
کتاب هفت داستان
معرفی کتاب هفت داستان
کتاب هفت داستان نوشتهٔ رضا قیصریه است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب هفت داستان
کتاب هفت داستان دربرداندهٔ هفت داستان کوتاه ایرانی نوشتهٔ رضا قیصریه است. «ناریلا»، «لاتاری»، «کافکایی»، «ایستگاه زوریخ»، «خانم منیر آفاق»، «شیء مشکوک» و «پوزخند». میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب هفت داستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فارسی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره رضا قیصریه
رضا قیصریه در سال ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد. او مترجم، نویسندهٔ ایرانی، دانشآموختهٔ علوم سیاسی در زیرشاخهٔ روزنامهنگاری از دانشگاه رم در ایتالیا و عضو هیئتعلمی بازنشستهٔ گروه زبان ایتالیایی است. قیصریه استاد نمونهٔ واحد تهران - شمال و از چهرههای پیشکسوت در عرصهٔ معرفی ادبیات و هنر ایتالیا است. او در سال ۲۰۰۱ میلادی بهخاطر ترجمه و نگارش کتابها و مقالاتی دربارهٔ ادبیات، سینما و تئاتر ایتالیا، جایزهٔ بهترین معرف فرهنگ ایتالیا در دنیا را از وزارت میراث و فعالیتهای فرهنگی و از دستان رئیسجمهور وقت ایتالیا «کارلو داتزلیو چامپی» در شهر رم دریافت کرد. قیصریه چهرههایی همچون آلبرتو موراویا، ایتالو کالوینو، لوییجی پیراندلو و استفانو بنّی را به خوانندگان ایرانی معرفی کرده است و خودش نیز کتابهایی مانند داستان (برندهٔ جایزهٔ قلم زرین مجلهٔ گردون در سال ۱۳۷۲)، کافه نادری و در ستایش ۷۷ سالگی را نوشته و منتشر کرده است. ترجمه کتاب سه قطره خون نوشتهٔ صادق هدایت به زبان ایتالیایی نیز که در سال ۱۹۷۹ توسط انتشارات فلترینلی به چاپ رسید، در کارنامهٔ ادبی رضا قیصریه قرار دارد.
بخشی از کتاب هفت داستان
«ایستگاه قیل و قال ایستگاه میلان را نداشت، نسبتا خلوت بود و ساکت. گاهی سوت ممتد مأمورها که حرکت قطار را اعلام میکردند یا صدای اتصال واگنی به واگن دیگر سکوت را برهم میزد.
چند نفر جلوی بوفه محوطه داخلی ایستگاه ایستاده و سرگرم نوشیدن بودند. بوفه در وسط محوطه داخلی بود. سمت چپش یک بانک بود. به بانک رفت کمی پول تبدیل کرد. در بوفه شیرقهوه داغی نوشید. بعد وارد راهروی زیرزمینی ایستگاه شد که به خیابان روبرویش سر باز میکرد. در راهرو مدتی جلوی یک کتابفروشی که روزنامههای بینالمللی را هم میفروخت ایستاد و نگاه کرد.
احساس کوفتگی زیادی میکرد. گیجی بدخوابی به او فشار میآورد. تصمیم گرفت در جایی استراحت کند. در نزدیکیهای ایستگاه راهآهن، پانسیون ژنو را پیدا کرد. وقتی گذرنامهاش را به متصدی پانسیون که مرد مسنی بود داد با سؤالهایی روبرو شد که انتظارش را نداشت. متصدی ازش پرسید که برای چه به زوریخ آمده است و به اندازه کافی پول دارد که در آنجا بماند و او در جواب گفت، پول یک شب ماندن را دارد ولی برای باز کردن حساب در یکی از بانکهای سویس نه. متصدی جوابی نداد اما مدت زیادی با دقت گذرنامه او را ورق زد. مشخصات گذرنامهاش را در دفتر بزرگی یادداشت کرد و بعد کلید اتاق شماره ۱۴ را به او داد. اتاق در ته راهروی درازی بود که چراغی سقفش را تا نیمه روشن کرده بود. توی اتاق که رفت، نگاهی سطحی به این طرف و آن طرف انداخت. زیر لبی گفت: «مثل این که بدترین اتاق را به من داده.» وقتی خواست در را ببندد، متصدی را دید که دست در جیب شلوار، وسط راهرو، زیر نور بیرمق چراغ، ایستاده و نگاهش میکند. توجهی نکرد. در را بست و به رختخواب رفت. کمی سقف اتاق را نگاه کرد تا آن که سنگینی پلکها چشمهایش را به هم آورد.»
حجم
۱۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه