کتاب قصه گیسوی یار
معرفی کتاب قصه گیسوی یار
کتاب قصه گیسوی یار نوشتهٔ رضا فرخ فال است. نشر نو این کتاب را منتشر کرده است. این اثر، شرحی بر بوطیقای قصه در یک «بیت معروف» حافظ است.
درباره کتاب قصه گیسوی یار
کتاب قصه گیسوی یار برابر با شرحی بر بوطیقای قصه در یک «بیت معروف» حافظ است؛ در واقع این کتاب جستار یا بهقول نویسنده یک تکنگاری است برای شرح آن بیت معروف حافظ که عبارت است از «معاشران گره از زلف یار باز کنید - شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید». گفته شده است که واژهٔ کلیدی این بیت و این جستار، هر دو «قصه» است. کتاب حاضر تلاشی است در راستای بهدستدادن مفهومی نو و تا حد امکان حافظانه از این واژه. نویسنده با استناد به رویکردهای گوناگون، در پی تأکید بر چرایی بهکاربستن واژهٔ «قصه» در بیت یادشده است و بهویژه در پی این است تا بداند در جهان حافظ «قصه» و «زلف» و «شب» چه ارتباطات معنایی با همدیگر ایجاد میکنند.
خواندن کتاب قصه گیسوی یار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب شعرهای حافظ شیرازی پیشنهاد میکنیم.
درباره رضا فرخ فال
رضا فرخ فال در سال ۱۳۲۸ به دنیا آمد. او نویسندهای است که کارش را در «جُنگ اصفهان» و با انتشار چند داستان در اواخر دههٔ ۱۳۴۰ آغاز کرد. او از پایهگذاران اولین انجمن ویراستاران در ایران به شمار میرود. از فرخفال مقالات، داستانها و ترجمههای گوناگونی منتشر شده است. مجموعهٔ «آه استانبول» از نمونههای برجستهٔ آثار داستانی دههٔ ۱۳۶۰ است که به قلم این نویسنده نوشته شده است. او از دانشآموختگان دانشگاه پهلوی و دانشگاه کنکوردیا است و در دانشگاه مکگیل و دانشگاه ایالتی ویسکانسین به تدریس زبان فارسی پرداخته است. برخی آثار رضا فرخفال عبارتند از: «قصهٔ گیسوی یار»، «زنی آرایش روزگار؛ در حالات شعری طاهره قرةالعین»، «آه استانبول (هفت داستان کوتاه)»، «حدیث غربت سعدی»، ترجمهٔ رمان «عالیجناب کیشوت» اثر «گراهام گرین»، ترجمهٔ «نقدی بر سرزمین هرز تی.اس. الیوت» اثر «کلینت بروکس» و ترجمهٔ رمان «یک روز از زندگی ایوان دنی سوویچ» اثر «الکساندر سولژنیتسین».
بخشی از کتاب قصه گیسوی یار
«گیسو چیست؟ یک لفظ؟ گره کار در همین لفظ است.
پس به گیسو برمیگردیم و میگوییم آری گیسو یک لفظ است، لفظی که بهخودیخود نه مجاز است و نه استعاره، اما در بازی حافظانه با هر پیچ و شکنش، با هر گرهی که بر ادامهٔ آن در فضای مرئی (زلف) میافتد (تاب و پیچشی در خود سخن)، دلالتی مضاعف میشود و در این تضاعفِ دلالی هر معنای مقدّر را در «آن»، در لحظه، نفی میکند تا معنایی دیگر و متخالف را برساند: «گره» همچون استعارهای از فروبستگی، اما در عین حال دعوتی به گشوده شدن، به گشایش، وسوسهای برای آغاز...
وقتی ما از گیسو، این عرصهٔ «تعیّنات و تکثّرات»، سخن میگوییم (ماجرای گیسوان) از چیزی سخن میگوییم که نه اولی دارد و نه آخری؛ چیزی در آستانهٔ چیزی دیگر، اما نه هنوز آن چیز دیگر. این را به لحاظ لغوی میگوییم و نوعی ریشهشناسی واژهٔ زلف: تلاقیگاهی از شب (رنگ سیاه) با سپیدی روز (رنگ رخسار)؛ زمانی از شب که روز را در بر گرفته یا زمانی از روز که شب بر آن سایه انداخته است؛ آن تقابل محبوب صوفیان! گیسوان و امتداد آن زلف بدین معنا جایگاه راز نیست، چنانکه در بیتی از گلشن راز در شرح آن میخوانیم:
حدیث زلف جانان بس دراز است
چه میپرسی از او کان جای راز است
گیسو و ادامهٔ آن زلف در سخن حافظ خود راز است؛ ناگفتهای که گفته شده است اما هنوز ناگفته مانده؛ قصّهای فاش اما سربسته که با این دلالت رازگونه (و نه به معنای مصطلح رمزگونه) هر نسبتِ از پیش برقرارشده را میان دوگانههای پریشانی و جمعیت، آشفتگی و بسامانی، گرفتاری و رهایی، غیبت و حضور... در هم میریزد تا نسبتی دیگر را همچون یک راز بنیاد کند. این دیگر فقط یک صنعت کلامی نیست که ایهامی در آن باشد. رازی است که راز بودن آن در آشکارگی آن است...
گیسوان را از میان دیگر «مجالهای جسمانی» که «جلال روحانی» در آن متجلّی است، سرور ملک جمال خواندهاند. اما تعابیر و توصیفات صوفیانه برای فهم گیسو و بازیهای دلالی آن در بیان شعری حافظ با فدا کردن محسوس در پای معقول درنهایت مدلولی از مفهوم (یا رشتهای از مفاهیم) را در پیش مینهند که تنها مگر جزئی از حکایت گیسو را بازمیگوید، به گفتهٔ خود حافظ:
این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند
حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
گیسوان در شعر حافظ، همچون انگارهای (ملموس) از تنانگی یار، چنان رندانه (باژگویانه) با تنانگی زبان در هم تنیده شده که از قبول سیطرهٔ هر معنای معقول در قالب این یا آن مفهوم میگریزد و از آن فاصله میگیرد. به لحاظ صناعی، و ناچار، اگر بخواهیم نامی بر ساز و کار دلالی آن گذاریم، میتوانیم بگوییم که گیسو در شعر حافظ انگارهای (تصویری) تکرارشونده است که بهصورت نماد درآمده است، اما نمادی از یک جزء که از کل فزونی میگیرد؛ و به زبان استعاره بگوییم، فضایی است از یک عطر که هم هست هم نیست که فقط در خاطر میماند؛ حضوری گسسته در هر نسیمی که بوزد... با آنچه پیشتر شرح داده شد، گیسو همچون واژهای در شعر حافظ فضایی از معناست هم در آن حال که به لحاظ صناعی استعارهای از یک فضاست. این معنا را از اتفاق نه در شروح و تفاسیر عارفانه (صوفیانه) که در شرحی متعلّق به قرن هشتم در باب نامشِ اجزای تن در ادب شعری میتوان یافت، گیسو همچون عالمی دیگر در عالم وجود، جزئی که از کل فراتر میرود:
... عجب حالتی است، اگر چیزی در جهان گم شود او را عاقبت باز توان یافت، اما دلی که در موی خوبان گم شود، او را هرگز نتوان یافت. پس گویی عالمِ موی از عالم دنیا فراختر است.»
حجم
۷۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۷۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه