
کتاب ده هزار در رو به جنیوری
معرفی کتاب ده هزار در رو به جنیوری
کتاب ده هزار در رو به جنیوری نوشتۀ الیکس ای. هارو با ترجمۀ نوید عاشوری در انتشارات آذرباد چاپ شده است. این کتاب داستانی گمانهزن و فانتزی است که حول محور درهای اسرارآمیز و دنیاهای موازی میچرخد. عنوان اصلی کتاب Ten Thousand Doors to January است و به موضوعاتی مانند جستوجو، هویت و قدرت داستانها در تغییر واقعیت میپردازد.
درباره کتاب ده هزار در رو به جنیوری
کتاب ده هزار در رو به جنیوری داستان دختری به نام جنیوری اسکارلت است که در کودکی دری اسرارآمیز پیدا میکند و از آن به بعد زندگیاش دستخوش تغییرات بزرگی میشود. این درها به دنیاهای موازی و مکانهای ناشناخته راه دارند و جنیوری را به سفری پر از ماجرا و خطر میکشانند. الیکس ای. هارو در این کتاب با نثری شاعرانه و تصویری، خواننده را به دنیایی پر از رمز و راز و جادو میبرد. داستان به بررسی قدرت کلمات و داستانها در شکلدهی به واقعیت میپردازد و خواننده را به تفکر دربارهی مرزهای بین خیال و واقعیت دعوت میکند. کتاب ترکیبی از عناصر فانتزی، تاریخی و فلسفی است که آن را به اثری جذاب و تأملبرانگیز تبدیل میکند.
کتاب ده هزار در رو به جنیوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران ادبیات گمانهزن و فانتزی که به دنبال داستانهای پرکشش و عمیق هستند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به داستانهایی با محوریت دنیاهای موازی، سفر در زمان و قدرت کلمات علاقهمندند، این کتاب میتواند جذاب باشد.
بخشی از کتاب ده هزار در رو به جنیوری
«فقط به این خاطر به کنتاکی رفته بودم که آقای لاک برای یکی از سفرهای کاریاش مرا همراه خود برده بود. اینطور به من گفت که این سفر "یک فرصت واقعی" و "شانسی برای دیدن نحوهٔ انجام امور است"؛ اما بیشتر دلیلش این بود که دیگر داشتم دایهام را ذله میکردم و در یک ماه گذشته حداقل چهار بار تهدید کرده بود که استعفا میدهد. آن موقعها کودک سرسختی بودم.
یا شاید هم به خاطر این بود که آقای لاک سعی داشت مرا سرحال بیاورد. هفتهٔ گذشته کارتپستالی از پدرم رسیده بود. رویش تصویر دختری بود که کلاهی طلایی بلند روی سرش گذاشته و قیافهای عبوس به چهره گرفته بود و عبارت لباس اصیل برمهای در کنار تصویر دختر چاپ شده بود. پشتش با جوهر قهوهای و خطی خوش در سه سطر جملهای نوشته شده بود: اقامتم بیشتر طول میکشد تا اکتبر برمیگردم. به یادت هستم. جی. اس. آقای لاک آن را از روی شانهام خواند و بهصورت معذبی روی شانهام زد، از آن ضربههایی که میگفت طوری نیست بچهجون لبولوچهات رو جمع کن.
یک هفته بعد، درحالیکه در واگن قطار شرکت پالمن نشسته بودم، واگنی که با مخمل و پنلهای چوبی آراسته بود و خوابگاه هم داشت، آقای لاک بخش تجاری روزنامه تایمز را مطالعه میکرد و آقای استیرلینگ هم مانند یک ملازم حرفهای با چشمانی بیاحساس به آسمان خیره بود، من هم کتاب پسران سرگردان در جنگل را میخواندم.»
حجم
۴۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه