
کتاب چراغ ششم
معرفی کتاب چراغ ششم
کتاب چراغ ششم نوشتهٔ پابلود سانتیس و ترجمهٔ بیوک بوداغی است. نشر چشمه این رمان از ادبیات آمریکای لاتین را منتشر کرده است. این اثر یکی از کتابهای مجموعهٔ «جهان نو» است.
درباره کتاب چراغ ششم
کتاب چراغ ششم (Die Sechete Laterne) رمانی نوشتهٔ پابلود سانتیس است. شخصیت اصلی داستان با ارادهای قوی به دنبال کشف معنا و تحقق رؤیایی است که تمام زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است. سبک نگارش پابلو سانتیس در رمانهایش مانند ساختمانهای تاریخی بزرگ و پیچیده است که خواننده با ورود به آنها، وارد دنیایی خلاقانه و خیالی میشود. جهان داستانی، زبان غافلگیرکننده و دیالوگهای او را در زمرهٔ نویسندگان برجسته آمریکای لاتین قرار داده است. پابلو سانتیس رمان چراغ ششم را عجیبترین و تلخترین کتاب خود و در عین حال یکی از کتابهای مورد علاقهاش میداند. این رمان داستان زندگی شخصیتی به نام «سیلویو بالستری»، معمار ایتالیایی، را روایت میکند که در طول ۱۰۰ فصل کوتاه، خواننده را به نیویورک اوایل قرن بیستم میبرد و با زندگی پنهان آسمانخراشها، سازههای عظیم و بازیگران جاهطلب عرصه قدرت و سیاست که با شور و اشتیاق درونی و فرقهای خود، زمینهٔ بیگانگی و گم شدن انسان را در خانه و کاشانهاش، یعنی دنیای انسانی، فراهم کردهاند، روبهرو میکند. در سال ۲۰۰۷، نویسندگان و منتقدان فهرستی از صد کتاب برتر منتشر شده در ربع قرن گذشته تهیه کردند که «چراغ ششم» یکی از رمانهای برگزیدهٔ این فهرست بود.
خواندن کتاب چراغ ششم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکای لاتین و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره پابلو د سانتیس
پابلو د سانتیس، نویسندهٔ آرژانتینی متولد ۱۹۶۳ در بوئنوس آیرس، تحصیلات خود را در رشتهٔ ادبیات به پایان رساند و مدرک دکترای خود را در زمینهٔ روایت و روایتشناسی دریافت کرد. او پس از انتشار چندین رمان موفق، در سال ۱۹۹۵ به عضویت آکادمی ادبیات آرژانتین درآمد و از سال ۲۰۰۷ ریاست آن را بر عهده دارد.
بخشی از کتاب چراغ ششم
«در کارگاههای ساختمانی، در حد مدیرها برایش حرمت قائل بودند و همین باعث رضایتخاطرش میشد. برای حفظ این هاله حتی یاد گرفت بر ترس از ارتفاع چیره شود. ناگهان با چالشهای تازهای مواجه شد: پلههای بینرده و بالابرهای باری آویزان از طنابهای نازک. البته ناگفته نماند که نکات ایمنی بهوضوح با امکانات فنی آن دوران فاصلهٔ زیادی داشت، طوری که طیف حوادث محتمل روزبهروز گسترش مییافت. هر کدام از ساختمانهای بزرگ به طور میانگین در طول احداث حداقل سه نفر را میبلعیدند. گاهی غیاب کارگر تا روزی که برای دستمزدش مراجعه نمیکرد معلوم نمیشد، اما آن موقع دیگر برای بیرون آوردن او از زیر آوار دیر بود. به این ترتیب، آنها به دنبال سانحهٔ سقوط در فونداسیون ساختمان دفن میشدند، مثل قربانیان کفارهٔ برجهای بابل.
شیفتگی بالستری به جهش معماری از تئوری (ایدهها، نقشهها و محاسبات) به پراکسیس هنوز هم ادامه داشت. این جهش شاید در مقیاس خانه چندان جلب نظر نمیکرد، چون همهٔ جزئیات خانه در ذهن یک معمار جا میگرفت. اما یک آسمانخراش واقعی چون ساختمانهای بزرگ تاریخ را فقط میتوان در اجزای آن تصور کرد، و آن هم نه به طور کامل. بالستری فقدان این وحدت را احساس میکرد، انگار کل این ساختمانها فاقد قلب بودند.
اما برای دیگر معمارها تأملات بالستری علیالسویه بود. او پیشترها خیال میکرد طراحها نه مقالات او را خواندهاند و نه از وجود آنها باخبرند، تا اینکه روزی در ماه سپتامبر، هنگام بازدید از آسمانخراشی در شیکاگو، فهمید که اشتباه میکرده. پس از گفتوگو با مهندس ارشد سازه که بیشتر از بقیه مورداعتمادش بود، روی یک طارمی ایستاد و از بالا به شهر نگاه کرد. بندبازی اعلام کرده بود طی چند روز آینده به دو برج ــ بلندترین برجهای شهر ــ طناب میبندند و او روی طناب با چوبدستی تعادل خود را حفظ میکند. بالستری خلئی را که بندباز در آن لحظه احساس میکرد تصور کرد. آیا او واقعاً میدانست خود را در معرض چه خطری قرار میدهد؟ آیا میدانست چه بادهایی در آن ارتفاع میوزد، حتی اگر در پایین شهر نرمهبادی هم احساس نشود؟ آیا از تاب برداشتن بیوقفهٔ ساختمانها خبر داشت؟ یکآن احساس کرد زندگی بندباز صرفاً به خداوند عالم اسرار وابسته است. بندباز بیشتر اوقاتِ خود را با اعلانهای پرهیاهو برای جلب تماشاگر تلف میکرد تا فهم امکان معجزهٔ بزرگش ــ یا عدم امکان آن.»
حجم
۳۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
حجم
۳۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه