کتاب دوستش داشتم
۳٫۳
(۱۲۵)
خواندن نظراتمعرفی کتاب دوستش داشتم
«دوستش داشتم» اثری از آنا گاوالدا (-۱۹۷۰) بانوی نویسنده فرانسوی است.
کلوئه عاشق شوهرش بوده و به خاطر او همه کار کردهاست اما اکنون شوهرش او و دو دختر کوچکش را ترک کرده و همراه با معشوقهاش رفته است. کلوئه نزد پدرشوهرش میرود و پدر شوهر از عشق خود میگوید از زنی که عاشقش شده اما به خاطر خانوادهاش از عشق او دست کشیده. کتاب مکالمات کلوئه و پدرشوهرش است.
بخشی از کتاب را میخوانیم:
به سوزان فکر کردم.
همیشه پشت سبد خریدش تنها بوده.
همیشه، همهجا تنها بوده.
دخترها، بعد از خوردن ناگتشان، داخل یک قفس پر از توپهای رنگارنگ بازی کردند. یک مرد جوان از آنها خواست تا کفشهایشان را در بیاورند و من کفشهای زشت لوسی را روی پاهایم نگه داشتم.
از همه بدتر آن لژِهای شفافشان بود...
«چطور توانستید چیزهای به این زشتی بخرید؟»
«این کفشها او را خوشحال میکرد... دارم سعی میکنم اشتباهات قبلیام را در مورد نسل جدید تکرار نکنم... حتی اگر سی سال پیش هم اینجورجاها بود، امکان نداشت کریستین و آدرین را به چنین جاهایی بیاورم. هیچوقت! و حالا از خودم میپرسیم چرا... چرا آنها را از این نوع خوشیها محروم میکردم؟ مگر در آخر چقدر برایام خرج داشت؟ میشد اگر پانزده دقیقه به من بد میگذشت؟ این یک ربع در مقابل صورت خندان بچهها چه ارزشی دارد؟»
در حالیکه سرش را تکان میداد، گفت: «همهٔ کارها را بر عکس انجام دادم، حتی این ساندویچ لعنتی... بر عکس گرفتماش، نه؟»
همه جای شلوارش مایونز ریخته بود.
به سوزان فکر کردم.
همیشه پشت سبد خریدش تنها بوده.
همیشه، همهجا تنها بوده.
دخترها، بعد از خوردن ناگتشان، داخل یک قفس پر از توپهای رنگارنگ بازی کردند. یک مرد جوان از آنها خواست تا کفشهایشان را در بیاورند و من کفشهای زشت لوسی را روی پاهایم نگه داشتم.
از همه بدتر آن لژِهای شفافشان بود...
«چطور توانستید چیزهای به این زشتی بخرید؟»
«این کفشها او را خوشحال میکرد... دارم سعی میکنم اشتباهات قبلیام را در مورد نسل جدید تکرار نکنم... حتی اگر سی سال پیش هم اینجورجاها بود، امکان نداشت کریستین و آدرین را به چنین جاهایی بیاورم. هیچوقت! و حالا از خودم میپرسیم چرا... چرا آنها را از این نوع خوشیها محروم میکردم؟ مگر در آخر چقدر برایام خرج داشت؟ میشد اگر پانزده دقیقه به من بد میگذشت؟ این یک ربع در مقابل صورت خندان بچهها چه ارزشی دارد؟»
در حالیکه سرش را تکان میداد، گفت: «همهٔ کارها را بر عکس انجام دادم، حتی این ساندویچ لعنتی... بر عکس گرفتماش، نه؟»
همه جای شلوارش مایونز ریخته بود.
گریز دلپذیر
آنا گاوالدا
با هم بودن همهچیز استآنا گاوالدا
نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنیدمیچ البوم
کاش کسی جایی منتظرم باشدآنا گاوالدا
بیلیآنا گاوالدا
بازی دوستانهآنا گاوالدا
آیلینمهدی موسوی
جاسوسپائولو کوئیلو
دختری در جنگهانیه رجبی
شیرفروشآنا برنز
پلهای مدیسن کانتیرابرت جیمز والر
دوستداشتن از عشق برتر استعلی شریعتی
پیش از آنکه بمیرملورن اولیور
جایی که عاشق بودیمجنیفر نیون
نوری که نمی بینیمآنتونی دوئر
بهار سگیپاتریک مودیانو
نخستین تماس تلفنی از بهشتمیچ البوم
پس از توجوجو مویز
ماه عسل در پاریسجوجو مویز
مردی به نام اوهفردریک بکمن
۳۶۵ روز بدون تو
آکیرا
جایگاه تئاتر در رواندرمانگریآتنا کیانی مجاهد
بیندیشید و ثروتمند شویدناپلئون هيل
پوزیتیویسم منطقی؛ آرای هانس هانپوریا بقایی مقدم
تعمیرات تخصصی دستگاه فشار خون دیجیتال، عقربه ای و جیوه ایاحمد غفاری
موزه، پایداری و سلامتسارا الهی
قانون پنج ثانیهمل رابینز
دیاکو، گذشته پنهان (جلد اول)رضا خردمند
حلقه وینپوریا بقایی مقدم
چهار ساعت کار در هفتهتیموتی فریس
حجم
۱۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
حجم
۱۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
آنا گاوالدا؛ - باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد...آنقدر که اشک ها خشک شوند...باید این تن اندوهگین را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد... - چقدر خوبست
ازاین کتاب به یادم خواهد ماند: یا واقعا باشید,یا نباشید.بودن نصفه ونیمه فقط یک رنج ادامه داره,حتی اگر دلتون خوش باشه که مسئولیتتون روانجام میدید درواقع دارید ظاهررو حفظ میکنیدولی ازدرون همه چیزو نابود میکنید. واینکه بازهم برای خیانت توجیه نمیبینم درطول
بنظر من اصلا نمیخواسته این منظورو برسونه که خیانت خوبه یا بده!(طبق کامنتایی که دیدم) این کتاب داره از زندگی حرف میزنه... داره میگه ازدواجی که بخاطر بوجود اومدن ِ یه بچه در یک شب همبستر شدن، شکل میگیره... نابودت میکنه! باعث میشه
برخلاف اکثر کسانی که نظر دادن، من از این کتاب خیلی لذت بردم خیلی زیاد باهاش ارتباط برقرار کردم، خیلی زیاد داستانش رو بین مردم جامعه دیدم، زن هایی که به خاطر حرف بقال و چقال، به خاطر آبرو و
کتاب فضای نسبتا غمناکی داشت،کم حجم و روان بود ولی اینجور نبود که بگی واوووووو،منو تکون داد یا عالی بود!!!😉 صرفا برای رفع کنجکاوی،که این کتاب میخواد چی بگه،مطالعه کردم (یه جورایی برای ارضای نفس کتابخوانی😁)
به نظرم ارزش یکبار خوندن رو داشت..خوب بود "چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوستش داریم را از خاطر ببریم؟چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟"
ممکنه جذاب به نظر نرسه... البته فقط برای شمایی که دست به سینه نشستین و منتظر برانگیختگی های روانی هستین :) برای من لذت بخش بود. تداعی کننده ی لحظه های ناب, درد ها, شادی ها, زخم ها, غصه ها, خواستن
کتاب متوسط رو به پایین بود ..انگار داستان رو کسی نوشته که تازه داره کلاس نویسندگی میره! شخصیتها ناپخته ، سوژه تکراری ، بی هدف ... هیچ چیز جذابی نداشت.
کتاب روان، یک داستان نسبتا جذاب دارای نکات جالب روانشناسی که کمتر کتابهایی رو دیدم که به این مسائل در این مدل از سوگها بپردازند! ترجمه هم خوب و روان بود! ارزش یکبار خوندن رو حتما داره!
یه جاهایی از کتاب همراه با غم پییر غم به دلم مینشست. ولی نمیتونستم تصمیم بگیرم واقعا تو اون برهه بهترین تصمیم اون پیرمرد چی میتونسته باشه. و فکر میکنم یه نویسنده ی خوب تو یک داستان نه چندان طولانی