دانلود و خرید کتاب دل سگ میخاییل بولگاکف ترجمه مهدی غبرایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب دل سگ

کتاب دل سگ

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب دل سگ

کتاب الکترونیکی «دل سگ» نوشتهٔ میخاییل بولگاکف با ترجمهٔ مهدی غبرایی در انتشارات کتابسرای تندیس چاپ شده است. این کتاب داستانی تمثیلی و هجوآمیز است که به نقد انقلاب روسیه و پیامدهای آن می‌پردازد. بولگاکف با بهره‌گیری از سبک «رئالیسم خیال‌پردازانه»، تصویری تلخ و طنزآلود از جامعه پس از انقلاب ارائه می‌دهد.

درباره کتاب دل سگ

دل سگ رمانی کوتاه از میخاییل بولگاکف است که در سال ۱۹۲۵ نوشته شد، اما به دلیل سانسور، برای چندین دهه در اتحاد جماهیر شوروی اجازه چاپ نیافت. این کتاب داستان پزشک جراحی به نام فیلیپ فیلیپوویچ پروبراژنسکی را روایت می‌کند که در مسکو زندگی می‌کند و در پی آزمایشی علمی، غده هیپوفیز و بیضه‌های یک انسان را به سگی ولگرد پیوند می‌زند. این آزمایش باعث می‌شود که سگ کم‌کم تغییر شکل دهد و به موجودی نیمه‌انسانی و نیمه‌حیوانی تبدیل شود. اما این «انسان جدید» برخلاف انتظار، به جای پیشرفت، به موجودی بی‌ادب، پرخاشگر و ناهنجار تبدیل می‌شود که نظم زندگی پروبراژنسکی را به هم می‌ریزد.

 میخاییل بولگاکف (۱۸۹۱-۱۹۴۰) نویسنده، نمایشنامه‌نویس و پزشک روس بود که به دلیل آثار هجوآمیز و انتقادی‌اش از حکومت شوروی، مورد سانسور و فشار قرار گرفت. مشهورترین اثر او، مرشد و مارگریتا، یکی از برجسته‌ترین رمان‌های ادبیات روسیه است. بولگاکف در طول زندگی خود با سانسور شدیدی مواجه بود و بسیاری از آثارش سال‌ها پس از مرگش منتشر شدند.

بولگاکف در این رمان با طنزی گزنده، مفاهیم انقلاب، تغییرات اجباری و سرشت انسان را به چالش می‌کشد. بسیاری از منتقدان، داستان را تمثیلی از انقلاب بلشویکی و تلاش نافرجام برای تغییر ماهیت بشر از طریق ایدئولوژی کمونیستی می‌دانند. دگردیسی سگ و بازگشت او به وضعیت اولیه‌اش، به نوعی بیانگر ناامیدی نویسنده از تغییرات اجتماعی و سیاسی است. بولگاکف در این اثر، همانند رمان مشهور خود، مرشد و مارگریتا، به شکلی هنرمندانه عناصر فانتزی، طنز و نقد اجتماعی را در هم می‌آمیزد.

کتاب دل سگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به ادبیات روسیه، آثار تمثیلی، رمان‌های هجوآمیز و کسانی که به مطالعه تاریخ و پیامدهای انقلاب شوروی علاقه دارند، مناسب است.

درباره میخاییل بولگاکف

میخائیل آفاناسیویچ بولگاکف (۱۹۴۰ - ۱۸۹۱) معروف به میخاییل بولگاکف، نویسنده و نمایشنامه‌نویس پیشرو و منتقد روس است. او در خانواده‌ای با ۷ فرزند در شهر کی‌یف به دنیا آمد. پدربزرگ‌های او از کشیش‌های کلیسای ارتدوکس بودند، اما پدر میخاییل برای تحصیل در دانشکدهٔ فنی به شهر کی‌یف آمده بود و همان‌جا ساکن شده بود. میخاییل در نوجوانی نخستین استعدادهای خود در زمینهٔ تئاتر را بروز داد. او در خانه، نمایش‌هایی را طراحی می‌کرد و خواهر و برادرانش در آن‌ها بازی می‌کردند. میخائیل در ۱۰سالگی به مدرسه‌ای در کی‌یف رفت و آنجا علاقهٔ وافر او به ادبیات کلاسیک و تئاتر شکل گرفت. با مرگ پدرش، مادرش که زنی تحصیل‌کرده و روشنفکر بود، آموزش او را بر عهده گرفت؛ او سپس در دانشکدهٔ پزشکی کی‌یف درس خواند و پس از آن در بیمارستان نظامی این شهر مشغول به کار شد. بولگاکف در جنگ جهانی اول، به‌عنوان پزشک صلیب سرخ به جبهه رفت و دست‌کم ۲ بار به‌سختی مجروح شد. در اثر درد سخت این جراحت‌ها به مورفین روی آورد، ولی پس از چند سال با تلاش بسیار آن را ترک کرد. مدتی را به‌عنوان پزشک در چند بیمارستان و مطب خصوصی کار کرد. پس از اینکه در طی جنگ‌های داخلی روسیه به تیفوس مبتلا شد، پزشکی را کنار گذاشت و به نویسندگی روی آورد.

زمانی که بولگاکف به مسکو نقل‌مکان کرد، یافتن شغل دشوار بود و او چندین کار نویسندگی پاره‌وقت برای چند روزنامه را در پیش گرفت. در این زمان رمان‌هایی مانند «تخم‌مرغ‌های سمی» (یا تخم‌مرغ‌های شوم») را نوشت که آمیزه‌هایی از دانش علمی او و نگرش‌های سیاسی‌اش را در خود داشت. بولگاکف نمایشنامه‌هایی با درون‌مایهٔ اجتماعی - سیاسی نوشت که بسیاری از آن‌ها اجازهٔ اجرا نیافت؛ برخی هم که اجرا می‌شد با استقبال عمومی روبه‌رو می‌شد، اما با نقدهای تند رسانه‌های نزدیک به حاکمیت سرکوب می‌شد. در این میان یکی از اجراهای او به نام «گارد سفید» با استقبال شخص ژوزف استالین، رهبر وقت جماهیر شوروی روبه‌رو شد. گفته می‌شود که استالین ۱۵ بار این اجرا را تماشا کرد. زمانی که انتشار هر گونه اثری از بولگاکف توسط یکی از نهادهای نظارتی شوروی ممنوع شد، بولگاکف نامه‌ای به شخص استالین نوشت و گفت که اگر شوروی نمی‌تواند از او به‌عنوان نویسنده استفاده کند، اجازه بدهد از کشور خارج شود. پس از آن استالین شخصاً اجازهٔ کار دوبارهٔ او در تئاتر را صادر کرد؛ بااین‌وجود در عمل، آثار بولگاکف پیوسته توسط حکومتْ سانسور یا توقیف می‌شد و زمانی که دیگر امکان ادامهٔ کار برایش فراهم نبود، باز اجازهٔ خروج از کشور را نیافت.

شاهکار بولگاکف، «مرشد و مارگاریتا» در سال‌های ناامیدی و بیماری او نوشته شد. زمانی که داستانش را به‌تدریج برای حلقه‌ای از دوستانش خواند، گفت می‌خواهد آن را برای ناشر ببرد. همه با ترس از او خواستند از این کار چشم‌پوشی کند؛ چون عواقب بسیار بدی برای او خواهد داشت. «مرشد و مارگاریتا» ۲۶ سال پس از مرگ بولگاکف توسط همسرش چاپ شد. میخاییل بولگاکف سرانجام در اثر نوعی نارسایی کلیوی از دنیا رفت و در مسکو به خاک سپرده شد.

بخشی از کتاب دل سگ

«آخر من چه هیزم َ‌تری به او فروخته‌ام؟ اگر سطل‌های زبالهٔ شورای اقتصاد ملی را زیرورو کرده باشم، جیرهٔ غذایشان را که ندزدیده‌ام، نه؟ خوک طماع! دک‌وپوز بی ریختنش را باش. از تنه‌اش هم پروارتر است. کلاش بی‌عاطفه! امان از دست آدم‌ها! سر ظهر بود که آن نفهم رویم آب جوش ریخت، حالا هوا دارد تاریک می‌شود ــ از بوی پیاز ایستگاه آتش‌نشانی پره چیستنکا پیداست که ساعت باید تقریباً چهار بعدازظهر باشد. می‌دانید، آتش‌نشان‌ها شام سوپ دارند. نه اینکه خودم اهمیتی به آن بدهم. می‌توانم بدون سوپ سر کنم ــ از قارچ هم خوشم نمی‌آید. راستی توی خیابان پره‌چیستنکا سگ‌هایی را می‌شناسم که می‌گویند در نگلینی رستورانی هست که هر روز غذای مخصوصش نصیبشان می‌شود ــ قیمت هر بشقاب قارچ خوشمزه‌اش سه روبل و هفتاد و پنج کوپک است. گمانم برای اهل شکم خوب باشد. به نظرم قارچ خوردن مثل لیس زدن به یک جفت گالش باشد... عو... و... عوعوعو...

پهلویم بدجوری درد می‌کند و حدس می‌زنم چه به سرم خواهد آمد، فردا زخم‌ها سرباز می‌کند، بعد چطور خوبشان کنم؟ تابستان می‌توان به پارک سوکولنیکی رفت و آنجا روی علف‌هایی که حال آدم را جا می‌آورد غلت زد. بعلاوه می‌شود از ته سوسیس‌ها یک وعده غذای مجانی گیر آورد و کاغذهای چرب تودرتویی را که دور غذا پیچیده‌اند، لیس زد و اگر به خاطر چند تا غرغروی پیر نبود که در نور ماه آن‌قدر سرود «آه، آیدای آسمانی» را می‌خوانند تا حالت بهم بخورد، جای بی‌نقصی می‌شد؛ اما حالا کجا بروم؟ مگر کم لگد خورده‌ام؟ نه، نخورده‌ام. مگر آن همه پاره آجر بسم نیست؟ زیادی هم بوده... یا این حال همه را از سر گذرانده‌ام، می‌توانم تحملشان کنم. حالا دارم از درد و سرما سگ لرز می‌زنم و زوزه می‌کشم ــ گرچه هنوز کلکم کنده نیست... سگ خوب بیدی نیست که از این بادها بلرزد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۳ صفحه

حجم

۱۳۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۳ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
تومان