دانلود و خرید کتاب باغ سنگی نیکوس کازانتزاکیس ترجمه قاسم صنعوی
تصویر جلد کتاب باغ سنگی

کتاب باغ سنگی

معرفی کتاب باغ سنگی

«باغ سنگی» رمانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس (۱۹۵۷-۱۸۸۳ ) نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی است. او نویسنده‌ای است که دغدغه‌جامعه بشری را داشته و عمیقا به تحلیل آنها پرداخته‌است. وی به مارکسیسم- لنینیسم گرایش داشت، اما هیچ‌گاه عضویت هیچ حزب کمونیستی را نپذیرفت. او در سال ۱۹۶۵ جایزه بین المللی صلح را دریافت کرد و یک سال بعد در اثر سرطان خون در بیمارستانی در فرایبورگ درگذشت. بخشی از داستان را می‌خوانیم: دیدن شهری برای نخستین بار، وارد شدن به آن و لمسش برای نخستین بار، خیلی به کندی راه یافتن در خیابان‌هایش، به نحوی دلنشین گم شدن در کوچه‌ها و بن بست‌هایش، احساس نهانی‌ترین عطر آن، با نگاهی طولانی سلام کردن به خانه‌هایش، سنگ‌هایش و حشره‌هایش که افراد انسانی آن‌ها را کروچ کروچ می‌جوند، چه هوسناک است! اگر چنین ورودی بی زرق و برق و آرام، قلب را شاد کند، شادی هذیان وارفاتحانی که خونالود و جوشان، به شهر محاصره شده و به تسخیر درآمده قدم می‌نهند چه خواهد بود! کشتی پل افکند و به شانگهای متصل شد. بی صبرانه به اسکله پریدم و به سوی یکی از خیابان‌هایی که چون چتری رنگارنگ در برابرم گشوده می‌شدند شتافتم. محله‌های پر مدعای سپیدها، خیابان‌های پهن و به شدت راست و مستقیم، بانک‌ها، ساختمان بزرگ، هتل‌های آن چنانی، انگلیسی‌هایی را که گونه‌هایی چون بیفتک پرخون داشتند، هندی‌های مسلول را که پارچه‌های ابریشمی و چای می‌فروختند، پشت سر گذاشتم. کلیساهایی را که از زشتی حیرت آور سهم می‌بردند، کتابخانه‌های عمومی، بیمارستان‌ها، بنیادهای نیکوکاری، تمام ویترین‌های تمدن ریاکارمان را پشت سر نهادم و درجنب و جوش کثیف منطقهٔ چینی فرو رفتم. مسافری سالخورده با حالتی بیمناک به من سفارش کرده بود: - مراقب باشید! به منطقهٔ چینی‌ها قدم نگذارید! خیلی خطرناک است. به خصوص شب ها. خیلی امکان دارد که کمندی دورگردنتان حلقه شود.
arash
۱۳۹۷/۰۸/۲۳

نمیدونم چرا خوب نیست!! شاید نثر قدیمی، ثقیل و همراه ایهام داشته که با یک ترجمه بد همراه شده . نمیدونم ولی پیشنهادش نمیکنم.

کاوشگر
۱۳۹۹/۰۵/۰۳

با زبانی صوفی و عرفانی نویسنده مشاهداتش از جوامع ژاپنی و چینی در حال تحول و آماده شدن برای جنگ بزرگ دوم رو بیان میکنه...ترجمه تا حدودی روان نیست که به خاطر زبان یونانی نویسنده و احتمالا از انگلیسی ترجمه

- بیشتر
Karow Rezvani
۱۳۹۸/۰۶/۰۴

اصلاً قابل تحمل نیست سبک نوشته‌ی این کتاب. توصیفات طولانی و بی سر و ته، حضور یک‌باره ی شخصیت های غیر قابل باور و کنار گذاشتن یک باره شان توسط نویسنده، و مشخص نبودن خط و طرح داستان البته اصلا

- بیشتر
مسلم عباسپور
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

ترجمه اش طوری بود انگار سنگ توی گلوی کلمات ریختن. کاش بهتر ترجمه شده بود. حیفه از این کازانتزاکیس عزیز این کتاب رو نخوند. ترجیح میدم برم یونانی یاد بگیرم بخونم اصل رو ولی ترجمه ی ثقییییییللللللل نخونم.

Tahan
۱۴۰۰/۰۱/۰۷

این کتاب یکی از بهترین کتاب‌هایی که خوندم؛ تماما این کتاب از جریان زندگی، فراز و نشیب های انسانی و زیبایی های زندگی یک انسان با دردها و فکرها و غرایز انسانی تشکیل شده برای من خیلی لذت بخش بود

- بیشتر
ic
۱۳۹۶/۰۵/۲۱

لرناگاراگرنارنادا

«نگاه فیل» را که بودا به شاگردانش توصیه می‌کرد به دور و برم می‌انداختم: «همه چیز را چنان ببین که گویی نخستین بار است؛ همه چیز را چنان ببین که گویی آخرین بار است! » به همه چیز سلام کردم، و با همه چیز خداحافظی کردم.
کاوشگر
در لرزش عدم تحرک، که خود را جمع می‌کند تا دست به جهش بزند، خود را برای راه‌پیمایی آماده می‌کردم.
آسمان
«ای حیاط بزرگ که زاویه‌ای نداری/ ای گلدان بزرگ هرگز به پایان نرسیده/‌ ای صدای بزرگ که کلامی نمی‌سازی/‌ ای ظاهر بزرگ بی شکل / ای میل!»
کاوشگر
پدرِ خوبِ خانواده نیست. نان و فکر را با تکه‌های برابر بین فرزندانش تقسیم نمی‌کند. بی عدالتی، خشونت، خشم و قحطی، چهارمادیانی هستند که ارابه‌اش را روی زمین ناهموار ما پیش می‌برند. خدا هرگز با خوشبختی، رفاه یا افتخار خلق نمی‌شود؛ بلکه باشرم، گرسنگی و اشک ایجاد می‌شود. در هر دوران سرنوشت ساز، تباری از آدمیان، حاملان خدا، پیش تاخته اند، جنگیده‌اند و مسئولیت نبرد را به عهده گرفته‌اند. در گذشته، شاهان و کشیشان، جنگجویان، بورژواها بودند- آن‌ها تمدن‌ها می‌آفریدند و الوهیت را می‌رهاندند. امروز خدا کارگری است که از فرط خستگی، خشم و گرسنگی، از جا در رفته است.
کاوشگر
عشق، دَمِ خدایی است، نفس کشیدن او در روی زمین است!
کاوشگر
وقتی میوه‌ای را باز می‌کنم، هسته چون خدایی بر من آشکار می‌شود. وقتی با انسان‌ها حرف می‌زنم خدا را که در مغز حقیر و نا هنجارشان می‌ستیزد تشخیص می‌دهم.
کاوشگر
روزی توگو، دریاسالار بزرگ، به رئیس جمهور روزولت می‌گفت: «شمشیر، شکل مادی بافتهٔ جان ژاپنی است.» پولاد ژاپنی، حلقه وار خم می‌شود و نمی‌شکند. نرمش، پایداری، بی رحمی، لبخند زایل نشدنی ...
کاوشگر
هر روز بمیر، هر روز زاده شو. هر چه را هر روز داری انکار کن. بزرگ‌ترین ارزش، آزاد بودن نیست، بلکه جنگیدن برای آزادی است!
کاوشگر
آتش بزنیم! امروز وظیفهٔ ما در دنیایی چنین بی شرم و امید، همین است. جنگ با کافران! کافران همان راضیان، شکم سیران و سترون‌ها هستند. کینهٔ ما بی‌ترحم است: می‌داند که عمیق‌تر از محبت‌های ناچیز به عشق خدمت می‌کند. ما متنفریم، عادت نمی‌کنیم، بی عدالتیم، بی رحم و سرشار از نگرانی و ایمان هستیم، چون عاشقان در اشتیاق غیر ممکن به سر می‌بریم. آتش بزنیم تا زمین پاک شود. به امید آن‌که غرقاب بین خوبی و بدی، عمیق‌تر شود.
کاوشگر
ما افراد بشری، بی نواییم، بزدل و ناچیزیم. ولی در درونمان جوهری برتر از ما است که بی رحمانه ما را پیش می‌راند، ما را می‌کشد، از ما سبقت می‌گیرد و می‌رود. از اعماق این گِل و لای انسانی، ترانه‌هایی الاهی، فکرهایی بزرگ، عشق‌هایی شدید، هجومی بی وقفه، بی آغاز و بی پایان، بی هدف، در ورای هر هدف، بر می‌جهند.
کاوشگر
از آن شب شروع به دیدن دورهٔ کامل – برگ توت، کثافت، ابریشم – کرده بودم. رفته رفته چین را درک می‌کردم.
کاوشگر
چون هنوز به خاطر آن منظرهٔ خونین می‌لرزیدم، ماندارن پیر لبخندی زد و با اندکی تحقیرگفت: - سپیدها ترس شدیدی از مرگ دارند. ولی چرا؟ اگر زندگی دیگری وجود داشته باشد دوست محترم من اکنون خوشبخت است؛ اگر زندگی دیگری در کار نباشد حد اقل این زمین وجود دارد و نام دوست من دیگر نخواهد مرد. در هر دو مورد او با ورقِ کوچکِ خودش، با زندگی‌اش، خوب بازی کرده. از شما خواهش می‌کنم برای من هم چنین مرگی آرزوکنید!
کاوشگر
- دوست محترمم تصمیم گرفته بود به زندگی‌اش پایان دهد. خواهش می‌کنم داد نزنید! می‌خواست با مرگ خودش نسبت به اشغال وطنش از طرف بیگانگان اعتراض کند. از من خواهش کرده بود در واپسین لحظه‌های زندگی به کمکش بشتابم. او را خیلی دوست داشتم و پذیرفتم. همه چیز دقیقاً طبق به قاعده‌ترین سنت‌هایمان انجام گرفته است.
کاوشگر
به امید آن‌که بی عدالتی بزرگ شود، قحطی نازل شود و اندرون ما را دروکند. در غیر این صورت نجاتی نیست!
کاوشگر
خدا در تغار خمیرگیری زمین با زحمت می‌کوشد خمیر تن‌ها و مغزها را آماده کند، این خمیر را در گرداب‌های بی ترحم چرخش خود بیندازد، و به آن چهرهٔ خود را بدهد!
کاوشگر
بکوش از این دیدار موقت نیروهای مخالف که وجودت را پدید می‌آورند، یگانه چیز جاودانی را که مرگ بتواند در روی زمین بیافریند، خلق کنی- یعنی یک فریاد را.
کاوشگر
من روی تمام زمین‌ها، خرابه‌های تلاش‌های بزرگ انسانی، راه رفته‌ام. هجوم‌های نومیدانهٔ انسان ناپایدار برای تسخیر جاودانگی، همیشه جانم را سرشار از ستایش و ترحم کرده است.
کاوشگر
ولی چقدر خوشبخت بودم! سعادتی خاموش، عمیق، دارای سکون بود، همچون خوشبختی حشره‌ای بسیار کوچک که خود را در آفتاب گرم می‌کند.
آسمان
درمن کسی است که رنج می‌برد و برای آزادی می‌ستیزد.
کاربر ۱۱۲۳۹۹۸
همه چیز، هر جان، یک مزار مسیح است. مزار عیسی، دانهٔ گندم است؛ آن را برهانیم! مزار عیسی مغز است؛ درآن خدایی پنهان است و با مرگ می‌جنگد؛ به یاری آن بشتابیم! دعای ما، شکوه و زاری فردی مستمند، یا اعتراف به عشق نیست. دعای ما، گزارش سرباز به فرمانده‌اش است؛ امروز این کار را کرده‌ام، فردا این کار را خواهم کرد. فرمان بده!
کاوشگر

حجم

۲۲۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۲۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان