دانلود و خرید کتاب روزهای کار و تحصیل محمدرضا پورمحمد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب روزهای کار و تحصیل

کتاب روزهای کار و تحصیل

انتشارات:نشر روزگار
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب روزهای کار و تحصیل

کتاب روزهای کار و تحصیل نوشتهٔ محمدرضا پورمحمد است. نشر روزگار این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی معاصر ایران قرار گرفته، داستان بلندی برای نوجوانان و در باب زندگی نوجوانی به نام «حسین» است که می‌خواهد درس بخواند، اما باید کار کند. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب روزهای کار و تحصیل اثر محمدرضا پورمحمد

کتاب «روزهای کار و تحصیل» که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، یک داستان بلند، معاصر و ایرانی است که برای نوجوانان نوشته شده است. این داستان بلند روایتی واقع‌گرایانه و تأثیرگذار از زندگی نوجوانانی است که زیر سایهٔ فقر مجبور هستند زودتر از موعد بزرگ شوند و بار معیشت خانواده را به دوش بکشند. این داستان اجتماعی بر زندگی «حسین»، نوجوانی مصمم تمرکز دارد که با وجود مخالفت پدر و نامادری‌اش مبنی بر کارکردن و ترک تحصیل، قاطعانه تصمیم می‌گیرد همزمان با کار به تحصیل خود ادامه دهد و به دانشگاه برود. نویسندهٔ این اثر، «محمدرضا پورمحمد» که از تجربهٔ سال‌ها فعالیت در نشریات کودک و نوجوان بهره برده، سه‌گانهٔ دردناک «نوجوان، تحصیل، کار» را با زبانی ساده و روان به تصویر کشیده و مشکلات، دغدغه‌ها و احساسات قشر نوجوان در خانواده‌های کم‌درآمد و آسیب‌دیده، از جمله تأثیر فقر و بی‌توجهی خانواده بر روند رشد شخصیتی و تحصیلی آن‌ها را به نمایش گذاشته است.

خلاصه داستان روزهای کار و تحصیل

«حسین» نوجوانی مصمم و پرتلاش است که با خوشحالی کارنامهٔ قبولی کلاس ششم ابتدایی‌اش را به خانه می‌برد تا خبر موفقیتش را به پدرش بدهد. ذوق و شوق حسین با واکنش سرد پدر و نامادری‌اش فرو می‌ریزد. پدر بی‌توجه به کارنامه، او را به ثبت‌نام در نیروی هوایی برای گروهبانی تشویق می‌کند؛ درحالی‌که حسین آرزوی ادامهٔ تحصیل و ورود به دانشگاه را در سر دارد. نامادری با تندی به او می‌گوید که پدر پولی برای درس‌خواندن او ندارد و باید کار پیدا کند تا کمک‌خرج خانه باشد. حرف‌های آن‌ها مانند آب سردی بر صورت حسین پاشیده می‌شود و تمام امید و آرزوهایش را شست‌وشو می‌دهد. حسین دل‌شکسته به یاد دوری مادر و خواهرش (اشرف) می‌افتد که دو سال پیش پس از طلاق به تهران نزد دایی او رفته بودند. دوری آن‌ها برای حسین دردناک بوده و شب‌ها در تنهایی می‌گریسته است. حسین در آن روز و پس از ترک خانه با «حسن»، برادر ناتنی‌اش روبه‌رو می‌شود. حسن که یک سال از او بزرگ‌تر و دوبار مردود شده، با وجود کارنامهٔ ضعیفش، حسین را تشویق می‌کند که با هم به دبیرستان بروند و قول می‌دهد نامادری را راضی کند، اما نامادری همچنان مصر است که حسین باید کار کند و مرد زندگی شود و حتی حسن را نیز تهدید می‌کند. حسین در جست‌وجوی کار در خیابان‌ها پرسه می‌زند. او کار پیدا می‌کند. «آقای انوری» صاحب‌کار حسین می‌شود. این خلاصه‌ای از آغاز داستان حاضر است.

چرا باید کتاب روزهای کار و تحصیل را بخوانیم؟

مطالعهٔ این داستان بلند شما را با وضعیت بخشی از نوجوانان معاصر ایران، مشکلات و چالش‌های زندگیشان آشنا و همراه می‌کند. 

کتاب روزهای کار و تحصیل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب را به نوجوانان دوستدار ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد می‌کنیم؛ همچنین این داستان اجتماعی می‌تواند برای والدین، معلمان و مسئولان آموزشی قابل تأمل باشد و به درک عمیق‌تر وضعیت این گروه از جامعه کمک کند.

درباره محمدرضا پورمحمد

«محمدرضا پورمحمد» زادهٔ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۲۴ در مشهد و نویسندهٔ داستان‌های کودکان و نوجوانان است. او با نشریاتى همچون جوانان، اطلاعات هفتگى، شاهد، رشد نوجوان، شاهد کودک و نوجوان، نگهبان کودک و نوجوان، آفتاب مهتاب، کیهان‌بچه‌ها و... همکاری داشته است. کتاب‌های «روزهای کار و تحصیل» و «نان و پنیر و سبزی» از آثار داستانی او برای گروه سنی کودک و نوجوان هستند.

بخشی از کتاب روزهای کار و تحصیل

«آهنگری بزرگ بود و چندین نفر آهنگر در آن مشغول کار بودند. آهنگرها همه لباس کار به تن داشتند. ولی شاگردهایشان که مثل من نوجوان بودند پیراهن کثیف و سیاهی تن‌شان بود. صدای گوش‌خراش چکش و بریدن آهن‌ها تا آن دورها می‌رفت. من جلوی اوستایم ایستاده بودم. هر چه می‌خواست باید زود دستش می‌دادم. با چکش سنگین می‌خواست با آب می‌خواست یا چای با ...

اوستام مرد بدعنق و بداخلاقی بود و مرتّب جلوی کارگرها بهم تشر می‌زد: بچّه گیجی یا عاشقی چرا حواست رو جمع نمی‌کنی؟

خسته و بی‌حوصله بودم از این که مادر و خواهرم را نمی‌دیدم و با نامادری زندگی می‌کردم ناراحت بودم. اوستام بهم چشم غرّه رفت و گفت چرا واستادی من رو نگاه می‌کنی برو بقیهٔ درها رو بیار. درها جلوی دکّان بود. پنج تا در را برده بودم. دست‌ها و کتفم درد می‌کرد. درهای باقی‌مانده سنگین‌تر از درهای قبلی بود.

با این همه یکی از درها را خواستم بلند کنم ولی هر چه زور می‌زدم نمی‌توانستم آن را از زمین بلند کنم. ناگهان اوستایم آمد و با عصبانیت گفت: حمال دو ساعته می‌خوای چهار تا در بیاری.

گفتم: درها سنگینه حمال خودتی.

به طرفم حمله‌ور شد و گفت: پدرسک جواب من رو می‌دی؟

داد زدم: کمک! کمک!

مادرم مرا از خواب بیدار کرد و گفت: پسرم چه خوابی دیدی؟

گفتم: خواب دیدم در دکّان آهنگری کار می‌کنم با اوستایم دعوایم شد به طرفم حمله کرد.

مادرم رفت لیوانی آب آورد. بعد سورهٔ آیۀالکرسی را بالای سرم خواند و گفت: بگیر بخواب پسرم دیگه با منیر و بابات زندگی نمی‌کنی.»

پویا مسرتی
۱۴۰۴/۰۴/۰۷

با سلام و عرض ادب و احترام این کتاب در سبک خودش واقعا داستان خیلی قشنگی داشت و من که واقعا خیلی خوشم آمد متشکرم از تمامی عوامل برنامه خوب طاقچه🌹🌹🌹🌹🌹

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان