کتاب لانه گریورها
معرفی کتاب لانه گریورها
کتاب لانه گریورها نوشتهٔ جیمز دشنر و ترجمهٔ مینا موسوی است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده و جلد اول از مجموعهٔ «دوندهٔ هزارتو» است.
درباره کتاب لانه گریورها
کتاب لانه گریورها دربردارندهٔ رمانی علمی - تخیلی برای نوجوانان است که نخستینبار در سال ۲۰۰۹ میلادی انتشار یافت. داستان چیست؟ زمانی که «توماس» در یک آسانسور به هوش میآید، تنها چیزی که میتواند به خاطر آورد، نامش است. او را پسرهای غریبهای احاطه کردهاند که مانند او حافظهشان را از دست دادهاند. در پشت دیوارهای سنگی اطراف آنها، هزارتوی بیکرانی وجود دارد که مدام در حال تغییر است. این هزارتو تنها راه خروج از این مکان به حساب میآید و تابهحال هیچکس زنده از آن رد نشده است. با پیشروی داستان، دختری با پیامی وحشتناک از راه میرسد. او میگوید «به خاطر بیار، زنده بمان و فرار کن». رمان حاضر ۶۲ فصل دارد و جزو مجموعهای است که در فهرست برترین رمانهای ادبیات نوجوان و از پرفروشهای نیویورک تایمز بوده و فیلمی بر اساس آن در سال ۲۰۱۴ میلادی ساخته شده است.
خواندن کتاب لانه گریورها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان دوستدار رمان علمی - تخیلی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب لانه گریورها
«توماس بالاخره همه چیز را در قلبش ریخت و موج مصیبتهایی را که مثل سیل تمام وجودش را در بر گرفته بودند، در خودش مهار کرد. در بیشه، چاک برای او به نمادی تبدیل شده بود، برایش حکم فانوسی را داشت که با نور آن دوباره میتوانست همه چیز را در دنیا درست کند. همهٔ چیزهای قشنگی مثل اینکه توی تخت خودت بخوابی، پدر و مادرت موقع شب به خیر بوست کنند، برای صبحانه گوشت و تخممرغ بخوری، به یک مدرسهٔ واقعی بروی، یا دوباره شاد باشی.
ولی حالا چاک رفته بود. و بدن بیجانش که هنوز در بغل توماس بود، مثل طلسم سردی شده بود که نه تنها نمیگذاشت رویای آیندهای بهتر به واقعیت تبدیل شود، بلکه اجازه نمیداد دنیا هیچ وقت دوباره به حالت اولش برگردد. حالا حتی بعد از فرار هم روزهای دلگیری در انتظار آنها بود. زندگیای سرشار از غم و اندوه. خاطراتی که بعد از تغییر به یاد میآورد سطحی بودند، ولی آنقدر مبهم و نامشخص نبودند.
توماس از درد گیج بود، انگار جایی در اعماق ذهنش گیر کرده بود. ولی به خاطر ترزا، به خاطر مینهو و نیوت به خودش آمد. هر چیز تاریکی که در انتظارشان بود، آنها در کنار هم بودند و این تنها چیزی بود که بعد از آن اهمیت داشت.
بدن چاک را روی زمین گذاشت، خودش را عقب کشید و روی زمین نشست. سعی کرد به لباس چاک که از خون سیاه شده بود نگاه نکند. اشکهایش را از روی گونه پاک کرد و چشمهایش را مالید، فکر کرد باید از وضعی که دارد خجالت بکشد، ولی اصلاً چنین احساسی نداشت. بالاخره سرش را بلند کرد. و به ترزا و چشمهای درشت آبیاش نگاه کرد، چشمهایی که از غم سنگین شده بودند.»
حجم
۳۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
حجم
۳۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه