی) این هم از حکایت جهان هرجایی ما.
farnaz Pursmaily
هیچ چیز مطمئن نیست.
.ً..
باهام حرف نزن! با من بمون!
.ً..
هوا پر از ضجه های ماست.
.ً..

حجم

۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان