
کتاب گفتم سلام؛ تو سر به زیر شدی
معرفی کتاب گفتم سلام؛ تو سر به زیر شدی
کتاب الکترونیکی «گفتم سلام؛ تو سر بهزیر شدی» مجموعهای از شعرهای «مجتبی دانای طوس» است که نشر دونا آن را منتشر کرده است. این اثر در قالب شعر معاصر فارسی، دغدغهها و احساسات شاعر را در قالب تصاویری ملموس و گاه تلخ به تصویر میکشد. «گفتم سلام؛ تو سر بهزیر شدی» با نگاهی به روابط انسانی، تنهایی، خاطره و گذر زمان، فضایی احساسی و گاه نوستالژیک میآفریند. ویراستاری این مجموعه را «فاطمه کاظمی» برعهده داشته است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گفتم سلام؛ تو سر به زیر شدی
این مجموعه شعر، اثری از «مجتبی دانای طوس» است که در قالب کتابی نزدیک به ۱۰۰ صفحه، شعرهای آزاد و سپید خود را گردآوری کرده است. «گفتم سلام؛ تو سر بهزیر شدی» در دستهبندی شعر معاصر فارسی جای میگیرد و فضای آن سرشار از مضامین عاشقانه، تنهایی، خاطره و عبور زمان است. شاعر با بهرهگیری از تصاویر شهری، عناصر طبیعت و اشیای روزمره، تجربههای زیسته و احساسات شخصی خود را به زبان میآورد. ساختار کتاب، مجموعهای از شعرهای کوتاه و بلند است که هرکدام بهتنهایی دنیایی مستقل دارند اما در مجموع، فضایی یکپارچه از حسرت، امید، دلتنگی و جستوجوی معنا را شکل میدهند. این کتاب، نمونهای از شعر آزاد و بیقافیه است که با زبان امروزی و بیپیرایه، دغدغههای شاعر را بازتاب میدهد.
چرا باید کتاب گفتم سلام؛ تو سر به زیر شدی را بخوانیم؟
«گفتم سلام؛ تو سر بهزیر شدی» برای کسانی که به شعر معاصر و تجربههای احساسی روزمره علاقه دارند، فرصتی فراهم میکند تا با جهان ذهنی شاعر همراه شوند. این مجموعه با تصویرسازیهای ملموس و روایتهای شاعرانه از تنهایی، خاطره، عشق و عبور زمان، مخاطب را به تماشای لحظههای ساده و درعینحال عمیق زندگی دعوت میکند. شعرهای این کتاب، گاه تلخ و گاه امیدوارانه، میتوانند همدلی و همحسی را در خواننده برانگیزند و او را به تأمل دربارهٔ روابط انسانی و معنای حضور و غیاب در زندگی و خاطرات وادارند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به شعر معاصر فارسی، دوستداران شعر سپید و آزاد، و کسانی که دغدغههایی چون تنهایی، خاطره، عشق و عبور زمان دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال تجربهٔ احساسی و تأملبرانگیز در قالب شعر هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب گفتم سلام؛ تو سر به زیر شدی
«چراغ چشمکزن سرخ، در تاریکی بیپایان شهر، فریادی است خاموش. کوچههای به بنبست رسیده هیچ راه برگشتی ندارند. ثانیههای تکراری مثل نفسهای یک مرده در سینه میمانند با پادهای زنگزده. با خستگیهایی که رویهم انبار شده بیهدف. ساعت نرسیدن که میرسد. باران میگیرد. قطرهها روی شیشههای مات؛ ردی از اشک میکشند. مثل عبادتی که سر بهمهر میمیرد. بیصدا بی تماشاچی. دیوانگی دیگر جواب نمیدهد. تنها سکوت میماند. و چراغ چشمکزن سرخ؛ که بازهم و بازهم تکرار میشود.»
حجم
۴۲۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۴۲۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه