
کتاب کلبه صورتی
معرفی کتاب کلبه صورتی
کتاب الکترونیکی «کلبهصورتی» نوشتهٔ نگین داورپناه اثری داستانی است که نشر نسل روشن آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت زندگی دختری جوان به نام «سحر» روایت میشود که در شهری کوچک و میان دغدغههای شخصی و اجتماعی خود، به جستوجوی هویت، معنا و جایگاهش در جهان میپردازد. داستان با نگاهی به روابط خانوادگی، تنهایی، علاقه به کتاب و نویسندگی و همچنین مواجهه با چالشهای زندگی روزمره، فضایی ملموس و معاصر را برای خواننده ترسیم میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کلبه صورتی
«کلبهصورتی» از جمله رمانهای معاصر فارسی است که با روایتی اولشخص، زندگی و ذهنیات دختری به نام «سحر» را دنبال میکند. این کتاب در قالب داستانی بلند، به دغدغههای نسل جوان، بحران هویت، تنهایی، و تلاش برای یافتن معنا در زندگی میپردازد. فضای داستان در شهری خیالی به نام «تاستی» شکل میگیرد؛ جایی که سحر پس از فوت مادرش، در اتاقی بالای یک کتابخانه زندگی میکند و با آدمهایی چون «کتی» و «فرهان» آشنا میشود. ساختار کتاب مبتنی بر روایتهای درونی، گفتوگوهای صمیمانه و توصیفهای جزئی از احساسات و افکار شخصیت اصلی است. نویسنده با بهرهگیری از عناصر واقعگرایانه و گاهی خیالپردازانه، مرز میان واقعیت و رویا را در ذهن شخصیت اصلی به چالش میکشد. «کلبهصورتی» اثری است که با تمرکز بر دغدغههای فردی و اجتماعی، بهویژه علاقه به کتاب و نویسندگی، تصویری از زندگی دختران جوان در جامعهٔ امروز ارائه میدهد.
خلاصه داستان کلبه صورتی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کلبهصورتی» با محوریت زندگی «سحر»، دختری جوان که پس از فوت مادرش تنها مانده، آغاز میشود. سحر در شهری به نام تاستی، در اتاقی بالای یک کتابخانه زندگی میکند و با شغل سادهای که برای صاحب کتابخانه انجام میدهد، روزگار میگذراند. او از کودکی احساس تعلق به این شهر و زمان ندارد و همواره در جستوجوی معنایی برای زندگیاش است. علاقهٔ عمیق سحر به کتاب و نویسندگی، او را به سمت کشف دنیای درونی و رویاهایش سوق میدهد. آشنایی با «کتی»، زنی میانسال و راننده تاکسی، و «فرهان»، برادرزادهٔ کتی، مسیر زندگی سحر را تغییر میدهد. سحر با ورود به کتابخانهای جادویی و مواجهه با کتابهایی که آینده یا زندگیهای موازی او را روایت میکنند، با پرسشهایی دربارهٔ هویت، انتخاب و سرنوشت روبهرو میشود. در این مسیر، او با چالشهایی چون ترس از شکست، تردید در تواناییهایش و احساس تنهایی دستوپنجه نرم میکند. رابطهٔ عاطفی نوپای سحر با فرهان و دوستیاش با کتی، به او کمک میکند تا با گذشته و آیندهاش آشتی کند و به سوی تحقق رؤیای نویسندگی و یافتن معنای زندگی حرکت کند. داستان با تأکید بر اهمیت انتخاب، پذیرش خود و جسارت برای دنبالکردن رؤیاها، پیش میرود و سحر را در مسیر بلوغ و خودشناسی قرار میدهد.
چرا باید کتاب کلبه صورتی را بخوانیم؟
«کلبهصورتی» با پرداختن به دغدغههای نسل جوان، بحران هویت، تنهایی و جستوجوی معنا، روایتی ملموس و صمیمی از زندگی دختران امروز ارائه میدهد. این کتاب با ترکیب عناصر واقعگرایانه و خیالپردازانه، خواننده را به دنیای ذهنی شخصیت اصلی میبرد و او را با چالشهای درونی و بیرونی سحر همراه میکند. علاقه به کتاب و نویسندگی، محور اصلی داستان است و مخاطب را به تأمل دربارهٔ رؤیاها، انتخابها و مسیر زندگی خود دعوت میکند. روایت داستانی و شخصیتپردازی دقیق، امکان همذاتپنداری با سحر و تجربهٔ فرازونشیبهای احساسی او را فراهم میسازد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که دغدغهٔ هویت، تنهایی، آینده و رؤیاهای شخصی دارند، مناسب است. همچنین علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی و کسانی که به موضوعاتی چون نویسندگی، کتابخوانی و خودشناسی علاقهمندند، میتوانند از مطالعهٔ این اثر لذت ببرند.
بخشی از کتاب کلبه صورتی
«سحر خندید: «یه بار امتحان کردم و باهاش تا قبرستون رفتم. باید بگم که حالم داشت بهم میخورد. ترجیح میدم پیاده یا با اتوبوس برم. اینطوری هم کتاب میخونم؛ هم شهر دود کمتری میگیره.» - آهان پس حامی هوای پاک و محیط زیستی؟ - یه جورایی. - نظرت در مورد تاکسی جیه؟ سحر چهرهٔ متفکرانهای به خودش گرفت و گفت: «به نظرم گزینه خوبیه. اینطوری هم رانندهها بیکار نمیشن، هم شهر از دود کمتری برخوردار میشه.» زن با شوق گفت: «باز جای شکرش باقیه که تاکسیو دوست داری.» سحر از پنجره به بیرون خیره شده بود: «از تأستی خوشم نمیاد. دوست داشتم جایی بودم که طبیعتش حفظ شده و مردمش هنوز از کالسکه استفاده میکنند و خندههاشون از ته دل باشه. شهری که وقتی پیاده میری طوری نگاه نکنند که انگار یه قانون نانوشته رو زیر پا گذاشتی.» سحر در اصل داشت اینها را برای خودش تعریف میکرد. هر چیزی که سالها در ذهنش پرورش داده بود. با خودش فکر کرد: دنیای توی ذهنش چقدر قشنگه برعکس شهری که توش هست. انگار جایی گیر کرده که مجبوره تا ابد اونجا باشه. این شهر برای سحر همیشه عجیب بود. مردمانش صمیمت چندانی نداشتند و انگار همه هر روز با هم در رقابت هستند.»
حجم
۹۰۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۹۰۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه